همچو هستی درعدم هم مشکلست آزاده گی...

٢٩ اسد (مرداد) ١٣٩٠

"همچو هستی درعدم هم مشکلست آزاده گی

مدعا پرواز اگر باشد قفس گیرآشیان"

آزادی وآزاده گی در هستی (که اینجا منظور ازهستی حیات وکنایتن زنده گی است) کار دشوار است؛ بنابر همین وابستگی و قید است که حتا در عدم هم ازدید بیدل، آزاده گی به معنای مطلق آن مشکل دانسته می شود.

اما نخست ازهمه باید به این مسأله پرداخت که چه مواردی سبب ایجاد دشواری در برابر آزاده گی انسان می شود؟

پای بند بودن انسان در دایرۀ تعلقات نفسانی ( به ویژه نفس اماره) وامیال مادی مانند: حرص، آز، حسرت، شهرت، شهوت وشکم از مواردی است که سبب سلب آزاده گی انسان در هستی مادی می گردد، باتوجه به این همه، عدم یانیستی ( که اشاره به مرگ است) مفهوم آزاده گی را برنمی تابد؛ زیرا مرگ وزنده گی انسان ( یا مقوله ی هستی ونیستی آدمی) به هیچ روی درید اختیار وی نیست؛ یعنی انسان با جبری که در ذات فلسفه ی هستی ونیستی او نهفته است، خلقت  ومرگ او درحیط ی اختیار خداوند است ونه در حیطه ی اختیار خودش، از این رو  مفهوم آزاده گی او در عدم مانند هستی دشوار است.

 

اما یاد مان باشد که اشاره ی بیدل بر مسأله ی "دشواری دربرابرآزاده گی" بانوعی نگرش نسبی (ونه نگرش مطلق)  همراه است؛ زیرا بیدل وقتی به این نکته اشاره می کند که " مشکل است" نمی گوید که " ناممکن " است؛ یعنی تأکید برمسأله "مشکل بودن  آزاده گی" ، بحث مطلقیت " ناممکن بودن" را منتفی می سازد، وبا این تأکید نسبیِ " مشکل است آزاده گی " به گونه ی غیرمستقیم توجه مخاطب را به این مسأله جلب می کند که اگر انسان از قید تعلقات نفس امّاره خودش را برهاند ( که کار دشواری است؛ اما نه ناممکن) می تواند آن آزاده گی را در هستی وعدم به گونه ای به دست آورد .

 " مدعا پرواز اگر باشد قفس گیر آیشان"

باتوجه به همان مسأله ی دشواری که بحثش پیشتر آمد، بیدل در مصرع دوم این بیت می گوید: اگر مدعای آدمی پرواز (که بازهم به نوعی اشاره به آزاده گی می تواند تلقی شود) هم باشد، زنده گی در آشیان را چیزی جز قفس نپندارد. قفس نمادی از زندان تعلقات نفسانی است که به صورتی کار پرواز وآزاده گی انسان را در هستی وعدم دشوار می سازد و در برابر آزادی وآزاده گی اوسد می شود.

 

 گپ دیگر این که " عجز انسان"  در مقام عبودیت وبنده گی، به هیچ روی " به پرواز خدایی" که منظور از آزاده گی وخود ارادیت خداوند است نمی رسد؛ زیرا خداوند در آزادی و آزاده گی اش اختیار تام دارد وانسان با توجه به دشواری ها وعجزی که در مرحله ی آدم بودنش دارد، از آزادی مطلق برخوردار نیست؛ بنابرین بیدل به منظور نشان دادن این عجز انسان در برابر قدرت مطلق خدا(ج) در بیتی از یک غزل دیگر  اشاره ی جذابی دراین باره دارد:

"پرواز بنده گی به خدایی نمی رسد

ای بنده خاک باش، بلند است آسمان "   (1)

 

 

" خانه ی نیرنگ هستی حسرت اسبابست وبس

روزن بام ودر از خمیازه می بنددگمان "

" خانه ی نیرنگ هستی" اشاره به دنیا است؛ دنیا یی که اسباب حسرت انسان است وچیزی فراتر از حسرت نیست.

خمیازه ی روزن" اشاره به باز وبسته شدن پنجره  ودر است که در خانه ی نیرنگ هستی ( دنیا) وجود دارد وبا هر باز وبسته شدن تصور (گمانی) برای انسان دست می دهد؛ در حالی که این تصور چیزی جز حسرت محض نیست؛ اما این گمان یا تصور ( تصورات) واهی انسان است که آن را چیز دیگر( یا چیز های دیگر) می پندارد.

 

"با همه پرواز شوق از ما زمینگیری نرفت

جز به حیرت برنمی آید نگاه نا توان"

انسان با همه اشتیاقی که برای پرواز؛ یعنی رسیدن به آزاده گی دارد؛ بازهم بربنیاد محدودیت ها وتعلقاتی که دارد ( واینجازمینگیری اشاره به "معاش" که یکی از مراحل صوفیه است،می باشد) نمی تواند از ماهیت زمینی بودنش یکسره ببُرّد؛ زیرا اوطبیعتن (وفطرتن) انسان است وخدا نیست؛ بنابرین آزادی، آزاده گی و اختیار او مانند آزادی، آزاده گی و اختیارِ خداوند مطلق ودرحیطه ی قدرت او نیست ونگاهش در مقام "حیرت"؛ یعنی تأمل چیزی جز تعجب وشگفتی ناتوان ( که اشاره به عجز انسان در برابر قدرت پرور دگار است) نیست.

 

"حیرت"  از اصطلاحات مورد کاربرد بیدل در شعر است ( وبه همین قیاس تعبیرهای حیرتکده، حیرت فسون حیرت افزا ( یا حیرت فزا) حیرت نگاه، حیرت آباد، حیرت آورو ...درشعراوکاربردزیادداشته است).

 

اصطلاح "حیرت "  با توجه به چشمداشت مفهومی بیدل در شعر، بازگو کننده ی معنا های متعدد ومختلف مانند: تأمل عارفانه، شگفتی، شناخت، دقت، مُجاب شدن و... است وبیشتر با رویکرد عرفانی در شعر هایش شکل گرفته است؛ اما آن چه این جا به رؤیت روش خوانش متن می توان تلقی کرد، " حیرت" به معنای مرحله ی شگفتی واعجاب است که در مراحل متعدد عرفانی برای سالک دست می دهد واو را مُجاب می کند.

 

1- درکلیات دیوان بیدل، تصحیح خال محمد خسته واستاد خلیل الله خلیلی، به اهتمام حسین آهی، چاپ چهارم ، انتشارات فروغی تهران، بهار1381 ،ص 1084 ، این بیت این گونه آمده است:

" پرواز بندگی بخدایی نمی رسد + ایخاک خاک باش بلند است آسمان "







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



جاوید فرهاد