ندبه ی سنگ و شاهدان زنده (دو شعر)

٢٨ اسد (مرداد) ١٣٩٠

ندبه ی سنگ

دردا که سنگ ها همگی بی صدا شدند

سنگ سکوت گشته به ما همنوا شدند

یک جرقه آتش از دل سنگی برون نشد

از بسکه سنگها همه خشت بنا شدند

نه گوش ما به ندبه ی سنگی سپرده شد

نه چشم ها به ناله ی سنگ آشنا شدند

صوت شکست سنگ شنیدند مردمان

سنگ اند گوییا که همه بی صدا شدند

خواهم که سرشکن شود امروز سربسر

آن سنگ ها که سر زتن شان جدا شدند

 

شاهدان زنده

دیگرمیان گریه نگنجد تبسمی

اینک درون آئینه ی اشک من به بین

نقشِ هزار خنده بلب نارسیده مرد

امواج صدحکایت درد

بدرمان گلو فشرد

طرحِ دوصد حدیثَ پرازآه

گره ها بسینه زد

این روزگار تلخ

برجانَ خسته ام

بیداد می کند

قلبِ شکسته را

بر باد می کند

صد ها شرارَغصه ی بیداد وجهلَ خصم

دورِ زمانه را

بریان کند گدازد و سوزد سپند وار

تا چند هرسمندرآتشدم ازستم

گه آتش آرد از دم وگه موج درکنار

آخرشهابِ قهر

با آتشین دمی

ازقلبِ فصل ها

با دستِ نسلها

خطی درآسمانَ شبِ تار میکشد

یک جمع شاهد یم

ما شاهدان زنده ی تاریخِ صبح وفصل







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



علی احمد زرگرپور