زنــدگــی
٢٢ اسد (مرداد) ١٣٩٠
زندگی
به میل خود نمیکشم، نفس درد زندگی
فنا شدم زدرد خود، به موج سرد زندگی
تلاطمات هستی ام، چه ظالمانه میروند
نمیرسد چنین رَوَد، به کشت زرد زندگی
شراب عشق جام من، زهستی وجودتو
ننوشدش دلم گهی، شراب شهد زندگی
ز سوز وسوسه دلم، به یاد تواسیر شد
شدم گدایی کوی تو، درین نبرد زندگی
ز آسمان سری زدم، بخاطر صدای تو
نشنیده ام صدای تو به گوش مرد زندگی
ز طبع فانی ادیب، هوای تو عوض نشد؟
چی ظالمانه بنگری، بخاک وگرد زندگی
مجنون
همه آغشته در خونم، چو جوی مولیان امشب
به رنگم رنگ اندازند، ز رنگ گلرخان امشب
بده جامی تو ای ساقی، که من دیوانه خواهم شد
به گرد جام میگردم، چنان مستی کنان امشب
سرود تلخ دنیا را به گوش باد خواهم خواند
بریزای اشک تنهایی، چوتیرم از کمان امشب
به گوش من نمی آید، صدا از آشنایی ها
چه گرد ظلم میگردی، بیا بنشین بمان امشب
به آتش های هجرانت دگر هرگز نخواهم سوخت
چو رستم پهلوان گشتم، چو سهرابم جوان امشب
زغمها دور گشتم من، ندیدم حال خود آخر
که من دیوانه میگردم بدورعاشقان امشب
ادیبا راه تو غیب است، چرا بیهوده میگردی
که مجنون محو این ره گشت، بیا بشنوچنان امشب
نامۀ لیلی
دراین دنیایی بی حاصل صدای عشق مردن هست
هوایی خوب و خوبی ها به زیر خاک بردن هست
ز هر کنج و کنار امشب، صدای عشق میآید
که انسان در رگ خاک و چو گل ازباغ چیدن هست
خبراز مهربانی ها، به دید غیب میبینم
که کندن، کندن جان است به غم ها عهد بستن هست
در می خانه را بستند که غم ها جاویدان ماند
به ظلم بی وفایی ها خیال خاک زیستن هست
به ماه آهسته میبینم که نورش آشکار آید
چرا ابری همی آید، خیال مه بریدن هست
به آتش سخت میسوزم نکردم آه از دردم
که ابری در تن باداست که باران را رسیدن هست
همه دنبال مجنونند که خونش بر زمین ریزند
چومجنون بنده عشق است به سوی کعبه رفتن هست
ادیب امشب دلم خون است مکن بیشم تو آزرده
که امشب نامه لیلی بدست باد دادن هست
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
پروین رحمتی | 03.10.2011 - 09:08 | ||
وحید ادیب عزیز، نگاهی که در جستجوی زیبایی و کمال باشد، کمال و زیبایی را در هر جلوۀ جان و جهان میتواند یافت آینده درخشان برای تان آرزو من است سر بلند باشید. |