افتضاح تاریخی دیورند یاداغ ننگ خاک فروشی برجبین امیرعبدالرحمان ومیراثخوران قبیله سالاراو

٢ سرطان (تیر) ١٣٩٠

خط دیورند یک میراث ننگین استعماری ازدوران سلطۀ استعمارگران انگلیسی دراین منطقۀ آسیا، منجمله افغانستان، وحاصل وطن فروشی قبیله سالاران اجنبی پرست درکشورماست که، در مقاطع بعدی تاریخ این سرزمین به یک افزارسیاه تبلیغاتی، برای محافل شئونیستی وقبیله پرستان انحصار طلب این طرف خط دیورند، در جریان بازیهای مختلف قدرت طلبی، وجستجوی راه های انحصار دایمی قدرت سیاسی وحاکمیت اقتصادی درکشور، مورد استفاده قرار گرفته است.

تاریخ سیاه دوران حاکمیت محمد زایی های آل نادرودیگر زمامداران برخاسته از متن قبیله سالاری درافغانستان، گواه برآن است که، اگراسلاف این قبیله پرستان در گذشته با فروش این بخش به انگلیسها، خودرا مالک جاه ومقام درین مملکت ساخته، وباسرنوشت مردم ماحسب اقتضای منافع آزمدانۀ خود معامله گری نمودند، امروزکه دیگر آن استعماریون کهن، به آن گونه های سابق جهت خرید وفروش خاک وجود ندارند، وارثین آن خاک فروشان، با ادعای مالکیت ودر خواست کذایی استرداد دوبارۀ آن اراضی، میخواهند که احساسات قبیلوی قبایل پشتون رادرهردو طرف خط دیورند تحریک نموده، وازآن در جهت تحکیم پایه های نظام قبیله سالاری درافغانستان وتبدیل نمودن قبایل حاکم بیک اکثریت فایق، سود بری نمایند.

طرح مسألۀ دیورند طی دهه های اخیر که عمدتاً اززمان  صدارت شاه محمود خان آغاز وتا امروز در جریان است، بیشترینه در راستای تحقق اهداف قدرت طلبانه وانحصار گرانۀ قبیله سالاران در افغانستان جاری بوده وکمترمتوجه خواست وارادۀ خود خلق پشتون در آن طرف خط دیورند است که ، واقعاً ایشان خواهان چه سرنوشتی برای خود میباشند!!!!.

 اگر حرف بر سر حق خود ارادیت وتصمیم آزادانۀ پشتون ها مبنی بر چگونگی تعین سرنوشت ایشان باشد، این حق طبیعی، پشتونهای آن طرف خط دیورند است که، همانند هر قوم وملیت دیگری درین کرۀ خاکی، تصمیم اتخاذ نمایند که کشور مستقل خودرا میخواهند ویا خواهان ادامۀ حیات در کنار این یا آن کشور، با داشتن حقوق شهروندی وامتیازات متساوی با سایر باشندگان آن کشور ها که افغانستان باشد ویا پاکستان!!!!.

اما قبیله سالاران حاکم بر سرنوشت باشندگان آن سوی خط دیو رند درین رابطه مواضع سود جویانه ومعامله گرانۀ مشخص واثبات شدۀ خودرا دارند.

 این چیزی است که حاجت به هیچگونه تحقیق اضافی ندارد. زیرا تجارب روزمره طی سالیان متمادی حاکی از آن است که، قبیله سالاران آن طرف خط دیورند عملاًترجیح میدهند که با پاکستان باقی مانده، وازافغانستان هم تا جاییکه ممکن باشد استفاده های مادی ومعنوی خودرا بعمل آورده وضرب المثل« تا احمق در جهان باشد مفلس در نمی ماند» را در عمل ثابت سازند.

 البته سرنوشت توده های ملیونی مردم غیر از بازیچه چیز دیگری در دست این گرگهای رمه آشنا ونسل اندر نسل معامله گر واستثمار گر نمیتواند بحساب آید که باید است در رابطه با آنها بعنوان قربانیان نظام قبیله سالاری از زاویۀ دیگری باید است حرف زد!

  اما طرحی را که قبیله سالاران افغانی طی چند دهۀ اخیر مطرح و با ادعای واپس گیری اراضی مسکونی پشتونهای آن طرف خط دیورند، با صرف ملیونها دالر از دارایی مردم فقیر افغانستان دنبال مینمایند، یک طرح مضحک وفاقد دورنما وبدون احترام گذاشتن بخواست وارادۀ مردم آن سرزمین میباشد، که در آن جای خواست وارادۀ خود مردم آن طرف خط دیورند بکلی مفقود است!!!

   این خود بزرگترین بد فهمی ونا فهمی حقایق در رابطه با خلق پشتون درآن طرف خط دیورند است که، حلقات زعامت طلب قبیله سالاری در کشور ما مصروف آن میباشند.

      از جانب دیگری امضای معاهدۀ ننگین دیورند، فی مابین امیرعبدالرحمان ودولت انگلیس، گویا ترین مظهرخیانت زمامداران قبایلی افغانستان وعملکرد های نیروهای استعماری در رابطه با تمامیت ارضی واستقلال کشورماست که، در شرایط امروزی، از جانب یک عده عظمت طلبان قبایلی، بدون تماس با خیانت های آشکارامضا کنندۀ آن معاهده یعنی امیرعبدالرحمان خاک فروش، صرفاً به شکل یک ادعای ارضی برعلیه دولت پاکستان ، بعنوان وارث وحاصل استعمارانگلیس درمنطقه مطرح میشود.

  در حالیکه درتاریخ این سرزمین معاهدۀ دیورند نه اولین معاهدۀ خاک فروشانه، در مغایرت کامل با آزادی، اسقلال، تمامیت ارضی ودیگرارزش های ملی ومیهنی مردم ماست ونه هم آخرین آن.

  زیرا تاریخ سده های واپسین موجودیت افغانستان، به وضاحت نشان میدهد که، از سقوط سلطنت زمانشاه ابدالی تا به امروز هر یکی از قبیله سالارانی که درین سرزمین حکمروایی داشته اند به نوبۀ خود بخش هایی ازین سرزمین را، در بدل تاج وتخت عاریتی وننگین ، به بیگانگان هدیه داده ودر بدل آن چند روزی را با کسب حمایت اجانب، بر جان ومال وناموس باشندگان این خطه فرمانروایی نموده اند.

 شاه محمود سدوزایی، شاه شجاع سدوزایی، امیر دوست محمد بارکزایی، امیر محمد یعقوب خان محمد زایی، امیر عبدالرحمان محمد زایی، امیر حبیب الله محمد زایی، نادرشاه محمد زایی، ظاهرشاه محمد زایی وغیره که همۀ آنها با داشتن پساوند زی دردنبالۀ نام خود، با یکی از سلاله های زی سالارمرتبط میباشند، همه کسانی اند که درین کشور فرمان رانده ودر بدل فرمانروایی، قسمت های معینی از خاک این کشور را به اجانب واگذار گردیده اند.

  هرزمانیکه کلمۀ دیورند به ذهنم خطور میکند، بی محابا بیاد جنایاتی می افتم که درین سرزمین بعدازظهورقبیله سالاران سدوزایی، بارکزای ومحمد زایی بوقوع پیوسته، وتمامیت ارضی این کشور قدم بقدم فدای کشمکش های ذات البینی مدعیان تاج وتخت بخاطر رو آوردن های خاینانه وجاه طلبانۀ آنها به قدرت های بیگانه وکشور های همسایۀ هند بریطانوی، ایران قاجاری وروسیۀ تزاری گردیده است.

  کشوری راکه ما همین امروز بنام افغانستان می شناسیم آخرین محصول تجزیه وترکیب های منطقوی بنا بخواست وارادۀ قدرت های بزرگ استعماری روس وانگلیس وموافقت امرای خاک فروش سدوزایی ومحمد زایی ازشاه شجاع وشاه محمود درانی تا امیر دوست محمد خان، امیر محمد یعقوب خان، امیر عبدالرحمان خان، امیر حبیب الله خان، نادر خان، ظاهر خان وغیره است که در هر دوری با امضای معاهدات ننگینی چون معاهدۀ سمله، پیشاور، جمرود، راولپندی، گندمک، دیورند، هشتادان وغیره به خطوط تجزیه تحت نامهای دیورند، ریجوی، مکمهان وغیره رسمیت بخشیده، ودر نتیجه یک بخشی ازاراضی کشوررامنقطع ودر تصرف دول همسایه قرارداده اند که، نتیجۀ آن ایجاد همین کشور بی درودروازۀ بنام افغانستان مقیید به حدود فعلی آن است.

 اما با کمال تعجب مدعیان قبیله پرست امروزی خط دیورند ازمجموع اراضی از دست رفتۀ افغانستان که آخرین حدود آن درزمان تیمورشاه درانی وفرزندش شاه زمان، درجنوب وشرق تا سند، کشمیر، لاهور، ملتان وپنجاب، درغرب تا آخرین حدود سیستان، بلوچستان، زابل، خواف، امتداد داشت، ودرشمال هم مرووپنجده، آق تیپه،چمن، بید،چشمۀ سلیم  را شامل میگردید، وتمامی آنها بر اساس معاهدات ننگینی که از جانب امیران فوق الذکر با کشور های همسایه امضا گردیده امروز به افغانستان تعلق نداردند، باعلاقمندی غیر قابل وصفی صرفاً متوجه خط دیورند ومناطق خالص پشتون نشین آن طرف خط دیورند بوده واز متباقی ساحات از دست رفته هیچ یادی نمی نمایند.

  سوال اساسی که درینجا مطرح میشود این است که، اگر حرف بر سر اراضی از دست رفته ای باشد که روزی بخشی از قلمرو امپراطوری احمد شاه ابدالی بودند، وبعد ها براساس معاهدات خاک فروشانۀ متعدد امیران خاک فروش، به کشور های همسایه واگذار گردیده اند، باید است هروجب آن اراضی بفروش رسیده، واشغال شده را از کشور های همسایه مطالبه نموده و درراه استراداد آنها، بدون در نظر داشت هیچ ملحوظی مبارزات همه جانبه و بی کم وکاست را راه اندازی نماییم!!!!!

درینصورت باید است مسأله از طرح انحصاری مسألۀ دیورند خارج وشامل تمامی قرار داد های استعماری طی دو سدۀ اخیر شود، که در آن حالت فرضی باید است افغانستان با تمامی کشور های همسایۀ خود یک بده  وبستان های عریض وطویلی را راه اندازی نماید که حل آن شاید است تا آخر عمر جهان هم  بپایان نرسد!!!!

 اگر قرار برآن باشد که آن میثاق ها وقرار داد ها را قانونی ومحترم شمرده واز ادعای ارضی در دیگر ساحات منصرف میشویم ، پس دو دسته چسبیدن به خط دیورند چرا؟؟؟؟

 باز درینجا یک موضوع غیر عادی دیگردرین رابطه برجسته میشود، وآن این است پشتون سالاران ما، همیشه از خط دیورند یاد آوری وآن را نکوهش نموده وبا شعار «دا پشتونستان زمونژ» خواهان باز پس گیری ساحات آن طرف خط دیورند تا دریای سندمیشوند،  ولی کمتر دیده میشود که کسی از امیر عبدالرحمان به عنوان عامل اصلی واساسی این معاهدۀ ننگین یاد آوری ونکوهش نموده واز خیانت ها وجنایاتی که او انجام داده است یاد آوری نماید!!!

 اگر بپذیریم که این معاهدات مشروعیت ندارند ومظاهری از تجاوز وحق تلفی های زورگویانۀ تاریخی را به نمایش میگذارند، لازم است که عاملین بر پا دارندۀ این قرار داد های خائینانه راهم،  در نظام های دولت داری کشوربی هیچ ملاحظۀ افشا وبا رسمیت بخشیدن به خیانت وخاک فروشی آنها وارد عمل شویم، نه اینکه از مجموع معاهدات صرفاً معاهدۀ دیورند را هدف قرار داده وامضا کنندۀ آنرا بعنوان یکی از قهرمانان ملی محسوب وجنایاتی راکه او در ابعاد داخلی وخارجی حیات مردم مرتکب گردیده است نادیده انگاریم.!!!! ولی خود معاهده را جدا از امضا کنندۀ خائین آن ، بر اساس تمنیات قبایلی خود طرح وخواهان مبارزه بر علیه آن باشیم . چنانچه هوداران یکجا سازی لر وبر پشتونخوا همین اکنون درافغانستان مصروف آن اند!!!

 اگرامضای معاهدۀ دیورند یک عمل خائینانه وجنایت نابخشودنی در حق مردم افغانستان است پس امضا کنندۀ آن یعنی امیر عبدالرحمان هم یک خائین ملی وقابل محاکمه در دادگاه تاریخ است.

 اگراین عمل امیر عبدالرحمان را خیانت محسوب بداریم پس در رابطه با شاه شجاع، شاه محمود، امیر دوست محمد، امیر محمد یعقوب ودیگران هم باید است این حکم را صادر نماییم که همه خائنین اند وخاک فروشانی که به نفع تصاحب تاج وتخت عاریتی خاک وطن را فروخته وبا ناموس کشور معامله گری نموده اند.

  معاهدات امضا شده طی دوره های تسلط استعماریون انگلیس وروس در منطقه ، با همه نتایج شومی که باخود دارند، بخشی از مسایل پذیرفته شدۀ تاریخ، واساس شکل گیری کشورهای فعلی منطقه در نقشۀ جغرافیاوی جهان بحساب میآیندوجهان امروز نیزآنرا بدون در نظر داشت ماهیت وچگونگی آنها پذیرفته است.

  در نتیجۀ این معاهدات، ومرز بندی های استعماری، کلیه اقوام وملیت هاییکه درمنطقه ظرفیت های دولت سازی مستقل را از لحاظ تاریخی وجغرافیاوی دارا بودند، ومیتوانستند در قلمرو معین جغرافیاوی، مردمی راکه  دارای زبان ، کلتور، مذهب، نژاد، سوابق مشترک تاریخی ودیگر مشترکات ارزش آفرین مادی ومعنوی بودند، در خود متحد سازند، عمداً تجزیه وازحق تشکیل دولت های یک ملیتی با همبستگی های عمیق ومستحکم درونی محروم گردیده اند.

  زیرا استعمارگران بخوبی واقف بودند که دولت های یک ملیتی نسبت به دولت های چندین ملیتی ظرفیت ها وتوانمندی های رشد وتوسعۀ بیشتر وبهتر را دارا بوده وزمینه های مداخلات کشورهای دیگردر امورات داخلی آنهاکمترمیسر میشود، بناءً استعمارگران کهن در واپسین لحظات حضور خود در مناطق تحت استعمار، آن قلمرو ها را با در نظر داشت منافع دراز مدت خود در آینده  سلاخی واز ترکیب وتجزیۀ واحد های مستقل ملی، وقلمرو زیست انسانهای همزبان با سایر داشته های مشترک انسانی،  کشور های فعلی را خلق وتخم نزاع را برای همیش در حیات داخلی وخارجی این کشوردر آسیا، افریقا  بذر نموده اند.

در شرایط امروزی جهان هم، اگر حرفی برسر تعین سرنوشت آگاهانه وداو طلبانۀ اقوام وملیت های جبراً تجزیه شده بمیان آید، این امر شامل حال تمامی آنهایی میشود که ازین ناحیه دچار چند پارگی گردیده و بصورت پراگنده در بدنۀ کشور های مختلف امرار حیات مینمایند.

   در کشورماطرح انحصاری واستثنایی این مسأله صرفاً برای پشتون های آن  طرف خط دیورند، آنهم با عدم توجه بخواست وارادۀ خود آنها ، چیزی را جز تمایلات عظمت طلبانه وفاشیستی یک عده زعامت طلب وفاشیست منش به نمایش نمیگذارد، که در بعد داخلی به وحدت ویک پارچگی باشندگان اصلی وچندین ملیتی افغانستان شدیداً لطمه وارد نموده وموجبات تخریش دایمی مناسبات فی مابین افغانستان وپاکستان در بعد خارجی راهم فراهم میسازد.

 پاکستان با اتکا برموازین حقوقی ومیثاق های قبول شدۀ بین المللی که درآن رآی وارادۀ خود پشتونهای آن طرف خط دیو رند، مبتنی بر آخرین ریفراندوم قبل از تأسیس دولت پاکستان هم ذیدخل است، آن ساحه را بخشی از خاک خود بحساب میآورد. ولی پشتون سالاران افغانستانی همواره بر طبل دا پشتونستان زمونژ کوبیده، از یکسوروابط عادلانه وبا همی اقوام وملیت های ساکن افغانستان راخدشه دار نموده، واز جانب دیگر زمینه های مخاصمت با پا کستان را دامن زده وپای مداخلات آن کشور را بسوی افغانستان باز مینمایند.

 راه اندازی دیورند جرگه ها ازجانب حلقات فاشیستی نا متجانس کشورکه شامل افغان ملتی ها، خلقی های دوآتشه، گلب الدینی ها، ملی غورزنگی ها وغیره میشود بیشتر از آنکه ناشی ازعلاقمندی ایشان به سرنوشت خلق پشتون در آن طرف خط دیورند باشد ، بخاطر جستجوی راه های اشتراک در معاملات تقسیم قدرت واز نام پشتون ها بدست آوردن امتیازات نا مشروع برای خود وحلقات مرتبط با خود آنهاست که دوران آن تقریباً به پایان رسیده وثمری جز تداوم بخشی بدبختی های مردم ماراباخود نخواهد داشت.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



توردیقل میمنگی