ناگهان علف بزنی...
٢٦ جوزا (خرداد) ١٣٩٠
شبی به بزم تصور بیا که دف بزنی
به رقص واژه ی احساس خوب کف بزنی
مزار عشق روی و سپس دوباره قدم
به سوی حضرت مولا تا نجف بزنی
زره جنگ بپوشی و بر سمند خیال
میان وسعت چشمان عشق صف بزنی
به وقت ماشه کشیدن نلرز و هیچ نترس
که بانگاه خودت خوبتر هدف بزنی
شبانه در تن رؤیای ناب یخ زده ام
تو از غبار نفس های شعر تف بزنی
و در کویر خیالات عاشقانه ی من
سحر جوانه کنی، ناگهان علف بزنی
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته