گپی در باره ی آشنایی زدایی

٢٥ جوزا (خرداد) ١٣٩٠

گپ نخست:

درک ما از مفهوم پدیده ها وحس ما از زیبایی آن ها، بی گمان رویکردی است که رفته رفته به عادت بدل می شود.

به گونه ی مثال: وقتی به غروب نگاه می کنیم، دو گونه احساس به ما دست می دهد؛ یاحس دلتنگی ویاهم نوعی نگاه آمیخته با زیبایی که به گونه یی ازآن لذت می بریم واین دوگونه احساس، به نوعی، به عادتی در نگرش ودریافت (حس)ما بدل می شود؛ یعنی این دوگونه احساس ونگاه به "غروب"، با گذشت زمان در فرایند تجربه ی مابه این پدیده (غروب) به عادت روز مره ودوامدار بدل می شود وبه گونه یی ما به این دوگونه نگاه نسبت به غروب عادت می کنیم.

با توجه به آن چه گفته شد،وقتی می خواهیم این دوگونه نگاه متعارف به غروب راکه از روی تجربه ی حسی(یادرکی ) به عادت مابدل شده را بشکنیم وازمتعارف نگری بپرهیزیم وآن را غیر متعارف ونا آشناببینیم، همین گونه نگرش، به نحوی مفهوم آشنایی زدایی در حس ونوع نگاه مارا شکل می دهد که یکی ازبحث های عمده دررویکردهای ادبی ودر بر خورد ما بامتن ادبی  است.

 

اما پیش ازآن که گفته های خود را درباره ی این رویکرد ادبی پی بگیریم،  بهتر است توجیه مشخصی ازمقوله ی آشنایی زدایی بیان شود تا در بحث مان ازاصل مسأله ،دچارتوهم نشویم.

 

آشنایی زدابی چیست؟:

نخستین بار،"ویکتور شکلوفسکی"فرمالسیت روسی، مفهوم «آشنازدایی»را مطرح ساخت ودربرابرآن واژه

 رادرزبان روسی به کار برد. پس از شکلوفسکی،«یاکوبسن »و«تینیانوف» از مفهوم «آشنازدایی ostrannenja

به عنوان بیگانه سازی درمتن های ادبی نام بردند.

 «ژان وپل سارتر» فیلسوف اگزیستاسنیالسیت فرانسوی واژه ی Estrangement در زبان انگلیسی برای بیان آن (آشنایی زدایی) به کار برد.

شکلوفسکی در کلیت به این باوراست که هنر،اداررک حسی ما را دوباره سامان می دهد و دراین مسیر قاعده های آشناوساختارهای به ظاهر ماند گار واقعیت را دگر گون می کند؛ یعنی از دید او: هنر عادت های مان را در فرایند

 

ادراک حسی تغییر می دهد وهرپدیده ی آشناو مفهوم مبتنی بردریافت عادت را (که آشنابرای مااست) نا آشنا وبیگانه می سازد که همین بیگانه سازی  و«ناشنایی » رامی توان به گونه یی، «آشنایی زدایی» ازمفاهیم وپدیده دانست.

این مفاهیم وپدیدها (چه درحالت عینی وچه هم در حالت ذهنی )می تواند در متن های ادبی (وگونه های متعددآن)

باهمین رویکرد آشنایی زدایی شکل بگیرند(وبه همین قیاس درگونه های مختلف هنری نیز )یکی از روش هایی که برای شناخت از رویکرد «آشنایی زدایی »به صورت کل برشمرده شده (وروش بسیار بنیادی هم تلقی می شود )

«خرق عادت »بودن آن به خاطر شکستن هنجارها ونظم هایی است که به آن ها عادت کرده ایم وبه منظور خلق نوآوری وتازه گی درفرآورده های هنری (ونیزادبی )شکستاندن این هنجارهاونظم هابسیار مهم وضروری پنداشته می شوند.

 

"شکلوفسکی"درنوشته یی زیرنام"هنرمانندیک شگرد"،رویکردآشنایی زدایی رادرکلیت، دیدن پدیده هابه گونه ی نا متعارف،غیرمعمولی وغیرطبیعی می داندومی نویسد:"آشنایی زدایی؛یعنی دیدن چیزها(پدیده ها)خارج اززمینه ی معمولی وطبیعی شان."

این توجیه به گونه ی روشن می رساند که برهم زدن قاعده هاوهنجارهای اَشناودرواقع آشنایی زدایی به مفهوم ایجاد دیدتازه ونگاه جدیددرفرآیند آفرینش هنری است که هنرمند باهمین روش آشنازدایی،دنیای نادیده،ناآشناوتازه یی راباید کشف کندوسپس به ارایه ی آن بپردازد.

آشنایی زدایی در حوزة زبان:

این رویکرد آشنایی زدایی، افزون بر گونه ها و پدیده های دیگر در حوزه ی زبان نیز تعمیم می یابد؛ یعنی این که آفرینشگر در فرایند کاربرد زبان باید این آشنایی زدایی را انجام بدهد تا صور زبان از چارچوب کسل کننده، متعارف و قاعده یی آن بیرون شود و در واقع کاربرد زبان به گونه یی شکل بگیرد تا آن چارچوب متعارف و قاعده یی را بشکند و زبان متمایز و متفاوت شده از حالت معمولی آن بیرون گردد.

در حوزه ی ادبی نیز، زبان با توجه به رویکرد آشنایی زدایی از متن نا آشنا و بیگانه می شود؛ اما باید متوجه بود که این نا آشنایی به معنای پرت شدن ما در سراشیبی بی مفهومی و بی معنایی زبان نیست، بل که کارکرد روش آشنایی زدایی در  فرایند به کار گیری زبان ، به معنای یافتن و در ک افق های تازه ی مفهومی است که ما را به سوی جغرافیای ناشناخته شده ی معنایی می کشاند.

آشنایی زدایی در متن ادبی:

همان گونه که در بخشی از این نوشتار آمد، هر گونه متن ادبی(با توجه به گونه های مختف آن) با رویکرد آشنایی زدایی هم در زبان و هم در محتوا شکل می گیرد و در این فرایند(آشنایی زدایی) هر گونه تصور متعارف و پیش گویی های خواننده از متن ادبی برهم می خورد.

افزون بر شعر، در گونه های ادبی دیگر مانند: داستان رویکرد آشنایی زدایی از طریق ارائه دیدگاه های شخصیت های داستان و راوی(نویسنده) و پرداخت روایت ها در متن داستان به وسیله ی زبان صورت می گیرد و داستان نویس با بیان حادثه(یا حوادثی) در طرح و ساختار داستان، همه چیز را جذاب ، بهت زده و شگفتی آور می سازد.

در پایان باید گفت که رویکرد آشنایی زدایی، تأثیر عمیقی را هم در عرصه ی آفرینش ادبی و هم در زمینه ی نقد معاصر به جاگذارده است.

 

پانوشت:

1- بابک احمدی،ساختارتأویل متن.

2-محمدرضاسلامتیان،متن درچندنگره.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

نظام الدین مقدسی25.06.2018 - 04:20

  با سلام ممنون . از مطالب خوب و عالی بود که خوانده ام .

محمد11.01.2018 - 14:48

  بسیار خوب بود سپاسگزارم

دکتر هومان دانایان01.11.2017 - 20:17

  باسلام مقاله خوبی بود دستتان درد نکند

علی15.11.2015 - 15:07

  تشکر فراوان فقط ای کاش برای هر آیتمی مثالی می زدید

احمد01.01.2015 - 20:34

  سپاسگزارم

گلزار06.09.2014 - 13:14

  بسیار خوب توانست با مثال مفهومی که دنبالش بودم را برساند. ،

مهندس07.09.2012 - 21:21

  خیلی خوب است
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



جاوید فرهاد