روایاتی از "شبانه" های شاملو

٢٢ جوزا (خرداد) ١٣٩٠

روایتی از "شبانه" ی یکم شاملو

 

"شبانه" های " شاملو" در شعر امروز، از جذابیت و شگفتی فراوانی برخوردار اند؛ اما پرسش این است که راز این جذابیت و شگفتی چیست و چرا شاملو با سرایش شبانه هایش، تافته ی جدا بافته ای از شاعران هم نسل و هم فصلش پنداشته می شود؟

شاملو در شبانه هایش چه می گوید؟:

بیشتر شبانه های شاملو، بیان درد و دید اجتماعی است که به گونه ای، رویکرد های آمیخته با عشق و نفرت را در چارچوب نگرش های انسانی بیان می دارد. با توجه به همین نوع نگرش است که رویکرد شاملو را در شعر، می توان از هم نسلانش جدا دانست و او را چهره ی مشخصی پنداشت.

در این جا با آن که بحث در باره ی شبانه های شاملو با جرئیات، فرصت فراگیر می خواهد؛ ولی من توجیه ام را در "شبانه" ی یکم وی که در سال 1331 خورشیدی به زبان ساده( اما ژرف) سروده شده آغاز می کنم و در فرصت های دیگر، بحث هایم را در باره ی شبانه  های دیگر این شاعر، ادامه می دهم.

یکی از ویژه گی های بسیار مهم در شبانه ی یکم شاملو، توجیه شاعر از "قلَب" به عنوان نماد "عاطفه" و از "بازو" به حیث نمادی برای توانایی است که در برزخ میان دو نشانه و یا نماد، شاعر حیران ایستاده است وازخود می پرسد چگونه از آن ها سخن بگوید تا هم قلبش را بسراید و هم بازویش را:

 "شبانه شعری چه گونه توان نوشت

تا هم از قلبم سخن گوید هم از بازویم؟

 

شبانه شعری چنین

چه گونه توان نوشت ؟"

***

سپس وی در بند های دیگر، معنای ایستادنش را در آن برزخ "چگونه سخن گفتن" شرح می دهد و روح به ظاهر آرامش را که شبیه خاکستر سردی است که در آن شعله ی همه عصیان ها است، این گونه بیان کرده و بعداین محتوا را در بند های دیگرنیز گسترش می دهد:

"من آن خاکستر سردم که در من

شعله ی همه عصیان هاست

من آن دریای آرامم که در من

فریاد همه توفان هاست

من آن سرداب تاریکم که در من

آتش همه ایمان هاست." (1)

بی گمان، سرخورده گی، یأس، فریاد، ایمان و عصیان شاملو در این شعر، مشترک با همه است؛واین همه چیزهای انسانی است که در درون شاملو و در جغرافیای ذهن شاعرانه ی او شکل می گیرد.

توجه به رویکرد زبانی:

شاملو، از بهترین شاعرانی است که در هنگام کاربرد زبان، آزادی اش را به حیث شاعر فرهنگ ساز در حوزه ی زبان حفظ کرده است؛ و این هم به دلیل آن است که افزون بر تجربه های فردیی که از کاربرد زبان دارد، احاطه ی اوبرادبیات کهن در حوزه ی نظم و نثر، از او شخصیت بزرگی ساخته است.

جلوگیری از آوردن حشو و زواید که به گونه یی مخل رسانش پیام برای خواننده دانسته می شود، از ویژه گی های کار شاملو درشعر (به ویژه درشبانه هایش) به حساب می آید.

در "شبانه"ی یکم که در این جا نقل شد، مهمترین ویژه گی کار شاملو در رویکرد زبانی (یعنی در فرآیند به کار گیری زبان در شعر) یک دست بودن و نزدیک شدن اوبه سرشت طبیعی زبان است.

شاید هم ارزش این ویژه گی برمی گردد به این که شاملو زبان شعر را که در فرایند ساختار  واژه گانی وچیدمان آن مفهوم را شکل می دهد، هیچ گاهی در مسلخ وزن، قربانی نمی کند؛ و از همین رو زبانش به تعبیر روشن، در بسیاری از شعر ها (به ویژه درشبانه ی یکم) دست و روشسته است.

 

پانوشت:

1 – احمد شاملو، هوای تازه، مجموعه ی منتخب شعر های 1326 تا 1335 ، چاپ چهارم، انتشارات نیل، تهران، 1353 ، ص 139 تا ص 140.   

 

 

روایتی از "شبانه"ی دوم شاملو

 

روایت "شبانه" ی دوم شاملو بازهم ازدرد آغازمی شود؛ دردی که به گونه ی روشن چاشنی احساس شاعراست درهنگام نوشیدن قهوه ی تلخ یأس....

شاملو در شبانه ی دوم، روایت فریاد مشترک یارانش است؛ یارانی که "زهر درد" شان را باید "در زخم قلب اوبتکانند ":

 

"یاران من بیایید

بادرد های تان

وبا دردتان را

درخم قلب من بتکانید."

من روایتم را از بازخوانی شبانه ی دوم شاملو نمی خواهم باروش بسیار سنتی یعنی ارزیابی بستر تاریخی-  سیاسی آغاز کنم؛ زیرا بزرگانی مانند: مهدی اخوان ثالث (درنقدی برکتاب هوای تازه )،اسماعیل خویی (در نبشته یی با نام از شعر گفتن) ،دکتر تقی پورنامداریان (درمقاله ی تخیل فرهیخته، زبان پویا )، دکترجلیل دوستخواه (درنقد ساختار شناختی برشعر شاملو)، محمد مختاری (درمقاله ی انسان در شعر معاصر با تحلیل شعر شاملو ) ،عبدا لعلی دستغیب (درمقاله ی شناخت شاملو )،ع پاشایی (درنوشته ی روش خوانش شعرشاملو ) وکارهای دیگری که درباره ی باز خوانی وشناخت شعر واندیشه ی شاملو انجام داده اند دراین باره (کالبد شکافی زمینه های تحولات تاریخی - سیاسی شعرشاملو) به فراوانی سخن گفته اند.(1)

 

من ،باتوجه به ارزش ویژه یی که به کار هر یکی از این بزرگان دارم، می خواهم بر داشت فردی ام رابه عنوان خوننده ی جدی متن در باره ی شبانه ی دوم بیان کنم وهیچ عمدی هم برای ردیاپذیرش آن ندارم.

یاران شاملو در این شعر می توانندمردمانی باشند که بادرک ودید اجتماعی ویأس ناشی ازسر خورده گی بر گشته اند وباردرد این سرخورده گی را آنان بردوش شان حمل می کنند .

شاملو به یارانش می گوید: تا بارتمام دردهای ناشی ازیأس شان را برزخم قلب او بریزند تاآنان ازدرد تهی شوند وقلب زخمی اش مکانی برای انباردرد های آنان باشد.

 

شبانه دوم خطی میان شعروشعار :

رویکرد شاملو درشبانه ی دوم، ایجاد خطی میان "شعر" و"شعار" است؛ یعنی شاملو در شبانه ی دوم، ارتباطی می آفریند بین شعر وشعار وزبانش تا حدی چیزی وسط شعر وشعار است به ویژه در بندهای پایانی شعر :

 

« من زنده ام به رنج ... (شعار)

می سوزدم چراغ تن از درد ... (شعر )

 

یاران من بیایید

بادرد های تان (شعار )

وزهر دردتان را

درزخم قلب من بچکانید"(شعر)2

 

اما یک نکته را باید مدنظرداشت که رویکرد زبان شعاری شاملو چیز سطحی وپوک نیست؛ بل این رویکرد شعاری، ریشه درشعور شاعر دارد.

شعر شاملو باتوجه به رویکرد شعاری اش از شعور محکمش آب می خورد؛ یعنی ایستادن شاملو درخط شعارهم بیشترآگاهانه وشعوری است ونه احساساتی و روزمره .

 

توجه به رویکردموسیقایی در زبان:

افزون بر آوردن طبیعی دوقافیه ی «بتکانید » و«بچکانید » درمصراع "درزخم قلب من بتکانید + درزخم قلب من بچکانید"، روش شاملودربه کارگیری زبان آهنگین بسیار جذاب وقابل توجه است .می خواهم بگویم که شاملو به گونه یی زبان و تا حدی تخیل ذاتی آهنگین دارد (بحث آهنگین بوده زبان شعر شاملو جدا از مساله ی داشتن وزن است ؛زیرا شاملو وزن (به ویژه اوزان عروضی سنتی را) مخل سیلان اندیشه ی جاری درشعرمی داند. )

 

کاربرد این زبان آهنگین که در رویکرد چیدمان واژه گانی در شعر شکل می گیرد، از مهم ترین ویژه گی هایی است که عنصر موسیقایی را در شعر شاملو شکل می دهد وهمان گونه که در مقاله ی «چندسویگی در شعر شاملو » اشاره کره ام، این رویکردهنری (موسیقایی بودن زبان شعر شاملو ) بیشتر با خواندن شعرش با صدای بلند (وبیشتر هم خوانش توسط خودش و خوانش های شاملو وارازشعر این شاعر ) شکل می گیرد.

 

پانوشت :

1- شاعران وپژوهشگران دیگری نیز در باره ی  ویژه گی های شعر شاملو (به ویژه تأملات در باره خاستگاه اندیشه ی اجتماعی - سیاسی این شاعر ) به تفصیل چیزهایی نوشته اند مانند :عمران صلاحی (در مقاله یی زیرنام اصل قضیه )،سید علی صالحی (درنقد شعر ضیافت )،نصرت اله نوح (در مقاله ی شاملو وسیاست)ودیگران ....

2- احمد شاملو هوای تازه شبانه ی دوم .

 

 

روایتی از "شبانه" ی سوم شاملو 

 

 

روایت شاملودرشبانه هایش وسط سال های 1331 تا 1333 خورشیدی، به تعبیرخودش: "سرگذشت یأس آمیخته باامید"است؛امانومیدی احساس فورانی است که همواره شاعررا وامی داردتاعطشش رافریادکند:

 

"من سرگذشت یأسم وامید

باسرگذشت خویش

 

می مردم ازعطش،

آبی نبودتالب خشکیده ترکنم.

می خواستم به نیمه شب آتش

خورشیدشعله زن به درآمد چنان که من

گفتم دودست رابه دوچشمان سپرکنم.

 

باسرگذشت خویش

من سرگذشت یأس وامیدم."(1)

 

یاددهانی وتکرار"سرگذشت یأس وامید"درذهن شاملو،تداعی گریأس وامید نسل سرخورده وآدم هایی است که درکویرحوادث، ازتشنگی(عطش)می مردند.

یادآوری خاطرات گذشته(به ویژه تجربه ی رویدادهای تلخ زنده گی)ازمشخصه های ذهن آدمی است؛زیرا انسان به نقل ازاندیشمندی:"زنده گی اش دردونیمه ی زمانی شکل می گیرد؛یکی گذشته ودیگری اکنون".باتوجه همین نیمه ی گذشته است که انسان درخلوت(وگاه درجمع)به سوی همان سرگذشت دیروزش نقب می زندوتلخی ها،شادی ها،یأس هاوامیدهایش رامرورمی کندواحساسش رابه گونه یی بیان می کند.

 

امابرخی هادربرزخی میان گذشته واکنون می ایستندوبرخی دیگربامرورسرگذشت های شان دراکنون می زیندوباهمه تجربه هایی که ازگذشته واکنون دارند،می خواهند راهی به سوی آینده بازکنند.

 

درشبانه ی سوم،باآن که شاملوخودش راسرگذشت یأس وامیدمعرقی می کند؛امادربندهای دیگر،اوبیشترراوی یأس هایش است تاروایتگرامیدهایش.

 

مهمترین ویژه گی شاملو این است که دربیان یأس هایش دچارروزمره گی های مزمن نیست ومانندبرخی ازشاعران هم نسلش هوس زده،احساساتی وایدیولوژی زده نمی اندیشد. یأس های شاملو،بغض فروخورده ی نسلی درگلوی تأریخ است وبه تعبیرخودش:"دردمشترک"انسانی ست که ازحنجره ی احساس اوفریادمی شود.

 

چرابندنخست درپایان شعرتکرارمی شود؟:

ساختارروایت درشبانه ی سوم،ازتداعی احساس شاعر(که بیان سرگذشت یأس وامیدوبیشترهم یأس)است،آغازمی شود؛یعنی بندنخست(من سرگذشت یأسم و...)بهانه یی برای گفتن وشرح روایت بعدی از یأس است.

تکرارهمین محتواباکمی پس وپیش کردن مصرع هادربخش پایانی شعر،درواقع تأکیدی برای تداعی بیشترمحتوادرذهن مخاطب است تاشرحی که برای بیان سرگذشت یأس آورده شده،زیرتأثیرزیادبندهای وسطی قرارنگیرد.

 

ازسوی دیگر،تکرارمصراع نخست درپایان شعر(باکمی تغییرکاربردی درنوشتار)،نوعی فراهم سازی برای زمینه ی برگشت به ساختارمحتوایی نیزپنداشته می شود؛زیراشاملوباآوردن این تکراردرپایان،خواسته ذهن مخاطب رادوباره به آن چه درنخست آورده وبعدبه شرخ آن پرداخته بکشاندتابااین روش،شعر،قدرت بیشتری برای جذب ذهن پیدا کند.

 

پانوشت:

1-احمدشاملو،هوای تازه،چاپ چهارم،تهران،انتشارات نیل،1353،ص143.

 

 

 

 

«خاکدان دهربیدل مرکزآرام نیست

خواب ما آخربراین بستر پریشان می شود»

 

«خاکدان دهر»، اشاره به دنیا وکنایتن دنیای فانی است که سرانجام به نیستی می گراید.

باتوجه به آن چه گفته شد، بیدل می گوید: دنیا جایی برای آرامش نیست ؛ زیرادنیا خود خاکدانی است که سرانجام خواب ما- که اشاره به حیات مادی انسان است- دراین بستر (خاکدان ) به پریشانی می انجامد. این بیت باز گوکننده ی بی ثباتی دنیا برای کسانی است که دنیا  را جایگاه یامکان آرامش دایمی می پندارند .

 

«یک سپند آن همه سامان نفروشد بیدل

عقده یی داشت دل سوخته شیون کردند»

سپند (اسپند ) راوقتی روی آتش بگذاری ، ازاثرحرارت آتش می ترکد وصدای ترکیدنش به گوش می رسد . با تشبیه دل به دانه ی «سپند » بیدل می گوید : یک دانه ی سپند که روی آتش انداخته می شود این همه سامان که اشاره به صدای ترکیدن وکناتین ناله ی آن است ، نمی تواند داشته باشد ، بل که این عقده یا بغضی است از دل سوخته که هنگام سوختن این همه شیون می کند.

 

«دوش درتوفان نومیدی تلاطم کرده آه

کشتی دل بود ،بی لنگرنمی دانم چه شد»

وقتی «درتوفان نومیدی» که اشاره به نومیدی زیاد وفزاینده است ، «آه » که نمادی از بیان درد وحسرت آدمی است تلاطم می کند؛ یعنی درهنگام بحران، احساس همراه باتوفان نومیدی امواج متعددی می آفریند ، کشتی دل نیز که باید لنگرمی داشت ،نیز بی لنگر است ، از این روسراغی ازکشتی دل پیدانیست واحتمال غرق شدن ازاثرتلاطم آه درتوفان نومیدی متصوراست .

بیدل باتوجه به این همه ، تصوروتصویر زیبایی ازحسرت ، نومیدی ودرد رافرادید ذهن مخاطب قرارمی دهد. {«لنگر» عبارت از اجسام فلزی سنگینی است که درگذشته ها دردوکنار کشتی آویزان می نمودند ودرموقع ضرورت به منظوراطراق در سواحل ولنگر گاه ها وبه خاطر نجات از غرق شدن در هنگام توفان های بحری ودریایی از آن استفاده می شد.}

 

 

روایتی از "شبانه" ی چهارم شاملو

 

 

"شبانه" ها باتوجه به دریافت مفاهیم شاعرانه ی شان،بهانه هایی برای بازگویی دردودیدشاملو اند؛زیراشاعردرچارچوب شبانه ها،درواقع دلش راشاعرانه می سرایدوازیأس ها،امیدها،غم ها وشادی هایش سخن می گوید.

 

مهم ترین رویکردشاملودرشبانه هایش،بیان یکسویه ویک جانبه به مسایل نیست؛تجربه های شاملودرشعر(به ویژه درشبانه ها)تجربه های انسانی است که هم ازیأس هایش می گویدوهم ازامیدهایش.

 

بااستنادبراهمیت همین رویکرداست که تجربه ی شاملو،تجربه ی کامل یک نسل است؛نسلی که شاملونماینده وسراینده ی دردهاوشادی های شان است.

 

شاملودرشبانه ی چهارم بازهم وسط موضوع "یأس"و"امید"گام می زند؛اماباوجودحضورگسترده ی یأس که برفرازاندیشه اش سایه افگنده تاحدی امیدواربه نظرمی رسد:

"شب که جوی نقره ی مهتاب

بیکران دشت رادریاچه می سازد

من شراع زورق اندیشه ام رامی گشایم درمسیرباد"

 

نکته یی که ازآغازتاپایان شبانه ی چهلرم(که بعدن به گونه ی مفصل آورده خواهدشد)درمقایسه باسه شبانه ی دیگربسیارچشمگیربه نظرمی نماید،توجه شاملوبه رویکردشاعرانگی بیشتروبریدن ازفضای شعارزده گی است؛یعنی درشبانه ی چهارم،شاملودرخط میان شعروشعارنمی ایستد،بل زبان دریک گستره ی کلان مفهومی هویت شاعرانه پیدامی کندواین هویت دربندهای دیگرنیزتاپایان ادامه می یابد:

"شب که آوایی نمی آید

ازدرون خامش نیزارهای آبگیرژرف،

من امیدروشنم راهمچوتیغ آفتابی می سرایم شاد

 

شب که می خواندکسی نومید

من زراه دوردارم چشم

بالب سوزان خورشیدی که بام خانه ی همسایه ام راگرم می بوسد

 

شب که می ماسدغمی درباغ

من زراه گوش می یابم

سرفه های مرگ رادرناله ی زنجیردستانم که می پوسد."(1)

 

افزون بررعایت وزن نیمایی،توجه به رویکردموسیقایی شعردرشبانه ی چهارم باآوردن قافیه های طبیعی مانند:"باد"و"شاد"(درمصراع من شراع زورق...ومن امیدروشنم را...)وهم چنان به کارگیری قافیه های"می بوسد"و"می پوسد"(درمصراع بالب سوزان خورشیدی...وسرفه های مرگ...)بسیارجالب وجذاب است.

 

روش به کاربستن طبیعی قافیه درشبانه ی چهارم،درست روش به کارگیری قافیه درشعر"می تراودمهتاب..."نیمایوشیج راتداعی می کندکه بی گمان می توان تاحدی همان تأثیرروش به کارگیری طبیعی قافیه ی نیمارادرشبانه ی چهارم هم احساس کرد.

 

نیما،افزون براین که مخالف به کارگیری وزن سنتی عروض درشعربود وفرایندبه کارگیری قافیه رابه گونه ی عمذی وتحمیلی ردمی کرد؛اماباروش طبیعی کاربردقافیه که بربنیادنیازمحتوایی(وبرحسب تصادف)دربخش هایی ازشعرمی آیدوسبب ایجادنوعی موسیقی خوش آیندوفضای آهنگین درشعرنیمایی می شودمخالف نبود ودربرخی ازشعرهایش- به ویژه درشعر"می تراودمهتاب" وشعر"غراب"- ازاین روش طبیعی کاربرد قافیه استفاده کرده است.(2)

 

شبانه ی چهارم باتوجه به فضای محتوایی ومسأله ی زمانی اش(که درسال1333خورشیدی سروده شده)بی تأثیرازفضای کارهای نیمانیست؛زیراافزون براستفاده ی شاملوازوزن نیمایی دراین شعر،روش کاربردطبیعی قافیه درمصرع ها(که پیشتربه آن اشاره شد)نیزروشی است که زیرتأثیرکارنیمادرشبانه ی چهارم شکل گرفته است.

 

به هرحال،آوردن ترکیب های شاعرانه ی"جوی نقره ی مهتاب،شراع(بادبان)زورق اندیشه،امیدروشن،لب سوزان خورشید،سرفه های مرگ وناله ی زنجیردستان"ازمواردی است که افزون برایجادجذابیت درشعر،هویت شاملورابه حیث شاعرهمرنگ خودش مشخص می سازد.

 

پانوشت:

1-احمدشاملو،هوای تازه،انتشارات نیل،تهران،چاپ چهارم،1353،ص ص144تا145.

2- برای دریافت کاربردروش طبیعی قافیه درکارنیما،نگاه کنیدبه شعرهای"می تراودمهتاب..."و"غراب"این شاعر.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

قاسم نصیری27.05.2019 - 04:11

 بسیار متن زیبا و خواندنی و خوبی ست. زحمت کشیدید. متشکرم.

پیمان29.01.2014 - 21:18

  در تلاشتان برای شناسایی بیشتر شاملو به دیگران موفق باشید
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



جاوید فرهاد