دانشگاه
٣ ثور (اردیبهشت) ١٣٩٠
ای که با سرکشی اسپ سرم تاخته ای
بهر پامالی باغم، ز چه پرداخته ای
شب پرک های بهار گل سد برگ مرا
گلشنی چیده ای و در قفس انداخته ای
پرچمی را که گرفتی به شعار دگران
چه ستیزانه پی مرگ من افراخته ای
من که دانشجوی آزاده ی دانشگاه ام
بهر دانشکده ام دار چرا ساخته ای
تو درین بازی ترفند نشستی و مگر
لال و مرجان بدخشان مرا باخته ای
خون غم حنظله و رودکی و رابعه را
بلخ را، ریخته شمشیر دو سر آخته ای
بس نگینی که بتابیده خراسانیی خویش
تو به دست دگری دیده و نشناخته ای
پرده بردار ز نا آگهی و یا ز ستیز
تا ببینی که به بیراهه کجا تاخته ای!
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
وفا بدخش | 11.10.2011 - 11:00 | ||
سلام ! بسیار زیبا و با معنی ! و با نظر آشنا صاحب هم موافقم. |
آشنا، از بدخشان | 24.04.2011 - 21:06 | ||
با عرض احترام و ارادت به شاعر شیرین سخن و توانای وطنم، بانو بهار سعید، باید عرض دارم که من به جای لال و مرجان لعل و مرجان می خواهم، لال بدخشانی را من نمی شناسم. تشکر! |