بدخشان، مقاومت و دردِ سرهای طالبان
۴ عقرب (آبان) ۱۴۰۱
بدخشان، لقمهایست که هضماش در درازمدت برای طالبان دردسرهای فراوانی را بهبار خواهد آورد؛ اخیرا جبههی مقاومت ملی در مناطق مختلف بدخشان دست به یکسری تحرکات ملموسی زده است. تحرکاتی که نسبت به هر منطقه وهر زمانٍ دیگر نتیجهمند و امیدوارکننده است. در نتیجهی این تحرکات، موقتا مناطقی از مدیریت طالبان خارج، فرماندار و فرمانده امنیت و دادستان شهرستان شکی به اسارت نیروهای مقاومت درآمده، تمام تجهیزات نظامی موجود در مرکز شهرستان بهسنگرهای مقاومت منتقل شده است. البته نباید از یاد برد، که مقاومت در بدخشان همواره وجود داشته، اما بیسروصدا و در غیبت دوربینهای فیلمبرداری و تبلیغات رسانهای. اینبار اما ظاهرا با گسترش بیشترِ حوزهی فعالیت نیروهای مقاومت در بدخشان، بخشی از فعالیتها و دستآوردهای جبهه به رسانهها درز کرده است.
بدخشان در درازمدت میتواند کانونیترین بسترِ بحرانآفرین برای حاکمیت طالبان و حیاتیترین سنگر نیرومندسازی برای جبههی مقاومت باشد. جغرافیای راهبردی، اهمیت اقتصادی و نقش تعیینکنندهی امنیتی از جمله عوامل و ويژهگیهای استراتژیک بدخشان است که میتواند بهسادگی به تغییر معادله در منطقه کمک کند.
مناطق مهم و استراتژیکی چون بدخشان با ویژهگیهای فوق در مطالعات ژئوپولیتیک و منازعات بینالمللی نقش محوری و راهبردی دارد. در تقسیمبندی موقعیتهای جغرفیایی- محوری، حاشیهای، بیرونی و استراتژیک- بدخشان در جغرافیای افغانستان تنها منطقهایست که هم محوری و راهبردی است (متاثر از عامل ثابت)، و هم نقش تعیینکنندهای در اجرا/ سبوتاژ راهبردهای امنیت منطقهای و توسعهی اقتصادی (متاثر از عوامل پویا) در منطقه بهویژه آسیای مرکزی و مناطق مرزی چین با افغانستان و آسیای میانه را دارد.
بهسخن پرفسور جنیفر مورتازاشویلی، استاد روابط بینالملل در دانشگاه پترزبورگ «تعامل همسایگان بهویژه روسیه و چین با واقعیت جدید افغانستان، طالبان، نه از سرِ خوشدلی و مستی، بلکه مبتنی بر ضرورت بود»، یعنی با غیرآمریکاییسازی امنیت مناطق جنوب و مرکزی آسیا ضرورتا میبایست همسایگان افغانستان اخصا چین و روسیه که اهداف و منافع مشترک امنیتی در افغانستان داشتند، با طالبان وارد تعامل شوند. بدین معنی که پکن و مسکو عاشق انبوه پشم و خشم و دستار و شملهی طالبان نبودند، بلکه با استفاده از فرصت در پی اعمال قدرت و فراچنگآوری امیال خویش بودند.
یکی از عواملیکه چین و روسیه را به تعامل با طالبان کشاند، ضعف یا عدم تمایل دولتهای قبلی افغانستان در تامین امنیت مناطق شمال و شمالشرق افغانستان بهویژه بدخشان بود؛ زیرا بدخشان دهلیز امنی برای عبور و مرورِ جداییطلبان ترکستان شرقی و گروههای تندرو اسلامی به آسیای مرکزی و مرزهای چین بود/است. پرفسور مورتازاوشیلی همچنان معتقد است که چیناییها حتی تلاش کردند با ایجاد پایگاههای نظامی و امنیتی در مناطق مرزی بدخشانِ تاجیکستان و بدخشانِ افغانستان و تأمین هزینههای اقتصادی و تجهیزاتی این پایگاهها، ضروتِ همکاری و تعامل با طالبان را تا اندازهی کاهش دهند، اما سرعتِ سقوطِ جمهوریت کاذب غنی و بازگشت طالبان بهقدرت، برای پکن و مسکو راهی جز تعامل کامل با کابل، طالبان باقی نمانده بود. با این حال، این تعامل را نباید حمایت و پشتیبانی ارزیابی کرد، زیرا این تعامل معلولی ازعلت است: حفظ امنیت و تامین منافع در منطقه.
آسیای مرکزی- حیات خلوتِ سنتیِ روسیه- روزنهی ارتباطی وسیعی با سرزمینهای اصلی روسیه دارد. حضورِ گروههای تندروِ اوزبیکستانی و تاجیکستانی چون تحریک اسلامی اوزبیکستان، جنبش اسلامی اوزبیکستان، جماعت انصاراللهِ تاجیکستان و حتی اسلامگرایان حوزه قفقاز و چچینیها که سالها در سایهی حضور طالبان در افغانستان حضور داشتند، تهدید جدیی علیه امنیتِ آسیای مرکزی و روسیه محسوب میشوند. حضورِ گستردهی اعضای جنبش اسلامی ترکستان شرقی و اویغورهای سنکیانگ در صفوف طالبان نیز مایهی نگرانیهای جدیِ دولت چین بود/ است. مضافی بر عوامل بالا، رشد روزافزونِ حضورِ شاخهی خراسانِ گروه داعش در افغانستان ضرورت تعامل با طالبان را توجیهپذیر میکرد. ظاهرا اما طالبان درکسب رضایت مسکو و پکن در این حوزه ناکام بودهاند، زیرا طالبان برخلاف تعهداتشان نهتنها جنجگویان اویغور و اعضای جنبش جداییطلب ترکستان شرقی را به چین مسترد نکردند، بلکه در مبارزه با داعش نیز ضعیف عمل کردند. از همینرو تا کنون هیچکدام از حامیان جدیی طالبان بهویژه روسیه و چین حاضر نشدند که دولت دفاکتوِ طالبان را رسما به رسمیت بشناسند. اکثرِ قریب به اتفاق حامیان منطقهای طالبان برخلاف غرب در قضیهی افغانستان دغدغههای حقوق بشری ندارند و تا کنون در مورد حضور زنان در جامعه و تعلیم و تحصیل دختران حرفی برای گفتن نداشتند، بلکه بیشتر بر متغییر امنیت تاکید و توجه داشتند که بدخشان به عنوان مهمترین دهلیز ارتباطی میان افغانستان و مرزهای این دو حامی منطقهای طالبان میتواند نقش بسیار موثری ( مثبت/نفی) در این عرصه ایفا کند.
بهگزارش بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل، قسمیکه در بالا هم اشاره شد، طالبان در مورد اویغورها و اعضای جنبش اسلامی ترکستان شرقی و تعهداتشان با چین بهشدت دچار مشکل شدهاند. از یک طرف به چین تعهد سپردهاند که این جنگجویان را تحویل پکن بدهند، از طرفی هم نتوانستند/ نمیتوانند قناعت اعضای تندروترِ خود در این مورد را حاصل کنند. فشار پکن بر طالبان و تضادهای درونی طالبان بر سر استرداد یا حفظ این نیروهای جنگی سبب شده که طالبان آنها را از بدخشان به مناطقی چون تخار، بغلان، جوزجان، سمنگان و سرِ پل منتقل کردهاند. فرماندهان ارشدِ تندروان اویغور و حتی شاخهی انصارالله تاجیکستان و جنبش اسلامی اوزبیکستان اما نسبت به نیات طالبان متردد اند، و اغلب ترجیح دادهاند با افراد و گروههای زیردست شان از صفوف طالبان جدا و به شاخهی خراسان گروه داعش بپیوندند. همین امر در مورد تعهدات و عملکرد طالبان در قبال انتظارات مسکو نیز صادق است.یعنی روسیه هم نسبت به کارکرد و توانایی طالبان در امر مهار گروههای جهادی مستقر در افغانستان عمیقا دچار تردید است. با توجه به موقعیت مهم و راهبردی و اقتصادی که بدخشان دارد، و شناخت قبلیی که این گروهها از بدخشان دارند، قطعا مناسبترین و کمهزینهترین بستر برای تولید و حفظ ظرفیتهای عملیاتی این گروه بدخشان خواهد بود.
رهبری طالبان نیز بر این مهم اشراف کامل دارد و به دنبال انتصاب فرد مصمم و قاطع در سرکوب و کشتار در راس ادارهی بدخشان بود. بنابراین اخیرا مولوی امانالدین را که فرمانده نیروهای هوایی طالبان بود و در قساوت و سرکوب شهره است، در راس اداره بدخشان گماشته شده است تا بتواند هر نوع حرکت نظامی در بدخشان را سرکوب و فعالیتهای احتمالی گروههای ناراضی و خودی را مهار نمایند.
اگر جبهه مقاومت بتواند مناطق بیشتر بهویژه دهلیز واخان و قسمتهای هممرز با تاجیکستان را در بدخشان تصرف کند، پایگاههای بیشتر ایجاد و نیروهای بیشتر در بدخشان جذب کند، موارد زیر به نفع مقاومت رقم خواهد خورد:
1- امکان حضور و فعالیت داعش و گروههای تندرو محدود، و احتمال گسترش نیروی رزمی جبهه – خواه از هر طریقی!- عمیقا متصور است.
2- مسکو و پکن با واقعیت جدیدی در مرزها و حوزهی امنیتی خویش روبر خواهند شد و لاجرم وارد تعامل و همکاریهای جدی با جبهه یا هر گروه حاکم بر این منطقه خواهند شد. حتی در نحوهی تعاملشان با طالبان دچار تردید/ تغییر خواهند شد.
3- موقعیت ژئواکونومیکی و منابع فراوان اقتصادی بدخشان میتواند نقش بسیار موثر و مثبتی در تمویل هزینههای جبهه یا هر گروهی در این منطقه ایفا کند.
4- خطوط اتصال جبهات مختلف مقاومت از تخار، بغلان، پنجشیر، نورستان و کندزبه بدخشان ایجاد خواهد شد و فرصت بازیابی و تبیدل و تجهیز نیروهای مقاومت تسهیل خواهد شد.
5- انگیزهی مقاومت در سطوح مختلف جامعهی بدخشان را تقویت خواهد کرد.
غربیهای که در مورد موثریت مقاومت دچار تردید اند نیزتجدید نظر خواهند کرد. یکی از عواملی که جهان تا کنون با طالبان بهنحوی کنار آمده است، فقدان یک بدیل جدی و نیروی رزمی و میدانی با قدرت مانور چشمگیر بوده است. اگر قسمتهای مهم بدخشان بدست هر گروهی بیفتد، نگاهها بسوی آن گروه بیشتر خواهد شد.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته