عبدالحی آرین پور و آن «نهال» پنجاه ساله
٢٧ دلو (بهمن) ١٣٨٩
وقتی گزینهء شعری « نهال» اثر شاعر گرانقدر عبدالحی آرین پور را می خوانی، افسوس بزرگی ترا فرا می گیرد که چگونه شاعری با این همه زبان آوری ، قریحه و تخیل بلند، پس از آن، سر روی زانوان سکوت گذاشت و دیگرنسرود و یا هم اگر سرود کم سرود. زمانی که در دارالمعلمین اساسی کابل، درس می خواندم هرازگاهی قصه هایی از دو شاعر در میان شاگردان تکرارمی شد. یکی سالک چاه آبی بود و دیگری عبدالحی آرین پور رستاقی. دوشاعر از دو ولسوالی همجوار در ولایت تخار.
می گفتند سالک با مضمون الجبر میانه یی نداشته و نمی توانسته است که آن را به درستی فرا گیرد. گویند، باری در پارچهء امتحان مضمون الجبر در پاسخ به سوال های امتحان نوشته بود:
فارغ از ( آ، ب ) مربع سالک محزون نشد
یا که من آدم نبودم یا که این مضمون نشد
هرچند استادان ریاضیات را کمتر علاقه یی به شعر و ادبیات است، با این حال استاد به خاطر همین شعر، برای سالک نمرهء کامیابی داده بود. بعد ها گفتند که آن شاعر عزیز در جوانی هنگامی که از شهر تالقان به رستاق می رفت به اثر سرنگون شدن موتری که بر آن سوار بود، زنده گی را که خود دشوار ترازهرمعادله چندین مجهولهء الجبری است، بدرود گفت.
آرین پور تا این دم که من این چند سطر پراگنده را در پیوند به گزینهء شعری او«نهال» می نویسم ، بار زنده گی را هم چنان بر دوش می کشد و اما نمی دانم که در کدام گوشتهء این جهان دلتنگ به سرمی برد. هر چند او در یکی از سروده هایش از تلخی زنده گی سخن می گوید، با این حال زنده گی را دوست داشتنی می داند.
زنده گی نام تلخی وآلام
در گذر، بی وفا، گذشتنی
مظهر رنج و نا امید ی ها
این همه لیک، دوست داشتنی
امید آرین پور همچنان زنده گی را دوست داشتنی احساس کند.گرچه به گفتهء حافظ:« این سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را.» سالهاست که من با گزینهء شعری « نهال» آشنا شده ام و تا هم اکنون هر باری که آن را می خوانم لذت می برم.
« نهال» بدون تردید در زمان خویش در شعر معاصر فارسی دری در افغانستان حادثهء یی بوده است. درختی بوده است پر میوه. چنان که حالا اگر همین «نهال » را با شعر های آن روزگار مقایسه کنی در می یابی که « آرین پور» یکی از گردن فرازان و پیشگامان شعر نمیایی در کشوراست.
چند سال پیش بود که دوستی برایم گفت : آرین پور، « افغانستان در مسیر تاریخ» نوشتهء تاریخ نویس نامدار کشور میر غلام محمد غبار را به رشتهء نظم در آورده است. وقتی این سخن را شنیدم، مانند آن بود که دلم چنان اناری در میان دستان دلتنگی فشرده شده و با خود اندیشیدم که جناب آرین پور چه رنج بزرگی را به خود هموار کرده است! من آن کتاب را ندیده ام، ولی می توانم بگویم که آرین پور آن جا شعر نسروده ؛بلکه به نظم رویداد های تاریخی پرداخته است، آن هم در وضعی که راوی نخستین نیز نیست. اودراین جا چنان گزارشگری، نمی تواند احساسات ،عواطف و اندیشه های خود را در بافت کلی شعر بازتاب دهد.چگونه می توانی شعر بسرایی، در حالی که از همان آغاز، اندیشه و روانت را تا پشت سیم های خاردار تبعید روانه می کنی!
البته نفس این کار در ذات خود کار بزرگیست ، قوت بزرگ وسخنوری بلندی می خواهد. من غیراز«نهال» گزینهء شعری دیگری از استاد آرین پور ندیده ام. گاهی فکر می کنم که خاموشی شاعر، همانند خاموشی دریاهاست، وقتی دریا ها می خشکند، زنده گی نیز می خشکد، به همین گونه وقتی شاعری خاموش می شود آیینهء تمام نمای عشق و زیبایی می شکند. عشق و زیبایی زبان خود را گم می کند. این سطر ها را که می نوشتم یادم آمد که درروزگار حاکمیت پرولتاریا!!! در زندان پلچرخی چند باری از شاعرو دوست ارجمند اسدالله ولوالجی شنیدم که می گفت، در نظر دارد تا
« افغانستان در مسیر تاریخ» را به نظم در آورد. ولوالجی در زندان از نفس تنگی رنج می برد، با خود گفتم نکند که این کار شاق و دلتنگ کننده بیماری او را بیشتر سازد! دلالیل زیادی ارائه کردم تا او را از این کار باز دارم. شاید چند بار در ساعات تفریح که زندانیان اجازه می یافتند تا پشت و پهلوی خود را آفتاب دهند، در این باره بحث کردیم و همه تلاش من این بود تا او با چنین کار دشواری در نیفتد. به گمانم دوستان دیگری نیز برایش مشورت ندادند و سر انجام او چراغ این آرمان را در تاق بلند خاموشی گذاشت.
در سرایش شعر، شاعر خود را بیان می کند و از این سبب با سرایش هر بیت وهرسطر احساس لذت می کند و ما نند آن است که گرهی از دلتنگی هایش گشوده می شود. من باور ندارم که منظوم ساختن یک متن تاریخی بتواند چنین احساسی را برای ناظم بدهد. به هر صورت مانند آن است که به گفته ای مردم دعای پیر رفته بود تا قرعهء فال به نام شاعردیگری از رستاق زده شود و او استاد عبدالحی آرین پور است که قلم برداشت و این کتاب را به نظم در آورد.
... و اما گزینهء شعری نهال
شعر های گرد آمده در گزینهء شعری«نهال» در میان سالها ی«1330تا1344» خورشیدی سروده شده اند. این سالهای در تاریخ معاصر ادبیات افغانستا ن سالهای پر اهمیتی اند. در همین سالهاست که موج نو جویی و ساختار شکنی در شعر معاصر افغانستان پدید می آید. صدایی نیما شنیده می شود و این صدا با گذشت سالها قوی وقوی تر می شود. نخستین نمیایی سرایان در مطبوعات کشور چهره می گشایند. کتاب« نوی شعرونه» یا« اشعار نو» به نشر می رسد. این کتاب نخستین گزینهء شعری نمیایی سرایان افغانستان در زبانهای فارسی دری و پشتو می باشد. این کتاب در معرفی و گشترش شعر مدرن افغانستان اهمیت بزرگی داشته است. یکی از چهره هایی که شعر های او در این کتاب به نشر رسیده ، عبدالحی آرین پور است.
چنین تحولات ادبی در وضعیتی در افغانستان قامت بر می افراشت که هنوز سایهء سنگین مکتب هند و خاصتاً شیوه و طرز شاعری بیدل بر شعر و ادبیات افغانستان حاکم بود و دست کم شاعران و ادبیان کشور تلاش می کردند تا از کوتل های پی در پی شعر بیدل بگذرند تا اگر شود خود را به آن کوه بلند برسانند که بیشتر نمی رسیدند و در نخستین خم و پیچ های این راه دشوار گذار از پای می ماندند و بعد تمام همت و استعداد آنها صرف نوع تقلید از ساختار زبانی شعر بیدل می شد . پس از آن که مکتب هندی از رونق افتاد شیوه شاعری بیدل دوره های درازی همچنان بر ذهن شاعرانهء شاعران افغانستان سایه انداخته بود.حتی چنین سایه یی را هم اکنون نیز می توان احساس کرد.
از مقدمه ای که دکتر روان فرهادی بر گزینهء شعری نهال نوشته است بر می آید که عبدالحی آرین پور نیز سالهایی در تقلید از مکتب هند که بدون شک بیدل قلهء بلند آن است، شعر می سروده است. دکتر روان فرهادی در این زمینه در مقدمهء که به گزینهءنهال نوشته است، چنین گفته است:« تا چند سال پیش آرین پور رستاقی تلمیذی در مدرسهء سبک هند بود وبیم آن می رفت که جز همان تلمیذ چیزی نماند. همان بود که باد های مساعد زورق او را به ساحل شور انگیز فردا برد و از اسارت در یکی ازجزایر حزن آور دیروز بر کنار گردید.»
با این حال در گزینهء شعری نهال نمی توان ذهن و زبان شیوهء هندی و بیدل را احساس کرد. چنین به نظر می آید که گرایش آرین پور به سوی نو گرایی و شعر آزاد عروضی با نوعی آگاهی صورت گرفته نه از روی تفنن و تقلید. نگرش شاعرنهء آرین پور، نگرش خود اوست به زنده گی پیرامون . این اشیای محیط است که تخیل او را بر می انگیزند و او را به سرایش شعر وا می دارد. او در گزینهء نهال در تلاش آن است تا به زبان و تخیل مستقلانه خود دست یابد که در این زمینه پیروزی هایی نیز دارد. این نکته را باید در نظر داشته باشیم که از سرایش بعضی از این شعر ها دست کم شصت سال می گذرد که بدون شک در این مدت زمان ،شعر فارسی دری تحولات گشترده وژرفی را پشت سر گذاشته است. یکی از شعر های این گزینه«قو» نام دارد و این گونه به پایان می رسد:
« دو تا قوی زیبا و آن آب گیر
به ژرفای تاریک شب شد اسیر»
دکتر روان فرهای در این دو سطر شعر آرین پور دنیای گسترده یی را دیده است. او می نویسد: « این بیت که اثر طبع شاعر جوان سی سالهء رستاقی است اثر صلابت کلام فردوسی، رنگینی شعر نظامی و نشانهء از ترسیمات دورهء رو مانتیزم غرب و نیز رمزی از دورهء سمبولیزم را دارد. این بیت مظهر غنای خیال، توانایی سن و عمق فکر شاعریست که از سیزده سال به این سود شعر سروده و ورق بر ورق انباشته و هر سالی و هر روزی نقص و عیب سال پار را و دیروز را جبران کرده و قدمی به سوی بهبود گذاشته و می گذارد.» زبان او در تمامی انواع شعر های آمده در «نهال» زبانی است روان و دلنشین. « نهال » هر چند یک گزینهءحجیم نیست،با این حال می تواند ما را با شگرد های آفرینشی و زبان شاعرانهء شاعر اشنا سازد.شاعر در این گزینه کوشیده است تا حس و نگاه خود را از زنده گی ارائه کند . در جستجوی آن است تا صور خیال تازه یی در شعر ارائه کند. مثلاً آن جا که در شعر«خاطره» با استفاده از پرتو ماه وبرگ شبدر تصویر سازی می کند.
پرتو ماه میان اشجار
جلوه ها داشت چو برگ شبدر
به سر ما و تو گلها می ریخت
از چپ و راست همی باد سحر
با پیدایی نوع شعر نیمایی نگرش شاعر به زنده گی حوزهء زبان فارسی دری دچار دگرگونی گرید. چنان که شعر با تجریهء فردی شاعر پیوند خورد. زبان شعر در انواع کلاسیک نیز رنگ تازه یی به خود گرفت. چنان که بحث غزل مدرن یا غزل تصویری نیز پس از رستا خیز نمیا قابل فهم است.
در پنجاه و اند سال گذشته دیده شده است که شاعران نیمایی در حقیقت سراینده گان موفق در انواع دیگر شعری نیز بوده اند. برای آن که درهر فرمی به بیان نگرش خود و دید خود از زنده گی برآمده اند و با زبان خود شعر سروده ا ند. البته شماری از نمیایی سرایانی هم بودند که تنها به تغیر افاعیل بسنده کردند و نتوانستند تا نگرش، زبان و حس خود از زنده کی را عوض کنند. امروز نو بودن شعر تنها به فرم آن بر نمی گردد، بلکه ما باید زبان، دید و حس تازه را در شعر دریابیم. بسیار غزل سرایانی هستند که غزل آنها نو آیین تر از بعضی سروده هاییست که به نام شعر آزاد عروضی یا شعر سپید آرائه می شود.
در گزینهء نهال در تمامی شعر ها چه شعر های سروده شده در اوزان کلاسیک و چه در اوزان آزاد عرضی شاعر در تلاش آن است تا حس تازه و دید تازه و زبان تازه ارائه کند. یکی از معرفترین غزل های آرین پور« بی تو» نام دارد که به وسیلهء آواز خوان جاودان یاد احمد ظاهر در آهنگ زیبایی اجرا شده است:
ای به دیده ام تاریک ماه آسمان بی تو
سینه چاک چاکم من همچو کهکشان بی تو
یک نفس بیا پیشم، یا بخوان بر خویشم
من نمی توانم بود زنده در جهان بی تو
لاله خون دل نوشی، نسترن کفن پوشی
سخت ماتم انگیز است سیر بوستان بی تو
شیشه ها همه خالی، ساز ها همه خاموش
بی نمک بود امشب بزم عاشقان بی تو
این غزل پنجاه سال پیش سروده شده است. درست در همان زمانی که شعر آزاد عروضی تازه با گامهای نه چندان استواری می رفت تا جایگاهش را در ادبیات معاصر فارسی دری پیدا کند. امروز زمانی که از غزل مدرن بحث می شود بدون تردید این استاد خلیل الله خلیلی ،محمود فارانی ، واصف باختری، لطیف ناظمی، عبدالحی آرین پور و شمار دیگری اند که غزل مدرن یا غزل تصویری را پایه گزاری کرده و آن را به برگ وبار تازه یی رسانده اند. چنین است که هم اکنون غزل مدرن نسل نو، با استواری در کنار شعر آزاد عروضی وشعر سپید گام بر می دارد. توصیف زیبایی زن؛بیان خاطرات عاشقانه با نوع احساس رمانتیک، مضمون پاره یی از شعر های او را می سازد . زبان او در بیان چنین مضامینی زیبایی بیشتری پیدا می کند. در شعر «خاطره» می خوانیم:
خاطرت هست که یک شب به چمن
تا سحر ما و تو تنها بودیم
هر دو افتاده به روی سبزه
ناظر خندهء گلها بودیم
ویا در شعر«ونوس» زیبا رویی را در کنار حوض آب بازیایستاده است و شاید می خواهد شیرجه برود، این گونه توصیف می کند:
بود زیبا به سان چشمهءنور
پیکر صاف و نمیه عریانش
تاب بار نگاه تیز نداشت
از لطافت حباب پستانش
*
پیش او زانوی نیاز زدم
گفتم ای خاک پات تاج روُس
با چنین پیکر خیال انگیز
نام پاک تو چیست؟
گفت و نوس
این توصیف در آخرین سطر شعر به اوج خود می رسد. شاعر به معشوق نامی می گذارد و این نام توصیف زیبایی اوست. آن زیبا روی ونوس نام دارد. یعنی الههء عشق جمال و زیایی . یعنی او بالا تر از زیباییست، او خود سر چشمهء زیباییست. آرین پوربا چنین تجربه هایی است که می رسد به شعر آزاد عروضی. او در چنین شعر هایی نیز بیشتر حس و عاطفهء رمانتیک دارد. یکی از زیبا ترین نمیایی های آرین پور شعریست زیر نام «مریم سپید». پیام آخرین این شعر در ذهن من این از ترانهء محلی را بیدار می سازد:
دلدار به من گفت چرا غمگینی
در بند کدام دلبرک شیرینی
برجستم و آیینه به دستش دادم
گفتم که در آیینه کی را می بینی
در شعر« مریم سپید» نیز و قتی که معشوق از خوابگاه ناز گرم وعرقناک بر می خیزد و گیسو گشاده در برابر آیینه می ایستد، از آرین پور می پرسد که آیا زیبا رویی همچو من در خواب یا خیال دیده ای؟ شاعر می گوید بلی و معشوق بر آشفته می شود و شاعر آیینه یی به دست او می دهد تا در آیینه خود را تماشا کند:
آن مریم سپید
دستی به زلف خویش کشیدو به ناز گفت
کای پور آرین
در خواب یا خیال بگو هیچ دیده ای
زیبایی همچو من
گفتم که دیده ام
رنگش پرید سخت بر آشفت و قهر شد
چشمان مست او
گفتا کجا؟ به پا شده بگرفتم آیینه
دادم به دست او
کاینجاست جان من
زیبایی همچو تو
ویا در شعر میوهء حرام، معشوق به خلوتگاه او می رسد، اما او در باغ وصل دستی به میوهء حرام دراز نمی کند و بدینگونه آن عشق رومانتیک خود را آلوده نمی سازد.
شب در لباس خواب و به چشمان نیمه باز
خمیازه سنج ناز
در را گشود، خاموش و آهسته اوفتاد
بر روی رخت خواب
اندام ناز پرورش از روی پیرهن
بر جسته می نمود
لب های بوسه خواه وی از گرمی هوس
سوزان و داغ بود
گاهی به ترسیم زنده گی بیوه زنان و تهی دستان جامعه می پردازد و بدینگونه مسوُولیت و تعهداجتماعی بیشتری نشان می دهد، در شعر رویای شوم:
شبی طوفانی و سرد پاییز
کز درو بام همی بارد خاک
گرد افتاده به چشم انجم
یا فرو مرده چراغ افلاک
*
خفته طفلی و زنی روی پلاس
بین تک کلبهء تار و ویران
کرده سر پنجهء باد وحشی
نیمهء پیکر هر دو عریان
در شعر آن دوره در افغانستان چنین مضامینی به کثرت دیده می شوند که در این میان محمود فارانی بیشتر از دیگران به پرورش چنین مضامینی در شعر پرداخته است. توصیف طبیعت وطن بخشی از سروده های او را تشکیل می دهد. گاهی با در یای آمو در گفتگو است، گاهی هم در درهء آجر غروب آبگیری تخیل شاعرانهء او را بیدار می کند و بعد آن شعر معروف خود«قو» را می سراید :
به گاه غروب
زتاب شفق
به رنگ گل سرخ رنگین شده
سراپردهء برکهء آبگیر
هوا خوشگوار
زمین دلگشا
کف باد، صورتگر و موج آب
چو سر لوحهء سیم صورت پذیر
در آن گلزمین
به آن تازه گی
در آغوش تالاب خاموش و نرم
دو تاقوی زیبا شده جایگیر
من و آرزو
به بال خیال
پریدیم از آن سوی ابر ها
فرا اوج آن برکهء بی نظیر
که افتاد مهر
به کام غروب
دو تا قوی زیبا و آن ابگیر
به ژرفای تاریک شب شد اسیر
ظاهراً نخستین نمونه های شعر اوزان آزاد عروضی در افغانستان با نوع قافیه سازی همراه بوده است. چنان که در شعر«قو» شاعر در هر پایان بند به مانند شاعران کلاسیک با دقت به کاربرد قافیه می پردازد. البته این امر تنها ویژه آرین پور در این دوره نیست ؛بلکه پیشگامان دیگر مانند یوسف آیینه و قاریزاده نیز در شعر های نمیایی شان به چنین قافیه پردازی دست زده اند.
آرین پورگاهی هم به مانند شاعران دورهء مشروطیت به پند و اندرز به نسل جوان می پرازد که دانش بیاموزند. او در چنین شعر هایی بیشتر به گذشتهء تاریخی و آن مدنیت در خشان بر می گردد و بدینگونه می خواهد تا نسل جوان را در برابر تاریخ قرار دهد تا از گذشتهء خود بدانند و آن شکوه پشین را دوباره زنده سازند. آرین پور در چنین شعر هایی از زبان شاعرانه بسیار فاصله می گیرد و چنین شعر های او خیال انگیزی خود را از دست می دهند.
بر خیز ای جوان
ای پور آرین
وی دخت آریا
قوم از توکار خواهد و کار از تو راستی
تفسیر این دو حرف بود معنی حیات
در کلیت می توان گفت که عشق های رمانتیک، بیان خاطره های عاشقانه، توصیف زیبایی زن، توصیف طبیعت افغانستان، بیان وضعیت زنده گی تهیدستان، مفاخره بر گذشتهء فرهنگی، پند و اندرز به جوانان طیف اندیشه و بینش شاعرانهء آرین پور را می سازد.
ظاهراً او در شعر های خویش بیشتر از زبان نظامی و سعدی مایه گرفته است تا بیدل و مکتب هند. تشبیهات و استعارات تکراری گذشته در شعر های او کمتر دیده می شوند. بدون ترید « نهال» گامی نوجوایانه و استواری بوده است در جهت رسیدن به شعر آزاد عروضی که بی تردید شاعر به آن عوالم دست یافته است. با این حال ظرف چند دههء گذشته آرین پور یکی از آن شاعران افغانستان است که کمتر شعر و نوشته یی از او به نشر رسیده است. من می پندارم که خاموشی محمود فارانی و آرین پور برای شعر معاصر افغانستان بسیار دردناک بوده است. این ها از راهگشایان اند که باید جایگاه شان را ستود که بدون تردید جایگاه بشکوهی نیز دارند.
دلو1389 خورشیدی
شهر کابل
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
دکتر رویین | 16.02.2011 - 09:25 | ||
از جناب پرتو نادری شاعر گرامی سپاسگزاریم به خاطر نوشتۀ خوب شان . در بارۀ منظومۀ « افغانستان در مسیر تاریخ » خاطره یی دارم که در اینجا به یاد آوری آن میپردازم . من نسخۀ تایپی این کتاب را دیده ام . قصه آنست که جناب آرین پور در دورۀ دولت آقای ربانی باری به حیث سفیر به بلغاریا آمد.. به نظم در آوردن تاریخ حناب غبار را که با پذیرش زحمات طاقت سوز به سر رساند بود در دست داشت . شبی که با ایشان دیداری دست داد . کتاب را به من نشان داد و جاجای آنرا خواند . آنوقت کتاب را به احمد شاه مسعود قهرمان ملی کشور اهدا کرده بود . گمان میکنم اکنون که کتاب چاپ شده است شنیده ام که آنرا به مردم افغانستان اهدا کرده است . علت این انصراف را خودشان خواهند نوشت . آن وقت هنوز خانواده را باخود نیاورده بود چون مطمین نبود که میتوانست در سفارت بماند یانه . سفیر برحال جناب فاضل سیفی بود . کشمکشی میان شان در گرفته بود که سر انجام به پیروزی آقای سیفی انجامید و جناب آرین پور که هنوز عرق پایشان خشک نشده بود ، بار و بستره را بست و دوباره راه غربت دیگر را پیش گرفت . اکنون منهم نمیدانم جناب شان در کدام کشور به سر میبرند . هر کجا هست خدایا به سلامت دارش . ر. رویین |