نگینی بر «لعلِ بدخشان»
۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۰
درآمد
«لعل» و «بدخشان»، اگرچه از نگاه حروف و نگارش، مناسبت و همجواری ندارند، ولی از اینکه جایگاه «لعل» بدخشان است و «بدخشان»، محل زیست همیشگی لعل بوده، همواره این دو، لازم و ملزوم، متمم و مکمل همدیگر بودهاند. بهسخن دیگر، آنجا که سخن از لعل شده، پای بدخشان در میانه بوده و آنجا که شاعران و پژوهشگران زلف بدخشانشناسی بهقلم آراستند، سرخروی بدخشان را پیامد همنشینی و مجاورت بالعل دانستهاند. گواه روشنتر از آفتابِ این سخن، از دل دیوانهای شعری پیدا میآید. در میان دیوانهای شعری سرایندگان فارسیزبان ـ از گذشتههای دور تا امروز ـ هرجا که نام بدخشان در شعر آمده است، مُکَمِل لعل بوده و آنجا که دُرِدانههای لعل گشودهاند، نام بدخشان زینتآرای نگین آن گردیده است.
از همین چشمانداز، در تمام ادوار و دگردیسیهای تاریخی ـ فرهنگی، آنچه بدخشانیها ستاندهاند، لعل بوده و دیگر هیچ. زیراکه از سرزمین لعل بودهاند و لعلستانی را از نیاکان خویش به ارث بردهاند. بهزبان دکتر عبدالطیف پدرام:
این عاشق بدخشی، از سرزمین لعل است؛
چیــــزی نمیستاند، جـز لعل و انگبینت.
یا بهزبان سرایندۀ گرانمایۀ دیگر:
از لالهگـون دریای خضــــر تا پرندرود؛
ای سرزمین لعلخیـز بدخشان! ترا درود.
میبیند که هیچ لعلی بیبدخشان نیست؛ همین طور، هرجا که نام بدخشان آمده است، لعل مجاور همیشگی آن بوده است. منظور از نگارش و ترتیب و تنظیم واژگانِ چند، جستوجوی راه ورد بهسرزمین «لعلِ بدخشان» که پس از سالها خفتن در دل فراموشیهای ناگزیری روزگار، دوباره زینتبخش محافل و مجالس فرهنگی و هنری گردیده است.
تذکره «لعلِ بدخشان» بهمثابۀ نخستین پله از نردبان بلندبالای فرهنگ و ادب پربار بدخشان زمین که قرار بوده تا «پنجاه» مجلد نگاشته آید، بههمت روانشاد غلام حبیب نوابی گردآوری و به اهتمام آزادهمردِ روشننگر، جاویدنام محمدطاهر بدخشی، در 15 میزان 1332، اقبال چاپ یافته است. این رساله، پس از سالها خفتن در دل ویرانههای فرهنگی ـ ادبی، دوباره چاپ و در خدمت اصحاب فرهنگ و ادب قرار گرفته است که مایۀ مسرت و خوشاقبالی است.
نگینی برلعل بدخشان
تذکرۀ «لعلِ بدخشان» که در 15 میزان 1332 آفتابی، براثر سعی بلیغ و تلاشهای خستگیناپذیر مردِ فرهنگدوست، شادروان غلام حبیب نوابی(از آقای نوابی، پژوهشهای ارزشمند دربارۀ زندگانی و اشعار رابعۀ بلخی و مخفی بدخشی نیز، در سفینۀ روزگار بهیادگار مانده است) و باکوشش و تکاپوی روشنگرِ دوراندیش و ارجمندنگاه، جاوداننام، محمدطاهرِ بدخشی، تنِ نازنین بهتنپوش چاپ آراسته بود، مدتی، دور از چشم اهل دانایی و فرهنگ، در زیر آوار روزگار، خاک و خاشاک تغذیه مینمود. این رساله، بهتازگی، بههمت آقای احمدنجیب بیضایی که اشتیاق سیرناپذیر بهتولید و بازتولید کارهای فرهنگی دارد، از طریق نشر «درواز»، بازچاپ شده است. بهعنوان یکآدم مشتاق مطالعات فرهنگی، ادبی و تاریخی، ضمن قدردانی از زحمات آقای بیضایی و نشر درواز، چاپ مجدد «لعل بدخشان» را خدمت فرهنگیان و اهالی ادب و هنر کشور، مبارکباد میگویم. در این روزگار ناخوش و ناگوار، پرداختن بههنر و کارهای هنری ـ فرهنگی و تاریخی، کاری است کارستان: عظیم و سترگ.
از شناسنامۀ کوتاهی که زندهیاد بدخشی در همان سال برای «لعل بدخشان» نگاشته، برمیآید که گِردآورندگان این رساله، طرح معقول و مقبولی در راستای تجمیع زندگینامه و نمونههای سخنِ سرایندگان حوزۀ بدخشان بزرگ داشتهاند. بهزبان مرحوم بدخشی، «شاغلی نوابی و ادبدوستان بدخشی بهکار بزرگی دستزدهاند: میخواهند که تذکرهالشعرا[ی] بدخشان قدیم[،] بعد از اسلام را تا امروز[،] بهترتیب ابجد و تقریباً بهشکل یکدایرهالمعارف ادبی و تاریخی[،] مسلسل نشر کنند»( لعل بدخشان، برگ 22).
مرحوم بدخشی، باقید جملۀ پیرو شرطی ـ «اگر روزگار موقع دهد و زمان مساعد باشد» ـ مژدۀ دنبالۀ چاپ و نشرِ سلسلهوارِ رساله تا «پنجاه» مجلد را داده و نگاشته است:«حقیقاً اگر این اثر بزرگ بهوجود آید، یکی از غنایم بزرگ ادبی و تاریخی افغانستان عزیز خواهد شد که برای نویسندهگان قطغن و بدخشان، یکمأخذ خوب خواهد بود»(همانجا). اما بهدلیل ریزش باران حوادث در کشور، شوربختانه، زمینه تجمیع آن فراهم نگردیده و به احتمال قریب بهیقین، «لعلِ بدخشان»، آغاز و انجام آن کار سترگ بوده است.
در درآمدگونهیی که مرحوم بدخشی بر پیشانی خجستۀ «لعلِ بدخشان» نوشته، بدخشان بزرگ را در روشنایی اسناد تاریخی، به«بدخشان پیشپریروز»؛ «بدخشانِ پریروز»؛ «بدخشانِ دیروز» و «بدخشانِ امروز» دستهبندی نموده است. در این دیباچۀ کوتاه امّا پُربار بدخشی که برتابندۀ اِشراف و تسلط وی بر تاریخ و ادب کشور است، زمانی، «فرخار، اندراب، رستاق، چاهآب و ینگیقلعه» از توابع «تخارستان علیا»، یعنی بدخشان بوده است. حسب استلال بدخشی، در روزگار سلطۀ تازیان، بدخشان «تخارستان» نامیده شده است(نگاه شود بهصحفات 23 و 24 لعل بدخشان).
لعل بدخشان از نگاه درونمایه
لعلِ بدخشان، در کنار اطلاعات ارزنده و در خورتوجه تاریخی ـ فرهنگی و ادبی(مانند «لاچین» نام پیشین شهرستان «نهرین» ولایت بغلان)، زندگینامه و نمونۀ سخنِ سرایندگان زیر را در دامن خود جای داده است:
ابوالحسن امیر خسرو بدخشی؛
میرمحمدنبی احقر بدخشی؛
میراحمد اظهر بدخشی؛
مولانا ابتری بدخشی؛
و محمدانور مجددی.
در لعل بدخشان، از زندگانی، تحلیل، توضیح و نمونۀ سخن امیر خسرو بدخشی و چندوچون نام دومی(تخلص) وی، بهتفصیل سخن رفته است، اما در مورد دیگر چهرهها، بهمعرفی، سیر و سفر و نمونه اشعار و گاهی، آثار آنها، بسنده شده است. آنچه در این رساله در باب زندگانی، سیر و سفر، نام آثار و نمونه سخن سرایندگان آمده است، گرچه در ظاهر اندک مینماید، ولی از لحاظ محتوایی، آتشی در سنیه نهفته دارد که روشناییبخش مسیر پژوهشگر بهساحل آرام مقصود خواهد شد.
مشکلات نگارشی و محتوایی رساله
لعلِ بدخشان، متنی است که 68 سال پیش از امروز زاده شده است. متنی که 68 سال پیش بهرشتۀ نگارش درآمده باشد، طبیعی است که خالی مشکلات نگارشی و محتوایی نیست. در کنار مشکلات نگارشی و واجنگاری، مشکلات محتوایی نیز، فراچشم خواننده میآید که در این جُستار، بهچند نمونۀ بارز و برجسته آن اشاره میگردد. این یادآوری از آن جهت است که شایسته مینمود در چاپ جدید، به این مشکلات رسیدگی میشد:
1. روی جلد رساله، پیشِ روی نام شادروان محمدطاهر بدخشی، واژۀ «مُهتَمِم» آمده است. فرهنگ فشردۀ سخن(دو جلدی)، این واژه را ثبت نکرده است. امّا اسم مصدر «اِهتِمام» را «کوشش»، «سعی»، «همت گماشتن در کاری»، «توجه کردن و پرداختن بهکاری» معنا کرده است. فرهنگ معین(دو جلدی)، «مُهتَم» را «غمخوار»، «اندوهمند» و «توجهکننده بهکاری» معنا کرده است. واژهنامۀ دهخدا، بهنقل از «آنندراج»، برابر نهاد «مُهتَمِم» را «اندوهمند» و «غمخوار» آورده است. از سوی دیگر، متشتقات و واژگان مرتبط به «اِهتِمام»، چنین آمدهاند: هَمُوم، هَمَام، هِم، أَهَمیَه، هَمِیم، تَهمیم، مَهمُوم، مُهم، هَمِیمَه، هامَه، هَمَه، استَهَمَّ، انهَمَّ، اهمتَمَّ، تَهَمَّمَ و هَمَّم.
بادرنظرداشت معناهایی که فرهنگنامهها، برابر «مُتَمِم» نهادهاند: 1. آنچه چیزی یا امری را کامل و تمام کند. 2. آنچه پس از پایان یافتن نوشتهیی، توسط خود نگارنده یا شخص دیگری بهمنظور تکمیل آن، نوشته و به آن ضمیمه شود؛ تکلمه و ضمیمه(فرهنگ سخن) و تمامکننده و کاملکننده(فرهنگ معین)، ایجاب مینمود در چاپ جدید این رساله، تاملی در این زمینه صورت میگرفت.
2. متن اصلی لعلِ بدخشان با قطعهشعری با مطلع:«رسمیست کهن ز روزگاران/ آیین همۀ سخن گذاران»، آغاز شده است. در پایان شعر، نام استاد خلیلالله خلیلی آمده است(لعل بدخشان، 27). در ادامه، چند جای دیگر، «استاد خلیل» و «شاغلی خلیل» آمده است، اما مشخص نیست که منظور استاد خلیلالله خلیلی است یا شخص دیگر.
3. در صفحۀ 27، آنجا که گرِدآورنده رساله، بهبهانۀ قدردانی، از همکاران خود یادکرده است، چنین نگاشته است:«شاغلی». در صورتی که باید بهصورت جمع نگاشته میشد.
4. در صفحۀ 57، جلالالدین محمدبلخی، معروف بهخداونگار بلخ، بهزبان دکتر شفیعی کدکنی، «این شفگتی تبار آدمی» و الگوی متعالی فرهنگ و تمدن خراسانی، همعصر امیر خسرو بدخشی دانسته شده و سال درگذشت وی، 712 آمده است. درحالی که روایتهای معتبر، درگذشتسال خداوندگار بلخ را 672 قید کردهاند و در این زمینه، در میان مولویپژوهان اتفاق نظر وجود دارد.
5. در یادداشتی که مرحوم بدخشی در آغاز لعل بدخشان نوشته، یادآوری نموده است که روش نگارش زندگانی سرایندگان، «بهترتیب ابجد» است، در حالی که در متن رساله، از نظم و ترتیب خبری نیست.
6. از آنجایی که رساله 68 سال پیش گردآوری گردیده است، هرگونه خوردهگیری ناسالم و نابهجا مینماید. چون از یکسو زمینه دسترسی بهمنابع و مآخذ دست اول فراهم نبوده و از سوی دیگر، هنوز زمینه پژوهشهای تخصصی ـ آنچنانکه باید ـ هموار نگردیده بوده است. بههمین دلیل، ایجاب مینمود موارد فوق، در چاپ جدید، درنظر گرفته میآمد.
اما در مورد چاپ جدید
1. آقای بیضایی، در یادداشتی که بر چاپ جدید «لعلِ بدخشان» نوشته است، بهبررسی نام «بدخشان» و «لعلِ بدخشان» در شعرِ شاعران پرداخته است؛ رویکردی که استاد عنایتالله شهرانی، در کتابی در پیوند بهزندگی و کارنامۀ شاهولیخان دروازی، بهصورت جسته و گریخته و محمدامین مبشر، در «بدخشان در آیینۀ تاریخ و شعر شعرا»، بهصورت همهجانبه به آن پرداختهاند. از این رهگذر، ایجاب مینمود آقای بیضایی، در این یادداشت، بهضرورت چاپ مجدد لعل بدخشان، مشکلات نگارشی و محتوایی و مسایل مرتبط به آن میپرداخت تا چراغی فراراه نسلی میافروخت که با«لعل بدخشان» آشنایی چندانی نداشتهاند/ ندارند.
2. «لعلِ بدخشان» درست در جایگاه مردی قرار دارد که 68 سال از عمر گرانمایه خویش را پشت سرگذاشته است. از این نظرگاه، بازچاپ این رساله، نیازمند آرایش و پیرایش ـ تصحیح، تحشیه و تعلیق بود. از این چشمانداز، در این چاپ، ضمن تصحیح مشکلات واجنگاری و نگارشی و محتوایی، متن، باید تا حد ممکن بهزبان امروز نگاشته میآمد. منظور این است که تاجایی که ممکن بود و اصالت متن برهم نمیخورد، باید اصول و قواعد نگارش رعایت میشد. آن بخشهایی از متن که نیاز بهتشریح و تصحیح و توضیح داشت، حاشیهنویسی میگردید.
3. برای اینکه مژدۀ بدخشی، زمینه تحقق پیدا کند و رساله، بهعنوان سرچشمه تاریخی و فرهنگی مورد استفاده اهل پژوهش و تحقیق قرار گیرد، باید سرچشمههای کتاب، تاجایی که ممکن بود، شناسایی و توضیح میگردید.
4. باید مشکلات رساله در این چاپ برطرف میشد. شعرها، بهصورت درست، ترتیب و تنظیم میگردید. اما شوربختانه، جز نگارش متن و یادداشت آقای بیضایی دربارۀ نام بدخشان در شعر بعضی از شاعران، تغییر چشمگیری در رساله پدید نیامده است. بنابراین، جای چاپ معتبر و خوب هنوز باقی است.
نتیجهگیری
رسالۀ لعلِ بدخشان که 68 سال پیش از امروز تولد شده بود، پس از 68 سال خواب در دل فراموشیها، بهکوشش آقای بیضایی و نشر درواز، بازچاپ گردید. چاپ مجدد این رساله، امری است مبارک و مغتنم. این رساله، از نگاه تاریخی و فرهنگی، قابل دقت و تامل است. در دیباچه کوتاهی که محمدطاهر بدخشی در آغاز رساله نگاشته است، طرح و چشمانداز رساله، از نگاه زمانی و مکانی، مشخص و معین گردیده است. در صورتی که «لعل بدخشان» آغاز و انجام آن طرح عالی باشد، بهسخن آقای بیضایی، باید انجمنی ترتیب گردد و این کار سترگ، پیگیری گردد تا از این طریق، از فرهنگ و تاریخ فرهنگی و ادبی حوزۀ بدخشان، حراست و پاسداری گردد.
یکی از راههای بازسازی نام تاریخی بدخشان، تکمیل این طرح است. بدخشانیها، از خرد تا بزرگ و از غنی تا فقیر، باید آستین همت بلند کنند و دانشنامۀ فرهنگی و ادبی بدخشان را ـ آنچنانکه شایسته و سزاوار نام بدخشان در تاریخ است ـ ترتیب و تنظیم نمایند. این کار، اقدام مشترک و همهشمول میخواهد. فرهنگ و داشتههای تاریخی، فرهنگی و هنری بدخشان، بهصورت فردی، متعلق بههیچکس نیست، اما بهصورت گروهی، متعلق بههمۀ بدخشان است. ایجاب مینماید که این میراث سترگ و باشکوه، از این طریق زنده و نگهداری گردد. حاصل سخن بهزبان شیخ سعدی:
گــر سنگ همه لعـــل بدخشان بودی
پس قیمت لعل و سنگ، یکسان بودی
سرچشمه
نوابی، غلام حبیب(1400)، لعل بدخشان(بهکوشش احمدنجیب بیضایی)، کابل: نشر درواز.
درآمد
«لعل» و «بدخشان»، اگرچه از نگاه حروف و نگارش، مناسبت و همجواری ندارند، ولی از اینکه جایگاه «لعل» بدخشان است و «بدخشان»، محل زیست همیشگی لعل بوده، همواره این دو، لازم و ملزوم، متمم و مکمل همدیگر بودهاند. بهسخن دیگر، آنجا که سخن از لعل شده، پای بدخشان در میانه بوده و آنجا که شاعران و پژوهشگران زلف بدخشانشناسی بهقلم آراستند، سرخروی بدخشان را پیامد همنشینی و مجاورت بالعل دانستهاند. گواه روشنتر از آفتابِ این سخن، از دل دیوانهای شعری پیدا میآید. در میان دیوانهای شعری سرایندگان فارسیزبان ـ از گذشتههای دور تا امروز ـ هرجا که نام بدخشان در شعر آمده است، مُکَمِل لعل بوده و آنجا که دُرِدانههای لعل گشودهاند، نام بدخشان زینتآرای نگین آن گردیده است.
از همین چشمانداز، در تمام ادوار و دگردیسیهای تاریخی ـ فرهنگی، آنچه بدخشانیها ستاندهاند، لعل بوده و دیگر هیچ. زیراکه از سرزمین لعل بودهاند و لعلستانی را از نیاکان خویش به ارث بردهاند. بهزبان دکتر عبدالطیف پدرام:
این عاشق بدخشی، از سرزمین لعل است؛
چیــــزی نمیستاند، جـز لعل و انگبینت.
یا بهزبان سرایندۀ گرانمایۀ دیگر:
از لالهگـون دریای خضــــر تا پرندرود؛
ای سرزمین لعلخیـز بدخشان! ترا درود.
میبیند که هیچ لعلی بیبدخشان نیست؛ همین طور، هرجا که نام بدخشان آمده است، لعل مجاور همیشگی آن بوده است. منظور از نگارش و ترتیب و تنظیم واژگانِ چند، جستوجوی راه ورد بهسرزمین «لعلِ بدخشان» که پس از سالها خفتن در دل فراموشیهای ناگزیری روزگار، دوباره زینتبخش محافل و مجالس فرهنگی و هنری گردیده است.
تذکره «لعلِ بدخشان» بهمثابۀ نخستین پله از نردبان بلندبالای فرهنگ و ادب پربار بدخشان زمین که قرار بوده تا «پنجاه» مجلد نگاشته آید، بههمت روانشاد غلام حبیب نوابی گردآوری و به اهتمام آزادهمردِ روشننگر، جاویدنام محمدطاهر بدخشی، در 15 میزان 1332، اقبال چاپ یافته است. این رساله، پس از سالها خفتن در دل ویرانههای فرهنگی ـ ادبی، دوباره چاپ و در خدمت اصحاب فرهنگ و ادب قرار گرفته است که مایۀ مسرت و خوشاقبالی است.
نگینی برلعل بدخشان
تذکرۀ «لعلِ بدخشان» که در 15 میزان 1332 آفتابی، براثر سعی بلیغ و تلاشهای خستگیناپذیر مردِ فرهنگدوست، شادروان غلام حبیب نوابی(از آقای نوابی، پژوهشهای ارزشمند دربارۀ زندگانی و اشعار رابعۀ بلخی و مخفی بدخشی نیز، در سفینۀ روزگار بهیادگار مانده است) و باکوشش و تکاپوی روشنگرِ دوراندیش و ارجمندنگاه، جاوداننام، محمدطاهرِ بدخشی، تنِ نازنین بهتنپوش چاپ آراسته بود، مدتی، دور از چشم اهل دانایی و فرهنگ، در زیر آوار روزگار، خاک و خاشاک تغذیه مینمود. این رساله، بهتازگی، بههمت آقای احمدنجیب بیضایی که اشتیاق سیرناپذیر بهتولید و بازتولید کارهای فرهنگی دارد، از طریق نشر «درواز»، بازچاپ شده است. بهعنوان یکآدم مشتاق مطالعات فرهنگی، ادبی و تاریخی، ضمن قدردانی از زحمات آقای بیضایی و نشر درواز، چاپ مجدد «لعل بدخشان» را خدمت فرهنگیان و اهالی ادب و هنر کشور، مبارکباد میگویم. در این روزگار ناخوش و ناگوار، پرداختن بههنر و کارهای هنری ـ فرهنگی و تاریخی، کاری است کارستان: عظیم و سترگ.
از شناسنامۀ کوتاهی که زندهیاد بدخشی در همان سال برای «لعل بدخشان» نگاشته، برمیآید که گِردآورندگان این رساله، طرح معقول و مقبولی در راستای تجمیع زندگینامه و نمونههای سخنِ سرایندگان حوزۀ بدخشان بزرگ داشتهاند. بهزبان مرحوم بدخشی، «شاغلی نوابی و ادبدوستان بدخشی بهکار بزرگی دستزدهاند: میخواهند که تذکرهالشعرا[ی] بدخشان قدیم[،] بعد از اسلام را تا امروز[،] بهترتیب ابجد و تقریباً بهشکل یکدایرهالمعارف ادبی و تاریخی[،] مسلسل نشر کنند»( لعل بدخشان، برگ 22).
مرحوم بدخشی، باقید جملۀ پیرو شرطی ـ «اگر روزگار موقع دهد و زمان مساعد باشد» ـ مژدۀ دنبالۀ چاپ و نشرِ سلسلهوارِ رساله تا «پنجاه» مجلد را داده و نگاشته است:«حقیقاً اگر این اثر بزرگ بهوجود آید، یکی از غنایم بزرگ ادبی و تاریخی افغانستان عزیز خواهد شد که برای نویسندهگان قطغن و بدخشان، یکمأخذ خوب خواهد بود»(همانجا). اما بهدلیل ریزش باران حوادث در کشور، شوربختانه، زمینه تجمیع آن فراهم نگردیده و به احتمال قریب بهیقین، «لعلِ بدخشان»، آغاز و انجام آن کار سترگ بوده است.
در درآمدگونهیی که مرحوم بدخشی بر پیشانی خجستۀ «لعلِ بدخشان» نوشته، بدخشان بزرگ را در روشنایی اسناد تاریخی، به«بدخشان پیشپریروز»؛ «بدخشانِ پریروز»؛ «بدخشانِ دیروز» و «بدخشانِ امروز» دستهبندی نموده است. در این دیباچۀ کوتاه امّا پُربار بدخشی که برتابندۀ اِشراف و تسلط وی بر تاریخ و ادب کشور است، زمانی، «فرخار، اندراب، رستاق، چاهآب و ینگیقلعه» از توابع «تخارستان علیا»، یعنی بدخشان بوده است. حسب استلال بدخشی، در روزگار سلطۀ تازیان، بدخشان «تخارستان» نامیده شده است(نگاه شود بهصحفات 23 و 24 لعل بدخشان).
لعل بدخشان از نگاه درونمایه
لعلِ بدخشان، در کنار اطلاعات ارزنده و در خورتوجه تاریخی ـ فرهنگی و ادبی(مانند «لاچین» نام پیشین شهرستان «نهرین» ولایت بغلان)، زندگینامه و نمونۀ سخنِ سرایندگان زیر را در دامن خود جای داده است:
ابوالحسن امیر خسرو بدخشی؛
میرمحمدنبی احقر بدخشی؛
میراحمد اظهر بدخشی؛
مولانا ابتری بدخشی؛
و محمدانور مجددی.
در لعل بدخشان، از زندگانی، تحلیل، توضیح و نمونۀ سخن امیر خسرو بدخشی و چندوچون نام دومی(تخلص) وی، بهتفصیل سخن رفته است، اما در مورد دیگر چهرهها، بهمعرفی، سیر و سفر و نمونه اشعار و گاهی، آثار آنها، بسنده شده است. آنچه در این رساله در باب زندگانی، سیر و سفر، نام آثار و نمونه سخن سرایندگان آمده است، گرچه در ظاهر اندک مینماید، ولی از لحاظ محتوایی، آتشی در سنیه نهفته دارد که روشناییبخش مسیر پژوهشگر بهساحل آرام مقصود خواهد شد.
مشکلات نگارشی و محتوایی رساله
لعلِ بدخشان، متنی است که 68 سال پیش از امروز زاده شده است. متنی که 68 سال پیش بهرشتۀ نگارش درآمده باشد، طبیعی است که خالی مشکلات نگارشی و محتوایی نیست. در کنار مشکلات نگارشی و واجنگاری، مشکلات محتوایی نیز، فراچشم خواننده میآید که در این جُستار، بهچند نمونۀ بارز و برجسته آن اشاره میگردد. این یادآوری از آن جهت است که شایسته مینمود در چاپ جدید، به این مشکلات رسیدگی میشد:
1. روی جلد رساله، پیشِ روی نام شادروان محمدطاهر بدخشی، واژۀ «مُهتَمِم» آمده است. فرهنگ فشردۀ سخن(دو جلدی)، این واژه را ثبت نکرده است. امّا اسم مصدر «اِهتِمام» را «کوشش»، «سعی»، «همت گماشتن در کاری»، «توجه کردن و پرداختن بهکاری» معنا کرده است. فرهنگ معین(دو جلدی)، «مُهتَم» را «غمخوار»، «اندوهمند» و «توجهکننده بهکاری» معنا کرده است. واژهنامۀ دهخدا، بهنقل از «آنندراج»، برابر نهاد «مُهتَمِم» را «اندوهمند» و «غمخوار» آورده است. از سوی دیگر، متشتقات و واژگان مرتبط به «اِهتِمام»، چنین آمدهاند: هَمُوم، هَمَام، هِم، أَهَمیَه، هَمِیم، تَهمیم، مَهمُوم، مُهم، هَمِیمَه، هامَه، هَمَه، استَهَمَّ، انهَمَّ، اهمتَمَّ، تَهَمَّمَ و هَمَّم.
بادرنظرداشت معناهایی که فرهنگنامهها، برابر «مُتَمِم» نهادهاند: 1. آنچه چیزی یا امری را کامل و تمام کند. 2. آنچه پس از پایان یافتن نوشتهیی، توسط خود نگارنده یا شخص دیگری بهمنظور تکمیل آن، نوشته و به آن ضمیمه شود؛ تکلمه و ضمیمه(فرهنگ سخن) و تمامکننده و کاملکننده(فرهنگ معین)، ایجاب مینمود در چاپ جدید این رساله، تاملی در این زمینه صورت میگرفت.
2. متن اصلی لعلِ بدخشان با قطعهشعری با مطلع:«رسمیست کهن ز روزگاران/ آیین همۀ سخن گذاران»، آغاز شده است. در پایان شعر، نام استاد خلیلالله خلیلی آمده است(لعل بدخشان، 27). در ادامه، چند جای دیگر، «استاد خلیل» و «شاغلی خلیل» آمده است، اما مشخص نیست که منظور استاد خلیلالله خلیلی است یا شخص دیگر.
3. در صفحۀ 27، آنجا که گرِدآورنده رساله، بهبهانۀ قدردانی، از همکاران خود یادکرده است، چنین نگاشته است:«شاغلی». در صورتی که باید بهصورت جمع نگاشته میشد.
4. در صفحۀ 57، جلالالدین محمدبلخی، معروف بهخداونگار بلخ، بهزبان دکتر شفیعی کدکنی، «این شفگتی تبار آدمی» و الگوی متعالی فرهنگ و تمدن خراسانی، همعصر امیر خسرو بدخشی دانسته شده و سال درگذشت وی، 712 آمده است. درحالی که روایتهای معتبر، درگذشتسال خداوندگار بلخ را 672 قید کردهاند و در این زمینه، در میان مولویپژوهان اتفاق نظر وجود دارد.
5. در یادداشتی که مرحوم بدخشی در آغاز لعل بدخشان نوشته، یادآوری نموده است که روش نگارش زندگانی سرایندگان، «بهترتیب ابجد» است، در حالی که در متن رساله، از نظم و ترتیب خبری نیست.
6. از آنجایی که رساله 68 سال پیش گردآوری گردیده است، هرگونه خوردهگیری ناسالم و نابهجا مینماید. چون از یکسو زمینه دسترسی بهمنابع و مآخذ دست اول فراهم نبوده و از سوی دیگر، هنوز زمینه پژوهشهای تخصصی ـ آنچنانکه باید ـ هموار نگردیده بوده است. بههمین دلیل، ایجاب مینمود موارد فوق، در چاپ جدید، درنظر گرفته میآمد.
اما در مورد چاپ جدید
1. آقای بیضایی، در یادداشتی که بر چاپ جدید «لعلِ بدخشان» نوشته است، بهبررسی نام «بدخشان» و «لعلِ بدخشان» در شعرِ شاعران پرداخته است؛ رویکردی که استاد عنایتالله شهرانی، در کتابی در پیوند بهزندگی و کارنامۀ شاهولیخان دروازی، بهصورت جسته و گریخته و محمدامین مبشر، در «بدخشان در آیینۀ تاریخ و شعر شعرا»، بهصورت همهجانبه به آن پرداختهاند. از این رهگذر، ایجاب مینمود آقای بیضایی، در این یادداشت، بهضرورت چاپ مجدد لعل بدخشان، مشکلات نگارشی و محتوایی و مسایل مرتبط به آن میپرداخت تا چراغی فراراه نسلی میافروخت که با«لعل بدخشان» آشنایی چندانی نداشتهاند/ ندارند.
2. «لعلِ بدخشان» درست در جایگاه مردی قرار دارد که 68 سال از عمر گرانمایه خویش را پشت سرگذاشته است. از این نظرگاه، بازچاپ این رساله، نیازمند آرایش و پیرایش ـ تصحیح، تحشیه و تعلیق بود. از این چشمانداز، در این چاپ، ضمن تصحیح مشکلات واجنگاری و نگارشی و محتوایی، متن، باید تا حد ممکن بهزبان امروز نگاشته میآمد. منظور این است که تاجایی که ممکن بود و اصالت متن برهم نمیخورد، باید اصول و قواعد نگارش رعایت میشد. آن بخشهایی از متن که نیاز بهتشریح و تصحیح و توضیح داشت، حاشیهنویسی میگردید.
3. برای اینکه مژدۀ بدخشی، زمینه تحقق پیدا کند و رساله، بهعنوان سرچشمه تاریخی و فرهنگی مورد استفاده اهل پژوهش و تحقیق قرار گیرد، باید سرچشمههای کتاب، تاجایی که ممکن بود، شناسایی و توضیح میگردید.
4. باید مشکلات رساله در این چاپ برطرف میشد. شعرها، بهصورت درست، ترتیب و تنظیم میگردید. اما شوربختانه، جز نگارش متن و یادداشت آقای بیضایی دربارۀ نام بدخشان در شعر بعضی از شاعران، تغییر چشمگیری در رساله پدید نیامده است. بنابراین، جای چاپ معتبر و خوب هنوز باقی است.
نتیجهگیری
رسالۀ لعلِ بدخشان که 68 سال پیش از امروز تولد شده بود، پس از 68 سال خواب در دل فراموشیها، بهکوشش آقای بیضایی و نشر درواز، بازچاپ گردید. چاپ مجدد این رساله، امری است مبارک و مغتنم. این رساله، از نگاه تاریخی و فرهنگی، قابل دقت و تامل است. در دیباچه کوتاهی که محمدطاهر بدخشی در آغاز رساله نگاشته است، طرح و چشمانداز رساله، از نگاه زمانی و مکانی، مشخص و معین گردیده است. در صورتی که «لعل بدخشان» آغاز و انجام آن طرح عالی باشد، بهسخن آقای بیضایی، باید انجمنی ترتیب گردد و این کار سترگ، پیگیری گردد تا از این طریق، از فرهنگ و تاریخ فرهنگی و ادبی حوزۀ بدخشان، حراست و پاسداری گردد.
یکی از راههای بازسازی نام تاریخی بدخشان، تکمیل این طرح است. بدخشانیها، از خرد تا بزرگ و از غنی تا فقیر، باید آستین همت بلند کنند و دانشنامۀ فرهنگی و ادبی بدخشان را ـ آنچنانکه شایسته و سزاوار نام بدخشان در تاریخ است ـ ترتیب و تنظیم نمایند. این کار، اقدام مشترک و همهشمول میخواهد. فرهنگ و داشتههای تاریخی، فرهنگی و هنری بدخشان، بهصورت فردی، متعلق بههیچکس نیست، اما بهصورت گروهی، متعلق بههمۀ بدخشان است. ایجاب مینماید که این میراث سترگ و باشکوه، از این طریق زنده و نگهداری گردد. حاصل سخن بهزبان شیخ سعدی:
گــر همه سنگ لعـــل بدخشان بودی؛
پس قیمت لعل و سنگ، یکسان بودی.
سرچشمه
نوابی، غلام حبیب(1400)، لعل بدخشان(بهکوشش احمدنجیب بیضایی)، کابل: نشر درواز.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته