در این غروبِ غمآلود
۵ دلو (بهمن) ۱۴۰۰
در این غروبِ غمآلود
در این جنگل
که شاخهها همه زخمی و غنچهها پرپر
و بادها همه سرمست و ابرها قنتر
دریغها همه در بود و ریشهها در سوگ
به پیشوازِ شهادت غبار میآید
سوارِ بارهی سرما بهار میآید
در این غروب غمآلود
در این جنگل
نفس گرفته،
فضا تنگ و زندگی دلتنگ
زمین شناور خون و زمان شناور مرگ
دمی خلاف زیان، دم نمیدمد سودی
وطن، چه جنگلی؟
که سزاوارِ آتش و دودی
در این غروب غمآلود
در این جنگل
تبر نشسته به نفرین ساقهها ای داد!
کجا گریزم از این پیشه بیشهی فریاد
که راز پرتو خورشید،
پینوشت من است
درخت،
صفحهی خونینِ سرنوشتِ من است
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته