خطوط متوازی
٢٣ دلو (بهمن) ١٣٨٩
تو ساحل سبز پردرختی
من جنگل پیر خشک خسته
تو کاجِ به اوج دلربایی
من نارونی بهم شکسته
***
تو مژدهء آفتاب ونوری
مثل گلِ تازهء سپیده
من قطرهء اشک بی سروپا
از دیدهء زنده گی چکیده
***
چون دو خط متوازی ایم ما
ما را زجدایی آفریدند
دیوار عجیب نانجیبی
با قهر ، میان ما کشیدند
***
همسایه وسایهء منی تو
اما نکشم ترا در آغوش
تو نیز به حکم پیر تقدیر
دانم که همیشه ای ، سیه پوش
***
بگذار ترانه ات بسازم
تاروی لبم جوانه بندی
در خانه ام ار نمی توانی
در شعر من آشیانه بندی
***
بگذار زدوریت بمیرم
بیرون شو وازدلم سفر کن
من هیچ فراموشت نسازم
تو روی به قبلهء دگر کن
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
سیدنورالحق صبا | 14.02.2011 - 11:02 | ||
هردم که دل به عشق دهی ، خوش دمی بود |
هم صنفی ات | 12.02.2011 - 17:32 | ||
خوش به حالت که هنوز عاشقانه میسرایی .صبا جان . عمرت دراز |