افغانستان و دموکراسی – ۱۶ و ۱۷

۱۳ سرطان (تیر) ۱۴۰۰

افغانستان ودموکراسی - ۱۶

تداوم ضد دموکراسی

 

 

در بستر شرایط معین افغانستان، منطقه وجهان، در طی یکی از پیامدهای خود، ضد دموکراسی را تحریک بیشترکرد وآسیب اش به دموکراسی که تنها بدنام سازنده درحرکات روزمره نبود، بلکه ضمانت های دیرینه تری را نیز از راه رشد واکنشهای قهقرایی، ضد دموکراسی وتضعیف توانمندی جامعه برای دسترسی به خود ارادیت فراهم آورد.

 این بدبختی که بسترنا مساعد جهانی برای دموکراسی  را بار آورد، حضور وتداوم جنگ سرد میان قدرت های خارجی نیز به دامنۀ آن افزود. گروه های وابسته به اتحادشوروی می کشتند و می بستند، غربی ها به شمول چین (زیرا شوروی را خطرناکتر، امپریالیسم جوان ودارندۀ اشتهای بسیار، ارزیابی مینمود) برای مشغول سازی و درواقع  زله سازی وکم نفس نمودن وزیر فشار نهادن شوروی؛ تنظیم های اسلامی- سیاسی ضد کمونیستی را تجهیز کردند. این ضد کمونیستی بودن، ازخواستگاه عدالت خواهی و ارائۀ بدیلی که جفاورزی و وابستگی به بیگانه را محکوم کند، برنخاسته بود، بلکه با شعارهای کلی- عمومی واسلامی، روی دیگر تیغ خشونت را تیزتر کرد.

دراین برنامه، وضاحت داشت که بهره برداری از مخالفین شوروی طرف توجه بود نه پاسخگویی به نیازهای مردم افغانستان.

 پس درآن سالها که شوروی نیز به افغانستان حمله برده بود، کاربرای دموکراسی در میان مردمان مخالف حکومت دست نشانده نیز غایب بود. اگر عناصر ویا نهادهایی از دموکراسی صحبت داشتند، واز فعالیت در داخل کشور نیز محروم شده بودند، در بیرون کشور، یا باید فرار را به سوی کشورهای دوردست ترجیح میدادند ویا در پاکستان و ایران با دشواری ها، مصلحت اندیشی، همرنگ جماعت شدن محکوم بودند و یا با ترور مواجه میشدند. حتا آنانی که در آنزمان سعی نمودند، ازتبارز نام دموکراسی صرفنظر نموده و لقب مصلحتی اسلامی را در پیشانی نشریات ونهاد های خویش حک نمایند، تحمل پذیر نبودند.

 در هر دو طرف جنگ ضد دموکراسی، سخن خویش را با تفنگ، خشم، نفرت وکینه توزی ابراز کرد.

ما "دموکراسی" دیگری را نیز داریم. "دموکراسی" خادیستی نجیب الله را که به فرمان ماسکو ببرک کارمل را برطرف و نجیب الله را رهبر تعیین کرد. اما دموکراسی خواهی! او را نجات نداد. مطابق  خط مشی گورباچف که باید قوای شوروی را از افغانستان خارج کند، رو پوشی مطرح شد با نام "مصالحۀ ملی" و نمونۀ مورد نیاز آن به دموکراسی محیلانه. 

پس از وزیدن بادهای از پروستروئیکای گورباچف وبرمبنای نیازهای سیاسی آن در مورد گرفتاری ها درافغانستان، ودرحالیکه شکست نا دموکراسی چندین ساله یا استبداد حزبی وضاحت یافته بود، نیاز آرایش ذهنیت " مصالحۀ ملی "را در توسل به اندک نمایشات دموکراسی مآبانه دید.

اما محتوی اصلی وخواستگاه سیاسی اش را دلپذیرنمودن سیاست نجات بخشی حزب حاکم تشکیل می داد. آن سیاست که با حفظ جفاآمیزی، ترفندهای محیلانه را نیزهمراه داشت، ومهر ونشان پیشینۀ مردم آزارانه و کینه آفرینی های مزمن را حمل می نمود، در متن شکاکیت وبی اعتمادی وبی اطمینانی و روبرو شدن باامواج برخاسته از دل عوامل وعناصرنهفته وموجود درجامعه، مانند وضاحت بیشتر یافتن عناصر قومی وسمتی از درون فروپاشید.

 

افغانستان و دموکراسی - ۱۷ 

تداوم ضد دموکراسی

 

واین تنها کینه توزی وعدم پذیرش وتحمل مخالفین از سوی ح.د.خ ا نبود، بلکه فرهنگی سیاسی یی را که تنظیم های جهادی داشتند، همدیگر خویش را نیز تحمل نکرده وبا جنگهای داخلی نیز مشغول بودند.

در چنین وضعیتی که نه آشنا سازی مردم با دموکراسی و نه ایجاد نهادی های که در سمت وسو دادن دموکراسی مؤثر باشند، مقدور ومیسرشد، نتیجه مسلم بود که برای سالیان اینده  نیز چالش های بزرگتری در راه نشسته است.

جنگهای مصیبت زا و آزاردهندۀ کابل، نیز تصادفی نبود. ادامۀ جنگهای پیشینه و مخالفت هایی بود که پیشتر نیز همه تنظیم ها را به جنگ وکشتن همدیگر مشغول نموده بود. زیرا آنها با وجود سخن گفتن از کلمۀ واحد، خدای واحد، پیغمبر واحد و کتاب واحد، هرکدام راه خویش را درپیش گرفته، جز موارد استثنایی که"اتحاد" میکردند، تنظیم خارج از حلقه را به عنوان غیر اسلامی ودشمن می پنداشتند. سخن دور از انصاف خواهد بود که بر بنیاد این موضعگیری عمومی، آنچه را حزب اسلامی گلب الدین حکمتیار با خشونت و کشتار وآزار بیمورد اِعمال نمود، یادآوری ننمائیم. این حزب در اشاعۀ خشونت و کشتن انسانها، دارندۀ دست بالاتر بود.

 بر بنیاد چنان برداشت، رویکرد وکینه ورزی ها  بود که پس از رسیدن تنظیم های جهادی در سال

(1371 خورشیدی-1992 .ع) به کابل، ادامه سیاست عدم همدیگر پذیری و تحمل نکردن دیگران، سبب ساز خونریزی های بیشتر و ویرانی های جبران ناپذیر شد. در این میان ضمن نشانی نمودن سیاست عمومی فاصله داشتن آنها از افکار و رفتار تحمل آمیز، این واقعیت تاریخی فراموش نمیشود که جمهوری اسلامی ایران وحکومت پاکستان ونهادهای هم اندیش وبنیاد گرای آنکشور، با مساعد نمودن فضای منطقه یی، آن جفای ورزی را پرورش دادند.

هنگامی که جنگهای داخلی جامعه را از رمق انداخت و شیرازه های آن از هم پاشید، سزاوار تعجب نبود که حکومت پاکستان یا کشور بسیار آرزومند و دارندۀ توان بیشتر برای استفاده جویی در افغانستان، جاهل ترین و بلی گو ترین افراد افغانستانی ومناطق سرحدی را سازماندهی نموده و با نام تحریک اسلامی طالبان افغانستان، بفرستد.

پیرامون ابعاد پیدایش وشکل گیری طالبان، بسیار گفته ونوشته شده است، از آنجایی که دراینجا صحبت ما در پیوند با پسرفت ها و ایجاد موانعی است که سر راه دموکراسی ایجاد شده است، این مطلب بسیار مهم و حایز اهمیت سزاوار یادآوری است که شکل دادن و ورود طالبان در عرصۀ نظامی و سیاسی، از سوی بخش وسیع افراد سیاسی طیف های مختلف حتا ترقی خواه پشتون کشور در اشکال مختلف طرف جانبداری قرارگرفت. درحالی که طالبان بی پرده ترین و وحشت آمیزترین برنامه های سیاه  وغیر انسانی را مرتکب میشدند، اما اندک کسانی را از پشتونهای جامعه سراغ میتوان نمود که به افکار و اعمال آنها نه گفته و از حقوق مدنی و آزادی های مورد نیاز مردم افغانستان همراه با محکومیت جنایات طالبان، به دفاع برخیزند. چنین موقف زیانبار، صدمۀ دیگری بود که ذخایر رفتار مدنیت آمیز، رشد اجتماعی- فرهنگی و دموکراسی خواهی را از دست جامعه ربود.

 هنگامی که به بازنگری این نبشته مشغول استم، توافق امریکا با طالبان نهایی شده  و طرح آوردن طالبان در حکومت دارد  جامۀ عمل می پوشد.

اشخاصی مانند کرزی، احمدزی، حنیف اتمر و خلیلزاد که درس خوانده وبرخی  خداناباورنیز استند، اما ناف نابریده ازعلایق پس مانده دارند،  دراین زمینه جانفشانی بسیاری نموده اند.

                                                                                                      ادامه دارد







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



نصیر مهرین