بلبل عشق و طرب

۶ دلو (بهمن) ۱۳۹۹

نـوا از سـیـنــۀ آتـشـفـزای نی زنــد فـوران

نیستان آتـشی افروخته گویی در دل دوران

ز نـای مـولـوی آتـش فـتــاده در دل گـیـتی

توگویی شمس معنا در دل هستی شده تابان

میازارید موری را که خواهد جان شیرینش

که ایـن اوج مـدارا و ترحُّـم را کـنـد عنوان

بگوبرشیخ ومفتی این سخن را بارها ساقی

نبینی نشوه و کیفی به دل‏هـا بی می عرفان

یـخ افـراطـیـت در ذهــن آدم آب می گـردد

اگـر مهــر اهـورایـی بـتـابـد در دل انـسـان

زنوردانش وعقل و خرد گیتی شـود روشن

کند اهریمن شب را بـه هنگام سحـر عریان

مگـو افسانـۀ سوگ و عـزا در محفل عشّاق

که شورِعشق ومستی حالت دل راکند شادان

بـه هـر سـو خوبـرویان نازنینانِ خـراسـانی

به آهنگ تمدن زلف و کاکل می کنند افشان

گهی در محفـل سُغـد و هریـوا گاه در کابـل

گهی در بامیان و بلخ بـامی لـوگـر و پروان

نگردد بلبل عشق وطرب درباغ دل خامُش

اگر طالب ببارد بر سر ما موشک و هـاوان

ز خـون پـاک آزادان بـرویـد لاله و سـوری

که بـاغ سبز دل‏ها را کند پـر نغـمه و الحان

نباشـد جـای افـراط و ســتـم در آسـیـا دیگـر

مگوازخون وخشم و قلب ریش ودیدۀ گریان

طرب ازجنبش نیل وفرات وگنگ می جوشد

شـده امـواج رود زرد و وُلگا نـیـز پاکـوبان

ندارد نفرت و نفرین و کین در شهردل جایی

بگو ازمهر و عشق وهمدلی وشفقت و ارمان







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رسول پویان