سیاسیشدن قومیت در افغانستان
۱۶ عقرب (آبان) ۱۳۹۹
گفتوگو با پروفیسور نظیف شهرانی، استاد مردمشناسی در دانشگاه اندیانای امریکا
اطلاعات روز: قومیت از منظر مردمشناسی یک پدیده فرهنگی است، اما اکنون در افغانستان قومیت بیشتر از هر پدیدهی دیگر سیاسی شده است. بهنظر شما این منازعه بر قومیت سیاسیشده در افغانستان چگونه حلشدنی است؟ چرا که در گذشته انواع مختلف نظامهای سیاسی در افغانستان تجربه شده، اما همهی این نظام به نوعی در دام قومیت افتاده و در نهایت با قومیت به بنبست رسیده است.
شهرانی: در سال1986م، یک مقالهی مفصل با عنوان «دولتسازی و تشنج اقوام» در این زمینه نشر کرده بودم. در آنجا نظریهای که من پیشنهاد کرده بودم این بود که تفاوتهای قومی، مذهبی و زبانی به ذات خود مشکلزا نیست. افغانستان همواره بهلحاظ قومی، مذهبی و زبانی متنوع بوده است. اما با شکلگیری حکومتهای ملی و ملیگرا که با حمایت قدرتهای استعماری غرب به قدرت رسیدند، قومیت را سیاسی کردند. علت اصلیاش این بود که در گذشته سیاست مربوط به خانواده سلطنتی بود. خانوادههای سلطنتی از هر قومی که آمدند، تمام تلاششان را کردند که در قدرت بمانند و اگر هم لازم میشد با سران اقوام معامله میکردند تا در قدرت مرکزی بمانند و به مسائل داخلی اقوام کاری نداشته باشند. همین مسأله باعث شده بود که در هر جای خانها و سران قومی مناطقشان را به اراده خودشان کنترل میکردند. اما در سال 1880م با شروع امارت عبدالرحمان خان که توسط انگلیسها برای تشکیل «دولت حائل» میان قدرتهای تزاری و هند بریتانوی به قدرت رسید، یک وضعیت کاملا جدید در افغانستان بهوجود آمد. چنانکه نامگذاری این جغرافیا به «افغانستان» را که قبلا معمول نبود و بیشتر «حکومت کابل»، «حکومت محمدزاییها» یا «حکومت سدوزاییها» میگفتند، عبدالرحمان خان معمول کرد. در واقع تهداب این را که حکومت در دست «پشتونها» یا «افغانها» باشد، عبدالرحمان خان گذاشت. او کلمه پشتون و افغان را همزمان استفاده میکرد. اما مشکل در این بوده است که از نظر اقتصاد سیاسی یک تفاوت فاحش در منطقه بهوجود آمد: انگلیسها عبدالرحمان خان را هم بهلحاظ مالی تمویل کردند و هم اسلحه دادند، و گفتند هر کاری که در داخل افغانستان میکنی ما کاری نداریم، فقط این منطقه را برای ما آرام نگهدار و نگذار روسها به این طرف بیایند. بنابراین با پول و اسلحه انگلیسها که عبدالرحمان خان آن را «پول خداداد» و «اسلحه خداداد» میگفت، اقوام هزاره، اوزبیک، کافرستانیها و غلجاییها را بهشدت سرکوب کرد و هر قومی را که علیه او بود، به نام «کژدُم» یاد میکرد و میگفت: «خانهی خود را از کژدُم پاک میکنم.» عبدالرحمان خان با پول انگلیسها قدرت خود را تثبیت کرد. پولدادن انگلیسها تا دوره حبیبالله خان دوام کرد، اما وقتی امانالله خان استقلال را اعلام کرد، انگلیسها دیگر پول ندادند. در واقع امانالله خان در مشکلات اقتصادی قرار گرفت و حکومتش سقوط کرد، چرا در مدتی که پدر و پدرکلانش در قدرت بودند اقتصاد افغانستان را نساخته بودند و از بیرون تمویل میشدند.
اطلاعات روز: بهنظر شما آن سیاست قومی عبدالرحمان خان حالا دوباره بازنمایی میشود؟
شهرانی: بله، من هم میخواستم همین موضوع را بگویم که سیاستِ در واقع ضدقومی بازنمایی میشود. شما ببینید در گذشتهها حکومتها یک چیزی را استخراج میکردند، یک چیزی را از مردم میگرفتند. اما حکومتهای ملیگرا چون پول از بیرون برایشان میآمد، اینها امکانات این را داشتند که پول، امکانات و مقام بدهند، بهجای اینکه از مردم پول بگیرند. بنابراین حکومتهای ملیگرای پشتونی اول به فامیل و اقارب، بعد به قوم خود و در نهایت به سران قبایلی که با آنها همسو بودند، پول و امکانات میدادند. همینکه حکومت مرکزی یک چیزی را تفویض میکرد، مسأله قوم مطرح شد. یعنی اول باید همهچیز به پشتونهای همسو با حکومت داده شود؛ که این مسأله را امانالله خان قانونی ساخت.
امانالله خان بعضی تغییرات را که میخواست بیاورد، بیشتر نمایشی و تقلیدی از ایران و ترکیه بود. اما در اساس او بسیار «قومپرست» بود. چنانکه «قانون ناقلین» در زمان امانالله خان به میان آمد. اگرچه این عمل از قبل نیز وجود داشت. انگلیسها وقتی دولت حائل ساختند، یکی از پیشنهادهایشان به عبدالرحمان خان همین بود که باید تعداد پشتونها را به مناطق سرحدی با روسیه تزاری در ترکستان جابهجا کند. اما قانونیساختن آن توسط امانالله خان شد. چنانکه اساسنامهی ناقلین وجود دارد و من هم نزد خود دارم. در آنجا آمده است که باید حکومت مسئولیت بگیرد که پشتونها را از جنوب به شمال ببرند، برایشان زمین بدهند و برای چه مدت از آنها مالیه نگیرند. وقتی حکومت مرکزی یک چیزی دارد که برای تبعه یا رعیت خودش بدهد، در دادن آن امکانات مسأله قومی را مطرح میکند، این مسأله قومیت را سیاسی میکند. با اینحال در افغانستان بعد از عبدالرحمان خان، حکومتهای مرکزی بهدلیل اسلحه و پولی که از قدرتهای بیرونی گرفتهاند، اقوام غیرپشتون را کوبیدند. در دوره امانالله خان نیز در این راستا کوشش صورت گرفت؛ وقتی پول و اسلحه انگلیسها قطع شد، او تلاش کرد که از شوروی پول و اسلحه بگیرد. به همین منظور به اروپا سفر کرد که از آن کشورها نیز پول و اسلحه بگیرد، اما موفق نشد و در نهایت حکومتش سقوط کرد. چنانکه پس از امانالله خان، هیچ کشور بیرونی حکومت حبیبالله کلکانی را حمایت نکرد و او بیشتر از 9 ماه دوام نیاورد. اما پس از آن، نادر خان با پول و اسلحه هند بریتانوی آمد و سلطه خود را در کابل محکم کرد. او نیز اقوام غیرپشتون را سرکوب کرد که یک نمونه آن قضیه «شمالی» است و همچنان در سال 1931م، در «ترکستان» واقعاتی رخ داد که نادر خان مجاهدین ترکستانی را به آنسوی مرز فرستادند تا شوروی کمونیست آنها را کشتند. پس از امانالله خان و حبیبالله کلکانی باز هم حکومت با پول و اسلحه هند بریتانوی در افغانستان روی کار آمد و اینها نیز عین همان کاری را که عبدالرحمان خان کرده بود، برای 50 سال دیگر ادامه دادند. تاکنون در افغانستان هیچ حکومتی شرایط تولید ثروت را به میان نیاورده است.
اطلاعات روز: قومیت سیاسیشده را پس از 2001م، چگونه بررسی میکنید؟ قومیت چه نقشی در تشدید منازعه و بازتولید طالبان داشت؟
شهرانی: ریشههای این منازعه باز هم برمیگردد به دوران جهاد و ساختار جهاد که از پاکستان مدیریت میشد. در داخل کمونیستها با استفاده از پالیسی شوروی سابق در رابطه به قومیت و زبان یک سلسله کارهایی را کردند که غیرپشتونها را تشویق به همسویی با حکومت بکنند، درحالیکه اکثر مناطق پشتوننشین که نزدیک به پاکستان بود، تبدیل به بستر جهاد شده بود. اما کاری را که پاکستانیها در دوره ضیاالحق کردند، این بود که موضوع قوم و زبان را کمتر مطرح کنند و بهجای آن اسلام و «اسلامیت» را زیادتر داغ کردند. اما در واقع باز هم قومیت در میان مجاهدین برجسته بود. چنانکه تنها یک حزب حرکت اسلامی به رهبری شیخ آصف محسنی در میان مجاهدین پاکستانی حضور داشت. شش تنظیم جهادی دیگر را که پاکستانیها حمایت میکردند، پشتون و یا نزدیک با پشتونها بودند. مثلا پاکستانیها به اوزبیکها اجازه ندادند که فعالیت کنند. در واقع این به نوع خودش دامن زدن به مسائل قومی بود؛ یعنی بیشتر پول و اسلحه که برای مجاهدین کمک میشد به تنظیمهای جهادی پشتون و به خصوص حزب اسلامی گلبدین حکمتیار داده میشد، درحالیکه حزب جمعیت اسلامی از هر نگاه فعالیت بیشتر داشت، اما بهدلیل مسائل قومی امکانات کمتر به آنها میرسید.
اما در ساختار توزیع قدرت که در کنفرانس بن مطرح شد و بعد از آن در دوره شش ماه اول حکومت موقت حامد کرزی و بعد تا 2004م، قدرت در کنترل گروه قومی تاجیک و بهخصوص پنجشیریها متمرکز بود. بنابراین پشتونها فکر کردند که به حاشیه رانده شدهاند. البته پس از آن ترکیب تغییر کرد. حامد کرزی با حمایت مالی خارجیها بهخصوص از طریق پروسه خلع سلاح در بدل پول و اعطای قراردادهای لوجیستکی به نزدیکانش از قوم پشتون، آنها را قدرتمند کرد. چنانکه پس از 2004م، پشتونها دوباره به قدرت بازگشتند.
اطلاعات روز: در اوایل سالهای 2001 تا 2002 برخی از رهبران طالبان بهشمول ملا عبدالغنی برادر، چند بار از حامد کرزی درخواست مصالحه و بازگشت به زندگی امن و عادی داشتند، اما بهنحوی از سوی حکومت وقت افغانستان درخواست مصالحه رهبران طالبان پذیرفته نشد. بهنظر شما اینجا نیز مسأله قومیت یا قبیله مطرح بوده است؟
شهرانی: یکی از مشکلاتی که به میان آمد این بود که امریکاییها نمیدانم با مشوره داخلیها یا بیمشوره، اجازه ندادند که طالبان در کنفرانس بن شرکت کنند. قدم دوم آوردن طالبان به داخل نظام این بود که در لویه جرگه اضطراری و لویه جرگه تصویب قانون اساسی میتوانستند از آنها دعوت کنند، چرا که در آن زمان طالبان در جنگ نبودند. البته بحثی صورت گرفته بود که طالبان در لویه جرگه اضطراری و لویه جرگه قانون اساسی نماینده داشته باشند، اما در نهایت پذیرفته نشد. اینکه چه کسی قبول نکرد و چرا قبول نکرد، دقیق معلوم نیست. اما بعد از آنکه طالبان به حاشیه رانده شدند و در داخل حکومت نیز پشتونها در حاشیه قدرت قرار گرفتند، پاکستانیها به رهبران طالبان گفتند که حکومت کابل شما و پشتونها را از صحنه خارج کرده است؛ در واقعیت نیز حکومت در کابل در دست افرادی از یک دره بود. بنابراین از این واقعیت علیه حکومت افغانستان استفاده شد.
از سوی دیگر آنچیزی که مردم میخواستند و علاقهمند بودند که یک حکومت بیآلایش، دموکراسی و امنیت روی کار بیاید، اما هیچ وقت چنین نشد. برعکس یک حکومت دزد روی کار آمد که این هم بهانهی بود برای بازتولید طالبان. و همچنان یک مسأله دیگر قانون اساسی بود که خیلیها میگفتند ریاستی نشود. اما حامد کرزی و زلمی خلیلزاد خواستند که حکومت ریاستی شود؛ زیادتر خلیلزاد در این موضوع دست داشت. آنها یک گروهی از بزرگان پشتون را جمع کرده و به آنها گفته بودند که طرفداری از حکومت ریاستی کنند که در آن قدرت همه در اختیار رییسجمهور است. و همینطور مسأله درانی و غلجاییبودن هم عامل تحریک طالبان علیه حکومت بوده است. پاکستانیها به طالبان گفتند که شما غلجاییها هستید و درانیها به رهبری حامد کرزی شما را به حاشیه راندهاند. اما مسألهای که من فکر میکنم از نظر طالبان زیاد مهم بوده است، «عدالت» بوده است. حکومتی که آقای کرزی با حمایت غربیها در کابل روی کار کرد، حکومت دموکراتیک، عادلانه و خدمتکار به مردم نبود، بنابراین طالبان از این فرصت استفاده کردند و مردم را علیه حکومت بسیج کردند.
اطلاعات روز: احمد رشید، روزنامهنگار پاکستانی مینویسد: طالبان وقتی در حمله اول به کابل شکست میخورند، شورای قندهار تصمیم میگیرند که از قبیله درانی نیز سربازگیری کنند. یعنی تا آن زمان طالبان کاملا یک گروه قبیلهی متعلق به غلجاییها بودند. حالا چگونه است؟
شهرانی: کاملا درست است. البته طالبان در بین خود قبلا غیرپشتون هم نداشتند، اما حالا یک کار دیگر هم کردهاند: به شکل تمثیلی یک نفر ترکمن، یک نفر تاجیک و یک نفر اوزبیک هم در سطح رهبری خود دارند. برعلاوه از میان اقوام غریبکار زیاد سربازگیری کردهاند. البته یکی از کارهای که حکومت افغانستان کرد، مردم شمال و مناطق مرکزی را غریب نگه داشت، فرصتهای کار و پیشرفت را از این مردم گرفت. بنابراین مردم مجبور شدند که بر علیه حکومت به طالبان بپیوندند. چنانکه حالا در ولایتهای شمال در میدان جنگ از هر دو طرف مردم غیرپشتون کشته میشوند.
اطلاعات روز: با درنظرداشت این مسأله که در شرایط فعلی از این طرف رییسجمهور غنی متعلق به غلجاییها است، و همینطور از طرف مقابل نیز طالبان در واقع یک جنبش غلجایی بوده، در این میان منازعه درونقومی را که از دیرزمان جریان داشته، چطور بررسی میکنید؟
این مسأله شکل یک مثلث را دارد. چنانکه عربها در این زمینه یک ضرالمثل دارند: «من بر ضد برادرم، من با برادرم بر ضد بچه کاکایم، من، برادرم و بچه کاکایم بر ضد دیگران و مردم دنیا.» در مردمشناسی نیز یک تئوری راجع به چنین ساختار در جوامع قبیلوی است. معنای این ضرب المثل این است که هر کسی که یک رقابت نژادی و قومی احساس کند، وقتی که در جدال میباشند، کسانیکه نزدیکتر به یک طرف هستند، با همدیگر یک گروه یا ائتلاف را میسازند. از این لحاظ در مسائل داخلی قوم پشتون و مسأله قدرت در افغانستان با درنظرداشت جنجالهای تاریخی که بین قبایل درانی و غلجایی بوده و حالا هم جریان دارد، اما در رکن سوم مجادله آنها در برابر غیرپشتونها است. یعنی منازعه و جنگ درونقومی بین غلجایی و درانی است، اما در رکن سوم اینها تلاش میکنند که قدرت را برای خودشان نگه دارند و از دست ندهند. چنانکه در مدت زمانیکه قدرت در دست برهانالدین ربانی بود، پشتونها خوش نبودند و همواره شکایت داشتند، بهخصوص نسل تحصیلکردهها و صاحبان فکر پشتون. در این زمینه مقالات و نوشتههای دارند. در این زمینه انگلیسها نیز نقش داشته داشتند و به امریکاییها سفارش کردند که در افغانستان تنها پشتونها میتوانند حکومت کنند و تنها این قوم حق دارند در قدرت باشند. در شرایط کنونی نیز همین فرضیه حاکم است که در افغانستان تنها یک قوم حق حکومت کردن را دارند، اما این یک فرضیه غلط است.
اطلاعات روز: از منظر مردمشناسی قومیت را در شرایط کنونی و پس از مذاکرات صلح، در نظم یا جنگ داخلی آینده چگونه ارزیابی میکنید؟ و چه راه حل دارید؟
شهرانی: یک راه حل ممکن برای کمتر سیاسی کردن قومیت در افغانستان وجود دارد، و آن هم اینکه یک شکل حکومتداری را در افغانستان پیشنهاد کنیم و در قانون اساسی بگنجانیم که در آن حق اداره محل برای خود مردم محل محفوظ بماند. بهنظر من مسأله قوم و قومیت حتا مطرح نشود، با وجود اینکه برخی حکومت فدرالی میگویند و افغانستان را به هفت زون تقسیم میکنند. اما من طرفدار همچون چیزی نیستم. بهتر است از سیاسیشدن قومیت، زبان و مذهب دوری کنیم، بهجای آن محلاتی را که مردم در آنجا زندگی میکنند، بهعنوان اساس قرار بدهیم، بدون اینکه چه کسانی در آنجا زندگی میکنند. مثلا حالا سیستم واحدهای اداری بسیار نامعقول داریم. اول ضرورت است که یک آمارگیری درست صورت بگیرد، پس از آن واحدهای اداری براساس نفوس تقسیم شود. از آنجایی که این مسأله دشوار است، بنابراین همین ولسوالیها بهعنوان واحدهای اداری اساس حکومتداری باشد، تا هر قریه، هر ولسوالی و هر ولایت حق اداره خود را بهدست خودشان داشته باشند. بر این مبنا که پستهای سیاسی یعنی مقام ولسوالی و ولایت از سوی همان مردم محل فارغ از قومیت انتخاب شوند. پس از آن مأمورین ولسوالی و ولایت که نیروهای مسلکی میباشند، توسط اداره محلی استخدام شوند.
مشکلی که در حکومتداری فعلی است، این است که بهجای اینکه به مردم حق بدهند تا مسئولان را خودشان انتخاب کنند، آنها را از کابل مقرر میکنند. وقتی مسأله تقرر مطرح باشد و یک کسی حق تقرر داشته باشد، مثل حکومتداری فعلی که رییسجمهور همه را از وزیر تا معلم مقرر میکند، یا اداره ارگانهای محل که همه یک نوع بازی است. وقتی مسأله تقرر مطرح باشد، اینها از کابل برای ولایتها و ولسوالیها براساس چه مقرر میکنند؟ واضح است که براساس فامیل، قومیت، زبان و مذهب مقرر میکنند. البته این مسأله تنها مربوط به یک قوم نیست. بلکه هر وزیر یا مقام حکومتی که از یک قوم به یک جایگاه میرسد، دست به چنین تقرریهای میزند. بهنظر من این حق تقرر از مرکز باید بهصورت کلی از قانون اساسی افغانستان بیرون شود. هیچ کس حق تقرر مسئولان محلی را نداشته باشد. ولسوال و والیها توسط مردم محل انتخاب شود و حق انتخاب به مردم در ادارات محلی داده شود. شوراهای ولایتی و شوراهای ولسوالیها که حالا شوراهای مشورتی هستند، باید تبدیل به شوراهای تصمیمگیری شوند. در آن صورت، بهطور مثال مردم «واخان» اگر ولسوال، قومندان امنیه، قاضی یا مأمور مالیه را خودشان استخدام کنند، فرق نمیکند از چه قومی باشد، برایشان کار میکنند. اگر کار نکردند مردم میتوانند رخصت کنند. اما حالا یک مأمور وقتی از کابل مقرر میشود، مسئولیتی در برابر مردم احساس نمیکند. بهنظر من اگر بتوانیم به مرور زمان حکومتداری محلی را چنین تقویت کنیم، در آن صورت میتوانیم از سیاسیشدن قومیت و هویتهای قومی بکاهیم و به کلی از بین ببریم.
نشرشده در اطلاعات روز
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
داکتر عبید الله فضلپور | 24.11.2020 - 16:30 | ||
نظر بسیار عالی وآموزنده است قلم تان رساباد. |