حماسه‏‏ ها شناسنامۀ ملت‏ها

۶ میزان (مهر) ۱۳۹۸

زندگی خود حماسه است، حماسه‌‌ی ناتمام و تلخ، حماسه‌ی سراپا در اضداد و مرموز، در شناخت، تفهیم و توضیح فرم این حماسه و چگونگی آفریدن و خلق تصاویر آن از کجا باید شروع کرد؟ برای درک و برداشت بیشتر از فراخنای درازدامن مضامین این حماسه چه‌ها باید کرد؟ قدم گذاشتن، جاری شدن و گذشتن از چه باید‌کردها و رسیدن بر فراز موازای‎ چرا و بر نماندن در برهوت امتداد جاریی عقل با چه مایه، پایه، پیمانه و پیرایه‌یی ممکن است تا فراتر جهید و به پیش آمد؟ اینجاست که آدمی در پرتوی چنین فریادهای ستیزانه و حماسانه است که همواره با زمان و زمین درگیر می‌شود. انحراف از خویش دلیل بروز ستیزه‌هاست آدمی این جانمایه و هسته‌ی ستیزه‎ها گویی در روند جزوه‌ها و انگاره‌های پیشانیستی تا شکل و سیر و سرود پساهستی و ستیزه‌ی پیشاخود، در گروی زمان برای براندازی حضور و ظهور خویش پیوسته مکمن گرفته است. با چنین پیرنگ و پیوندی چگونه می‎توان به جبران خسارات روح آزادی و آزادگی قد برافراشت، از کرانه‎های سرخ این‌سوی زمین تا افق‎های سبز آنسوی زمان چندان فاصله‌ی در سخن حماسانه نیست، ازاین که بگذریم در واقع حماسه‌ها شناسنامه‌ی ملت‌هاست؛ پیشینه‌ی‌ افتخارات هر سرزمینی بیشتر از همه و همه با ارزش‌های تاریخی، شخصیت‌های تاریخی، قهرمانان افسانوی و اسطوره‌ی و چگونگی‌ آبادانی، ساختن، زیستن، آفریدن، بستن و بازآفریدن در پیرامون کارکرد آنها پیوند می‌خورد، آدمی موجودی‌ست مرموز، سرکش، غریزی، می‌خواهد قدرت داشته باشد، می‌خواهد خط و مرز تعین کند، شناخت و تصرف به غایت چیستی و کیستی این موجود اسرار‌آلود کاری‌ست بس دشوار، با این‌همه بگو بگردانهای گمان‌درگیر میخواهم بگویم که پاس‌داشت‌، حفظ، شناخت و شناختاندن ارزش‌ها که بازتاب دهنده‌ی تاریخ و هویت ملت هاست به جهان و نسل‌های که در راه اند مسوولیتی‌ست بردوش همه‌ی آنهای که به تعبیر گورکی "با ارزیابی توقعات روان خود" برای روشنایی و روشنگری دیگران قلم برداشته‌اند و رسالتمندانه می‌نویسند می‎باشد.

حماسه سرایان و در کل می‌شود گفت که شاعران و نویسنده‌گان رسالتمند پرچم‌داران و احیا گران زبان‌ و ارزش‌های تاریخی خوداند، قلم بر داشتن، نوشتن و سرودن در پیوند به حقایق و بازتاب ناهنجار‌ی‌ها در هر قالبی بار سنگینی‌ست بردوش رخش ذهن نویسند و شاعر که می‌خواهد با گذشتن از هفتخوان کیستی خویش و چیستی زندگی از فراز تپه‌های بالابلند فراسوهای رسیدن نیز آنسوتر بی‌جهد با آن‌که عطش این تشنگی را پایانی نیست که نیست...

با این پیش‌زمینه و با در نظرداشت از آن سخن عزیزِ فرزانه‎ی سفرکرده‎ی یوشی که باری گفته بود: «جهان خانه‎ی من است» ناجوانمردانه می‌خواهم بگویم که اگر فرانسه با سرود رولاند اگر میان رودان (عراق ) با گیلگمش، اگر یونان با ایلیاد و اودیسه، اگر هند با مهاباراتا، اگر ایتالیا با کمیدی الهی، اگر ارمنستان با دلاوران ساسون، اگر آلمان با سرود نسلونگ‌ها، اگر تایلند با راماکین، اگر ویتنام با داستان کیو، اگر قرغیزستان با مناس، اگر فلیپین با فلورانته و لورا و... می‌نازند ما را نیز شاهنامه و حماسه‌های چون ساتی برزن که در واقع سرگذشت و تاریخ پر افتخار نیاکان ما را برای ما و بازمانده‌گان ما بازگو کرده/می‌کند، ارج گذاشته و در حفظ و گرامی‌داشت از آنها در حد توان وظیفه‎ی تاریخی و فرهنگی خود را به انجام می‎رسانیم، اگر این سخنان مرزآلوده و نه چندان خوب را که کنار بگذاریم به «حماسه‎ی ساتی‌برزن» اثر شخصیت فرزانه‎ی روزگار جناب داکتر آرزو می‎رسیم. حماسه‌ی فشرده و ژرف که چندین بار مرورش کردم‌ و با آنهم دلم چنین می‌خواست: ای کاش این حماسه را هیچ پایانی نبودی تا پیوسته ادامه‌دار می‌خواندمش؛ حماسه‌ی که آرمان‌، جان‌فشانی‌ها و قهرمانی‌های مردمان "جگرآور« یک حوزه‌ی تمدنی- تاریخی و اسطوره‌زا را با فاخرترین و موجز‌ترین سخن پر از راز و رز داکتر عبدالغفور آرزو به فریاد گرفته است، در واقع داکتر آرزو دراین حماسه قهرمانی‌ها و مقاومت مردان و زنان نستوه هریوا زاده را در برابر سپاه متجاوز اسکندر که در آن روزگاران هجوم آورده بودند، با زبان سیال و روان امروز به روایت گرفته است، این حماسه‌ در واقع آمیزه‌ی از تاریخ و اسطوره ‌است، هنر تصویرآفرینی و قدرت کلام داکتر آرزو دراین حماسه چنان است که تا می‌خوانی گویی فیلمی را به تماشا نشسته‌یی، اینجاست که آرزوی آرزو شدن، ساتی شدن و قارن شدن ترا فرا می‌گیرد، موج و شوق یگانه شدن با کرکتران مرکزی این حماسه‌ را در وجود من مصرف کننده آنگونه که هست نمی‌توان با زبان قلم به بیان گرفت، داکتر آرزو در سرایش این حماسه  ساز سخن را با پردازش‌های شاعرانه و راز و رمز زبان و بیان امرزوین آنچنان می‌نوازد که دم هر خواننده‎ی را گرم می‎سازد.

در حماسه‎ی ساتی برزن داکتر آرزو همواره مصرف کننده‌گان خود را  چون فردوسی بزرگ به وطن پرستی، عدالت، شجاعت، حفظ و توسیعه افتخارات ملی و وطنی خود دعوت می‎کند، در واقع کسب افتخار نیز در ادبیات انتقال پیام به نسل بعد از خود است، چه شنیدنی‌ست وصف آزادگی آزادگان و همت والای آن‎ها، چند بیتی از پاسخ‌های دندان‎شکن اسیر هری‌زاده را  در پیش‎گاه اسکندر از زبان داکتر آرزو دراین حماسه می‌خوانیم:

چنين گفت آهسته، مردِ اسير

كه روشن نگه بود و روشن ضمير

به نام اهورّا لب از لب گشود

سپس با سكوتي غم افزا فزود:

اگر چه مرا ديو و دشمن تويي

ستايشگر «ساتي برزن» تويي

نمي‌ترسند از مرگ آزادگان

چنين اند آري هري زادگان

چه گويم از آن دل‌رباي ه‍ژبر

كه نازِ پري دارد و خشم ببر

چو شمشير برّان بگيرد به دست

به آني دهد لشكري را شكست

اهوّرا ورا داده فرّ و شكوه

دلِ همچو دريا و عزمِ چو كوه

به بزم از لطافت گل‌ست و گلاب

و ساتي بود همسرِ آفتاب

هر آن كس كه با آسمان همسرست

چه حاجت ورا با زن و گوهر‌ست

برو از دياري هري زادگان

كه آزادگان اند و آزادگان

سكندر بر آشفت و گفت اي اسير

نداني سكندر بود شيرگير

سرِ سركشان را فكندم به خاك

مرا از هري  زادگانت چه باك

نگاهش خدنگي پُر از تير شد

زبانش بر آشفته شمشير شد

به ناگه به يك ضربه بگسست بند

و با نوك خنجر چنين داد پند:

برو اي اسير اي پريشيده مرد

كه دنيا نيرزد به يك آه سرد

بگو بر سپهدار  جنگ و گريز

كه پايان جنگ‌ست اوجِ ستيز

پلنگان يونانيِ تيز چنگ

چنان حلقه را بر تو سازند تنگ

كه سر بر كمندِ  سكندر نهي

نبيند سپاه تو روز بهي

داکتر آرزو در واقع با چنین رویکردی می‌خواهد به نحوی از انحا به ما بفهماند که از گذشته‎گان مان باید بیاموزیم که در بد‌ترین شرایط زندگی پابند آزادگی، عیاری و  پیمان خود بودند و در درازنای تاریخ  تسلیم بر هیچ ابر‌قدرتی در هیچ شرایطی نشدند، این بیت‌های بلند بالای روایتی داکتر آرزو این پیام را در ذهن من روشن می‎سازد که سرزمین ما این کهن ‎اقامت‎گاه مردان و زنان هنرآفرین و نستوه را قدر و شکوه بسیاری بود که متاسفانه با گذشت هر روز از شکوه آن ‎کاسته شد. در لابلای این بیت‌ها هنر، پیام، هشدار، فراخوان و جرقه‎های صدایِ خودبرگردی نیز نهفته است که داکتر آرزو این مرد گشن‎پیوندِ روشن‌روان  به نحوی می‎خواهد بگوید که ما چه کردیم، زندگی به کجا می‎رود، آدمی چه می‌کند، آخر کار چیست؟

این‌جاست که از سخن، پلی بر فراز دریای فاصله‎ها می‎آفریند و گذشته را به اکنون پیوند می‎زند و در میانه‌ی آن می‌ایستد و فریاد سر می‎دهد که: اهای هم‎سرنوشتان من، ما کی بودیم و چه شدیم- بیایید از روی راستی چون گذشته‎گان خود در جست‎وجوی شکوه گم‌شده، هویت پریشان، صمیمیت و ارزش‌های از دست رفته و احیای دوباره‎ی آن‎ها گام برداریم و دروغ نگویم و به تعهد و پیمان خود استوار باقی بمانیم.

دراین تردیدی نیست که داکتر آرزو فردوسی- این نیای گردن‌فراز خود را ‌خوب می‌شناسد، او فردوسی را اگر بگویم که با تمام تارو پودش می‌شناسد شاید به دروغ نرفته باشم، داکتر آرزو حماسه‌ی ساتی برزن را با اقتفای شاهنامه در بحر متقارب مثمن مقصور سروده ‌است، با آنکه زبان دراین حماسه چرخش و پیچش خودش را دارد با این همه اگر نام دکتر آرزو در پای این حماسه نیامده بود، چنان می‌نمایاند که گویی این حماسه دنباله‌ی از کار فردوسی است که ادامه می‌گیرد، بی‌گمان دکتر آرزو در سرایش حماسه ساتی پا جای گام‌های نیای بزرگ خود گذاشته این به آن معنا است که در اثر اثر پذیری و قدرت جادویی شاهنامه است که چنین حماسه‌‌ها با سبک و سیاق و شگرد‌های امروزین به میدان سخن قد افراخته و سیمای تاریخ گذشته‎گان را به حال و آینده‌ پیوند می‌زند، باید صادقانه گفت که بر سر سفره‌ی رنگارنگ سخن فردوسی بزرگ، بزرگانی هم‌چون مولانا، سعدی، نظامی، حافظ نیز نشسته‌اند و از داشته‌های خوان گسترده‎ی این پروردگار سخن آن بزرگواران نیز بهره‌ها جسته اند که نمی‌توان از آن چشم پوشید.

جان سخن این‌که در حماسه‎ی ساتی مونولوگ‌ها، دیالوگ‌ها، رجزخوانی، گواژه گویی‌ها همه و همه را از زبان قهرمانان در براندازی و بازآفرینی جهان دیگر در سرزمین پهناور تخیل و واقیعت‌ها با فراز و فرود بسیار، هنرمندانه، سنجیده و خودجوش یافتم، در واقع شاعر با در میان گذاشتن مفاخر تاریخی و اسطوره‌ای اجداد سرزمین خود فهم تاریخی، حس وطن دوستی و سیمای تابناک مفاخر تاریخی و اسطوره‌یی خویش  را با سیالی و شیوایی تام به بیان گرفته است که این رویت و رویکرد سخن داکتر آرزو نسبت به حماسه سرایی در زمانه‌‌ی که حماسه‌سرایی آن هم به شکل و شیوه‎ی کهن چندان خریداری ندارد یک نوید تازه است، امید وارم که قامت قلم و نام داکتر آرزو را در میدان سخن و سرایش حماسه‌های این چنینی همواره افراشته‌تر ببینم.

در اخیر باید گفت که داکتر آرزو تنها شاعر نیست، او بر علاوه شاعری در عرصه‎های مختلفی چون: ادبیات، فلسفه، سیاست، تاریخ، عرفان و.. قدم و قلم گذاشته است و از عهده‎ی این همه تا امروز به خوبی به درآمده است، اما از میان این همه بیشتر به ادبیات و شعر پرداخته است و یکی از پرکارترین چهره‎های شاخص تاریخ ادبیات این روزگار است.

نام نیکو و ستوده‎ی این مرد بزرگ نیکوتر و ستوده‎تر بادا!







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



هلال فرشیدورد