بال مگس
۳۰ سرطان (تیر) ۱۳۹۸
تا در هوای وصل تو دل میکشد نفس
با بال عشق پر زنم از کنج این قفس
با پای جان به کوی تو آیم نفس زنان
تا میرسد به گوش دلم بانگ آن جرس
این راه پر مخاطره ی ِ کوه قاف را
کی طی کنی به بال و پری کوته ی مگس
تا هفت شهرعشق سفر کرده اند وما
در پیچ و تاب کوچه ی اول رسیم و بس
چرخیم دور خویش چو پرکار بی هدف
مقهور و بی اراده و خودخواه و بوالهوس
در گیر و دار معرکه محصور مانده ایم
در کام موج چون پرکاهی، به مثل خس
در منجلاب ذلت و خفت نشسته ایم
دست دعا و گریه بود ضایع و عبس (۱)
کشتی شکسته گان موج حوادث شدیم ما
چرخیم درتلاطم گرداب پیش و پس
این تکه های کشتی درخون نشسته را
جز همت بلند تو کس نیست دادرس
-----------------------
(۱) عبس
فرهنگ فارسی معین
(عَ بَ) [ ع . ] (اِمص .) ترشرویی .
عبس . [ ع َ ب َ ] (ع اِ) سرگین و پشک و جز آن خشک شده بر دنب ستور. (منتهی الارب ).
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته