تأملی به مسألهی زبان در افغانستان
۱۴ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹۸
در سالهای اخیر مسألهی زبان در افغانستان هم به شکل علنی و هم به صورت مضمر، اقوام ساکن کشور را بهگونههای متعدد در رویارویی قرار داده و به یک مسألهی حساس تبدیل شده است.
اشاره
هدف از این بحث، طرح یک گفتمان علمی در بارهی مسألهی زبان در کشور است. این مقاله با درنظرداشت اصل «کثرتگرایی زبانی» و ارائهی شواهد لازم، میخواهد به این پرسش پاسخ دهد که پشتونهای افغانستان با زبان فارسی چه پیوند و نسبتی دارند و چگونه میتوان مسألهی اختلافبرانگیز زبان را حل کرد.
برای دست یافتن به پاسخ مناسب، پیوند و پیشینهی زبان فارسی با مردمان پشتون در سه سطح شاهان، شاعران و نویسندگان به بحث گرفته شده است. چون باورمندی به زبان برتر، مانعی در برابر مباحث علمی است، این مورد نیز در مقاله گنجانده شده است.
بخش یکم ـ در بارهی زبان برتر و آرای محمود طرزی
در سالهای اخیر مسألهی زبان در افغانستان هم به شکل علنی و هم به صورت مضمر، اقوام ساکن کشور را بهگونههای متعدد در رویارویی قرار داده و به یک مسألهی حساس تبدیل شده است. زبانهای دری و پشتو از برجستهترین موارد جنجالی میان مردمان کشور است و در بسا موارد به عنوان ابزار سیاسی در دست افراد و گروهها قرار گرفته و برای منافع سیاسی استخدام شده است.
تا زمانی که تفکر ملیگرایی افغانی با تأثیرپذیری از ملیگرایی ترکی و ایرانی مبتنی بر شعار «زبان واحد، ملت واحد» و یا «ملت و زبان برتر» به آن حد شکل نگرفته بود، زبان در افغانستان موضوع نزاع نبود. چون شاهان افغان تا آن دم، هویت زبانی را خطری برای هویت تباری حس نمیکردند و بیدغدغه، به روال شاهان پیش از خود، زبان فارسی را برای امور دولتداری و کتابت برگزیده بودند. تاریخ گواه شاهان، شاعران و نویسندگان پشتونتبار فارسیزبان بسیار است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
موضوع «ملت و زبان برتر» در اواخر قرن نزدهم، توسط محمود طرزی (وفات ۱۹۳۳م ترکیه) و همفکرانش در سراجالاخبار افغانیه، به یک مسألهی جدی و بحثبرانگیز تبدیل شد. محمود طرزی با آنکه تمام آثارش به زبان فارسی است، زبان «افغانی» را «اجداد زبانها» دانست و ادعا کرد که ملت «افغان» «اجداد ملتهای آریانی» است که از هند تا اروپا گسترش یافتهاند.
این شیوهی برخورد با پدیدهی زبان، با رویکرد مصطفی کمال اتاترک، بیشباهت نبود. بابکارتر و الیسون سیلی، در مقالهی «زبان، اقوام و هویتها» از آتاترک (وفات ۱۹۳۸م) منحیث یک سیاستمدار ملیگرا که مانند بقیهی ملیگرایان، از زبان به عنوان ابزار اتحاد ملت تُرک استفاده میکرد، چنین نقل میکنند:
«زبان ترکی یکی از زیباترین، غنیترین و آسانترین زبانهای جهان است. بنابراین هر ترک به زبان خود عشق میورزد و در جهت ارتقای آن تلاش میکند. زبان ترکی همچنان یک خزانهی مقدس برای ملت ترک است؛ چرا که ملت ترک میداند که ارزشهای اخلاقی، عادات، خاطرات، علایق و خلاصه تمام چیزهایی که آنها را یک ملت میسازد، در زبان آنان نهفته است.»[۱]
در نقل قول بالا دو نکته بسیار اهمیت دارد که همانا مقدس دانستن زبان ترکی و مساوی پنداشتن آن با قوم ترک است. نکات یاد شدهی فوق، در مقالات محمود طرزی نیز برجسته است. چنانکه او در مقالاتش در سراجالاخبار افغانیه، ضمن اینکه زندگی یک ملت را وابسته به زبان و حفاظت از زبان را با حفاظت از زندگی برابر میداند، چنین مینویسد: «ما را ملت افغان و خاک پاک وطن عزیز ما را افغانستان میگویند و چنانچه عادات، اطوار و اخلاق مخصوص داریم، زبان مخصوص را نیز مالک میباشیم که آن زبان را زبان افغانی میگویند. این زبان را مانند حرز جان باید محافظه کنیم، در ترقی و اصلاح آن جداً کوشش ورزیم. تنها مردمان افغانیزبان نی، بلکه همه افراد اقوام مختلفهی ملت افغانستان را واجب است که زبان افغانی ملتی خود را یاد بگیرند.»[۲]
دیده میشود که نکات برجستهی تفکر اتاترک در قول محمود طرزی نیز وجود دارد، اما او یک گام نسبت به اتاترک جلوتر مینهد و یادگیری زبان «افغانی» را بر دیگران واجب میکند. اینکه هر قومی، حق دارد زبان خود را پاسداری کند، یک سخن منطقی و خوب است، اما فرض کردن فراگیری آن بر دیگران توجیه علمی ندارد.
طرزی اما به این حد اکتفا نمیکند. او در شمارهی نهم سال ۱۲۹۶هـ سراجالاخبار، مقالهای دارد زیر عنوان «زبان افغانی، اجداد زبانهاست» که در آن قوم افغان را جد تمام اقوام آریانی و زبان افغانی را «اجداد زبانها» دانسته که از هندوستان تا اروپا پراکندهاند. او اما بر این قول خود مطمئن نیست و آن را فاقد مدارک تاریخی میداند. او چند مثال از شباهت واژههای پشتو با زبانهای دیگر میآورد و فرض میکند که گویا تمام آن واژههای مشابه، ریشه در زبان پشتو دارند. او محل سکونت اجداد قوم «آریانی» را ـ که به باور وی افغانها است ـ در سمت غربی کوههای هیمالیا و سپس در جوار کوههای هندوکش میداند و استنباط میکند که چون کوهای هندوکش در افغانستان است، پس «افغانها» نیز جد سایر اقوام به شمار میرود. به این سه بند از مقالهی او توجه کنید:
- «ما این سخنان را از کتابهای معتبر این فن، در اینجا درج نمودیم. این روایات اگر چه بر حقایق تاریخیه مستند نیست، زیرا قبل از ایجاد تاریخ و تحریر چیزهای است که بر استدلالات و تتبعات عمیقهی فکریه بنا یافته است. احتمال دارد که چنین نباشد! اما اگر کیفیت همچنین باشد، که از کتابها نقل کردیم، آیا که انکار کرده میتواند که جبال هندوکش در «افغانستان نیست» و کی میتواند که بگوید اجداد اصلی اقوام مذکور «افغان» نیست؟!.»[۳]
- «اگر کسی بر این مقتدر شود که جبال هندوکش را از افغانستان برداشته، به دیگر زمین نقل بدهد، برین هم مقتدر خواهد شد که افغانها را اجداد آریان نپندارند. همین ثقلت زبان افغانی نیز، دلیل اجداد بودن اوست و مرور زمان و ترقی تمدن، آن را نزاکت و لطافت بخشیده، لهذا، زبان افغانی بر همان حال ابتدایی خود قایم مانده است.»[۴]
- «همین قدر میگوییم که ما حکم قطعی نمیدهیم که زبان افغانی اجداد زبانها و ملت افغانی اجداد اقوام آریاییها باشد، زیرا چنانکه برخی این سخن ما را بر تعصب ملتی ما حمل کنند، همچنان بعضی که افغانان را به بنی اسرائیل و یا عرب نسبت میدهند، نیز بر ما سنگ اعتراض خواهند انداخت.»[۵]
توضیح: در مقالهی مذکور، نویسنده هم ادعا دارد و هم دوست دارد که زبان افغانی و مردم افغان را مبنی بر فرضیات خودش، اجداد بقیهی زبانها و مردمان معرفی کند، اما این را هم میداند که برای چنین ادعایی حتا شواهد تاریخی در دستش نیست. او از یک سو صریحاً میگوید که «این روایات بر حقایق تاریخیه مستند نیست» و از سوی دیگر ادعایش را ثابت شده میپندارد. او در سال ۱۲۹۴هـ سال پنجم شمارهی دوم همان جریده، دوباره اثبات این موضوع را یاد میکند و خوانندهگان را به همین مقاله ارجاع میدهد و مینویسد: «در سال اول سراجالاخبار افغانیه، یک مقاله نوشته و ثابت کرده بودیم که زبان افغانی اجداد زبانهاست. قارئین کرام ما آن مقاله مخصوصهی ما را، باز یک بار از نظر بگذرانند، تا بدانند که زبان اصلی ملتی افغان ما، تا چه درجه، یک زبان با اهمیت و طبیعی و قدیم یک زبانی است.»[۶]
باز در بند سوم مقالهای که در بالا نقل کردم، صریحاً میگوید: «ما حکم قطعی نمیدهیم که زبان افغانی اجداد زبانها و ملت افغانی اجداد اقوام آریاییها باشد». با این حساب بر اهل تحقیق واضح است که این گونه برخورد با مسائل مهم علمی و ملی، فاقد اعتبار است.
البته لازم به یادآوری است که او برای اثبات ادعای خود، در این مقاله و مقالات دیگر، بهصورت مشخص به هیچ منبعی استناد نمیکند. به این دلیل حرفهای او در حد یک ادعای غیر اکادمیک باقی میماند که شاید منظور اصلیاش، نه آن چیزی است که ادعای اثبات آن را کرده است، بلکه صرفاً میخواهد تا «یک قدری از زبان افغانی بحث براند»؛ چنانکه از او میخوانیم:
«منظور اصلی ما از «مبحث زبان» این است که یک قدری از زبان افغانی بحث برانیم، چونکه از این زبان نسبت به زبانهای دیگر خیلی کم بحث به میان آمده است و به سبب محدود بودن در خود افغانستان، با دیگر زبانها تا بسیار وقتها کمتر آمیخته شده است و قواعد اصلی خود را به تمامها محافظه کرده آمده است».[۷]
تضاد دیگر در کارها و تلاشهای محمود طرزی این است که او با تمام عشقی که به زبان «افغانی» داشت و آن را آب حیات میدانست، خودش از آن بیبهره بود و اگر چنین نمیبود حد اقل یکی از آثار یا ترجمههایش را به آن زبان مینوشت. او در خانوادهی پشتونتبار فارسیزبان زاده شده بود و پدرش سردار غلاممحمد طرزی و برادرش محمدامین عندلیب از پیروان موفق شعر بیدل در افغانستان بودند که بعداً در همین مقاله توضیح میدهم.
مشکل در این است که رویه طرزی و باورهای او نسبت به زبان، به صورت یک طرفه و بدون بررسی علمی، پس از وی نیز به اشکال گوناگونی ادامه یافته است.
واضح است که اصلِ جنجال بر سر زبان، میان فارسیزبانان و پشتوزبانان همانا تأکید به باور بالا است که خواسته یا ناخواسته، مردمان احساساتی را به دنبال خود کشانده است. مسألهی برترپنداری زبان و قوم، اکنون در اثر کنش و واکنش، دامنگیر تمام مردم کشور ما شده و به یکی از شگافها و موانع در برابر ملتسازی قرار گرفته است.
به عنوان گام نخست در جهت عبور از این تنگنا، لازم است بدانیم که در حال حاضر با درنظرداشت اصول علمی و قانونی، باید به مسألهی زبان چگونه دید و با ادعاهایی که در گذشته شده است، چگونه برخورد کرد. برای فهم موضوع، توجه خوانندهگان را به موارد آتی جلب میکنم:
- از آنجا که مادهی شانزدهم فصل اول قانون اساسی افغانستان، زبانهای دری و پشتو را به عنوان زبانهای رسمی دولت شناخته است، نشان میدهد که قانون ما تکثرگرا و حافظ کثرت زبانی است؛ به این معنا که هر گروه زبانی حق دارد به زبان خود توجه کند و آن را رشد دهد. بنابرآن، تلاش برای همسانسازی زبان مردمان کشور و اعمال فشار برای ترویج یا توقیف زبانهای دیگر، در قانون جایگاهی ندارد و در عمل نیز ناممکن است و چنانچه گروهی بر گروه دیگر اعمال فشار کند، نه تنها که مفید و مؤثر نیست، بلکه در اثر واکنش منفی، نتیجهی وارونه خواهد داشت.
- زبان و ملت لزوماً یکی نیستند. چه بسیار مردمانی در جهان وجود دارند که با زبانهای مختلف، ملت واحد را ساختهاند و چه بسا مردمانی که با زبانهای واحد، ملتهای جداگانهاند.
- هیچ زبانی مقدس نیست؛ چرا که پدیدهی پویا است. چیزهای مقدس اما ثابت و همیشهگی است و مقدس پنداشتن زبان، جلو رشد آن را میگیرد. برخی از کتابها از نظر دینی میتوانند مقدس پنداشته شوند، نه زبان آن کتاب؛ به طور مثال: قرآن برای مسلمانان کتاب مقدس است، اما زبان عربی مقدس نیست.
- محمود طرزی با آنکه نویسندهی پرکار بود، اما در قبال سخنان خود وسواس یک نویسنده و محقق مسئول را نداشت. خوانندهگان میتوانند با رویکرد علمی و انتقادی به مقالات او رجوع کنند تا این موضوع برایشان روشن شود. ادعای زبان «افغانی» به عنوان «اجداد زبانها» ناشی از بیاحتیاطی علمی اوست. در نخست «زبان افغانی» یک نام متأخر است و در ثانی، ادعای مذکور نه تنها برای زبان افغانی، بلکه برای هیچ زبانی درست نیست. در ضمن، کاربرد واژهی جمع «اجداد» برای زبان «افغانی» مفرد، از نظر دستوری هم درست نیست.
و اکنون دو پرسش:
- اگر زمامداران یک قوم به زبانی مکالمه، مکاتبه و مشاعره کنند، آیا میتوان آنان را پاسدار و اهل آن زبان دانست؟
- نویسندگان و شاعران پشتونتبار (افغان) با زبان فارسی چه نسبتی دارند؟
برای دریافت پاسخ، به بررسی مختصری از پیوند و نسبت زمامداران، شاعران و نویسندگان پشتونتبار کشور با زبان فارسی دری میپردازم.
برای وضوح بیشتر مطلب، هر کدام از موارد سهگانهی قابل بررسی را تحت عنوان جداگانه آوردهام. در نخست به پیوند حاکمان افغان با زبان فارسی دری، سپس شعرای دریگوی پشتونتبار و در فرجام نسبت نویسندگان پشتونتبار را با زبان فارسی در حد لزوم توضیح خواهم داد، تا باشد که چه حاصل آید.
۱Bob Carter and Alison Sealey, Language, Nations and Identities, Methodological Innovation Online page: 22.
۲ . مقالات محمود طرزی، ص ۶۲۹.
۳ . مقالات طرزی، ص ۶۱۷.
۴ . همانجا، ص ۶۲۰.
۵ . همان صفحه
۶ . مقالات طرزی، ص ۶۳۰.
۷ . همان اثر، ص ۶۱۷.
*****
بخش دوم ـ زبان درباریِ زمامداران افغان
حدود دو قرن پیش از زمان زمامداری احمدشاه درانی، آثاری به زبان فارسی از بایزید انصاری معروف به پیر روشان (۱۵۲۵ـ۱۵۸۱یا ۱۵۸۵) و برخی از روشانیان دیگر در دست است. «سراطالتوحید» و «عریانالغیب» از تألیفات بایزید انصاری بهطور کامل به زبان فارسی دری است.
اهمیت بررسی زبان زمامداران در این است که آنها چون مرجع قدرت و دارای صلاحیت کامل برای تصمیمگیریاند، لذا در انتخاب زبان نیز مختارند. اگر آنها زبانی را برای صحبت، کتابت، شعر و امور دولتداری برمیگزینند، بیانگر این است که آنها به آن زبان بیش از زبانهای دیگر تسلط داشتهاند یا اینکه امکان پیشبرد امور دولت با آن زبان سهلتر بوده است.
الف ـ پیوند پشتونها با زبان فارسی قبل از احمدشاه درانی
حدود دو قرن پیش از زمان زمامداری احمدشاه درانی، آثاری به زبان فارسی از بایزید انصاری معروف به پیر روشان (۱۵۲۵ـ۱۵۸۱یا ۱۵۸۵) و برخی از روشانیان دیگر در دست است. «سراطالتوحید» و «عریانالغیب» از تألیفات بایزید انصاری بهطور کامل به زبان فارسی دری است. کتاب مشهور او به نام «خیرالبیان» نیز به چهار زبان (پشتو، عربی، فارسی و پنجابی) نوشته شده است.
از متن خیرالبیان، صفحه ۱۶
کتاب دیگر وی نیز به نام «حالنامه»[۱] است که قسمتی از آن توسط خود بایزید انصاری و کاملاً به زبان فارسی بوده است. حبیبی در این مورد، این جمله را از کتاب دبستان مذاهب در بارهی کتاب مذکور نقل کرده است: «و حالنامه کتابی دارد که در آنجا احوال خود را باز گذارده…»[۲] به قول حبیبی، در عهد اورنگزیب، شخصی به نام علیمحمد مخلص (وفات ۱۰۶۹ه.ق/۱۶۵۹م) که از مریدان خانوادهی بایزید انصاری بوده است، کتاب مذکور را تکمیل نموده و برخی از معلومات در بارهی خانوادهی انصاری را بر آن افزوده است[۳]. تاریخ تألیف این کتاب نیز ۱۰۵۹ه.ق تعیین شده است که نسخهی خطی آن دارای ۵۲۶ صفحه و ۱۵ بخش است.
نسخهی خطی عریانالغیب بایزید روشان، منبع: کابل ناتهـ
همزمان با وی، آخند درویزه (۱۵۳۳/۱۵۳۴ـ ۱۶۳۸/۱۶۳۹) نیز بیشتر آثار خویش را به زبان فارسی دری نوشته است که میتوان از کتابهای «تذکرهالابرار و الاشرار»، «ارشادالمریدین»، «ارشادالطالبین» و «شرح قصیدهی امالی» نام برد.[۴]
تذکر الابرار و اشرار ـ آخوند درویزه
پس از آن نیز شواهدی از آثاری به زبان دری در دودمان خوشحالخان ختک قابل توجه است.[۵] البته خود خوشحالخان ختک نیز به شاعران و شعر فارسی بسیار توجه داشته است؛ چنانکه در «دستارنامه» که ترکیبی از نظم و نثر به زبان پشتو است، از نظم فارسی بسیار استفاده کرده است.
ب ـ زبان درباریِ شاهان افغان
احمدشاه درانی در هرات و بنا به روایتی در ملتان زاده شد. او در قندهار به حکومت رسید و پادشاه خراسان یا افغانستان کنونی (۱۷۴۷ـ ۱۷۷۲م) گردید. او شاعر نیز بود و در کنار اینکه زبان رسمی دولتش، زبان فارسی دری بود، خودش نیز به زبان پشتو و دری شعر میسرود. به قول کُهزاد، دیوانی به پشتو از وی موجود است و به زبان فارسی نیز دیوانی سروده بوده است، اما اکنون به دسترس نیست. دو بیت زیر از اشعار فارسی را به او منسوب کردهاند:
ما به صلحایم و فلک در پی جنگ است اینجا
دل از این حادثه بسیار به تنگ است اینجا
ما تباهیزدهگانیم در این بحر فنا
تختهی کشتی ما پشت نهنگ است اینجا[۶]
کتاب «تاریخ احمدشاهی» که وقایع سالهای ۱۷۴۷ـ۱۷۷۲م را روایت میکند، توسط محمود منشی در دربار احمدشاه درانی و زیر نظر وی به زبان فارسی دری نوشته شده است. او به مدت بیست سال (۱۷۵۴ـ۱۷۷۳م) در خدمت احمدشاه درانی بود و در این مدت در سفر و حضر وقایع را ثبت میکرد. این کتاب اکنون در دست است.
احمدشاه درانی کتابخانهی سلطنتی را در سال ۱۷۵۶م در قندهار تأسیس کرد که آثار و اسناد ملی در آن گردآوری میشد و از آن جمله آثار میرزا عبدالقادر بیدل نیز در زمان او از سرزمین هند به همان کتابخانه انتقال گردید و سرآغاز بیدلخوانی در قندهار شد.[۷]
در قندهار، سردار مهردلخان مشرقی (۱۷۹۷ـ۱۸۵۵م) پسر پایندهخان (رییس قبیلهی ابدالی عهد احمدشاه و تیمورشاه) خانهی خود را در خدمت شاعران و ادیبان قرار داده بود. حبیبی آن قصر را به نام «ادبستان قندهار» یاد کرده است. در رأس این ادبستان، خود سردار مهردلخان که یک شخص شاعر، ادبدوست و آشنا با تصوف بوده قرار داشته است. پسرش سردار خوشدلخان[۸]، میرزا احمد، میرزا حنان، شمسالدین قلیجآباد، ملا جمعه، صدیق آخوندزادهی هوتک، ملامیران و دیگران از ارکان این ادبستان بودهاند. این اشخاص هرکدام به زبان دری یا پشتو، صاحب دیواناند. این ادبستان بر اساس مکتب ادبی میرزا عبدالقادر بیدل بنا نهاده شده بود.[۹]
تیمور شاه فرزند احمدشاه درانی (۱۷۷۲ـ۱۷۹۳م) نیز شاعر بود و از وی دیوانی به زبان فارسی موجود است. دیوان فارسی وی دارای ۱۶۶ صفحه، ۲۱۹ غزل و ۱۵ رباعی است و به خط غلاممحمد کابلی نوشته شده است.
دیوان تیمورشاه
تیمورشاه درانی در شعر همیشه خودش را «شه تیمور» یا «تیمور شه» یاد کرده است و احتمالاً القاب «درانی» و «افغان» بعداً به نام شعری وی اضافه شده است. او با آنکه در زمان حیاتش به شاعری مشهور نبود، اما دربار وی مجمع شاعران بوده است.
واقف بتالوی (لاهوری) در زمان او به قندهار آورده شد و سپس در اثر انتقال پایتخت از قندهار به کابل، او نیز به کابل آمد و حیثیت ملکالشعرای دربار را از آن خود کرد. غبار از شاعرانی چون لعلمحمد عاجز، میرهوتک افغان، راسخ، عیدی و صوفی عبدالله (دیوان بیگی) یاد کرده است که در عهد او بودهاند.[۱۰]
میر محمدصدیق فرهنگ از یک انجمن ادبی در دربار تیمورشاه یاد کرده است که در آن علاوه از شاعرانی چون میرهوتک افغان و لعلمحمد عاجز، شاعرانی از کشورهای همسایه هم گرد آمده بودند، اما خیلی دوام نیاورد. وی مجلس مشاعرهای را در دربار تیمورشاه چنین نقل میکند: «عبدی ولد مراد غزنوی در سال ۱۷۸۷م به دربار تیمورشاه به کابل آمد و در مجلس مشاعرهی او شرکت نمود. وقتی شاه مصرع خنک انشاء کرده بود و از شعرا خواست تا آن را با مصراع دیگری تکمیل کنند، مصرع مذکور این بود: «زسردیهای آهم اشک اندر دیده یخ بندد». عیدی مصراع اول را انشا کرد که بیت آتی از آن به دست آمد:
شنو عیدی که شاه از طبع اعلی این چه در سفته
ز سردیهای آهم اشک اندر دیده یخ بندد»[۱۱]
از روابط حسنهی تیمورشاه با شیخ سعدالدین انصاری (پاچا صاحب پایمنار)، میرزا احقر بدخشی و شهاب ترشیزی و شاعران دیگر نیز بسیار یاد شده است؛ چنانکه شاعران در هر مناسبتی برای او شعری تقدیم کردهاند و شهاب ترشیزی در سوگ تیمور ترجیعبندی را سروده بود.[۱۲]
علیمحمد منگل در کتاب درانی تیمورشاه که به زبان پشتو نوشته است، چند شاعر ذیل را نیز به لیست بالا میافزاید: عبداللهخان وکیلالدوله، محمدعلمخان (فرزند عبداللهخان مذکور)، اللهیارخان راسخ (برادر کوچک میرهوتک افغان)، غلام محمد شاه جی، عیدمحمدخان عیدی و میرزا علیعسکرخان وصفی.[۱۳]
تیمورشاه به «خوبان پارسیگو» میبالید، خود را سخنگستر میدانست و در ابیاتی چنین اظهار کرده است:
سبزان هند دارند گرچه بسی ملاحت
خوبان پارسیگو زیشان بسی زیادند[۱۴]
سخن رواج ز من یافت در جهان تیمور
که طبع زیرک من در تلاش مضمون است[۱۵]
تیمور با آنکه یک شاه صاحبلشکر و ستیزهجو بود، اما در غزلیاتش یک عاشق دلشکسته، بادهنوش و متواضعی که گاهی به یاد آن دلربا، سلطنت را از یاد میبرد؛ چنانکه در بیت زیر:
تیمور چون کنم پس از این فکر سلطنت
تاب و توان و هوش مرا دلربا گرفت[۱۶]
شاه شجاع که میان سالهای (۱۷۸۴–۱۸۴۲) میزیست و دو بار به حکومت رسید نیز به زبان فارسی دری سخن میگفت، مینوشت و آن را به رسمیت میشناخت. بخش اول و دوم کتاب «واقعات شاه شجاع» که یا به قلم خودش نوشته شده یا کسی دگر آن را تحت نظر وی و از زبان وی نوشته است، نیز برهان روشنی است که نسبت و پیوند او را با زبان دری تعیین میکند.
کهزاد در تاریخ ادبیات افغانستان، از دو «شهزاده نادر» نیز نام برده است که یکی برادر شاه شجاع بوده و دیگری پسر وی که دومی «دری» تخلص میکرده است. ابیاتی نیز از شهزاده «نادرِ دری» در کتاب مذکور نقل شده است.[۱۷]
امیر شیرعلیخان که پادشاهی وی میان سالهای (۱۸۶۳ـ۱۸۷۹م) بود، گر چند دچار جنگهای متعدد داخلی شد، اما در زمان وی نخستین جریدهی رسمی به زبان فارسی دری به نام «شمسالنهار» آغاز به فعالیت کرد که هر هفته در شانزده صفحه با خط نستعلیق منتشر میشد.
امیر عبدالرحمان (۱۸۸۰–۱۹۰۱) نیز به زبان فارسی مینوشت و تمام اسناد رسمی دولت او به این زبان بود. در مورد بقیه کارنامهی او در اینجا مجال صحبت نیست، اما آنچه که مسلم است، زبان رسمی او نیز زبان دری بوده است؛ چنانکه جلد نخست کتاب «تاجالتواریخ» را به قلم خود نوشته است.
او زبان فارسی را زبان علمی میدانست چنانکه نوشته است: «السنهی مفصلهی ذیل را میتوانم تکلم نمایم و خطوط آنها را هم بخوانم: افغانی که زبان قدیم افغانستان است و فارسی که زبان علمی میباشد و روسی و عربی و هندوستانی. این دو زبان آخری را کاملاً نمیدانم، ولی میفهمم.»[۱۸]
پسران امیر عبدالرحمان، هر یک امیر حبیبالله (۱۹۰۱ـ ۱۹۱۹م) و نائبالسلطنه سردار نصرالله نیز که در محیط ادبی ماوراءالنهر بزرگ شده بودند، فارسیگوی و علاقهمند شعر بیدل بودند. سردار نصراللهخان در دربار خود یک انجمن ادبی داشت که در آن بیدلخوانی هم میکردند.[۱۹] در آن انجمن، شاعران بزرگی چون قاری عبدالله، محمدانور بسمل و دیگران حضور داشتند. نخستین چاپ کلیات بیدل تا ردیف دال توسط همین انجمن انجام شد.[۲۰]
فیض محمد کاتب هزاره (۱۸۶۲ـ۱۹۳۱م) نگارش کتاب سراجالتواریخ را در دربار امیر حبیباللهخان و بر مبنای اسناد دولتی ـ که به زبان فارسی بودند ـ آغاز کرد. کتاب مذکور به زبان فصیح فارسی دری و یکی از پختهترین متنهایی است که در موضوع تاریخ، پس از تاریخ بیهقی، به نگارش درآمده است. جریدهی سراجالاخبار (سراجالاخبار افغانیه) نیز در سال ۱۹۱۱م به مدیریت محمود طرزی در همین زمان و به زبان فارسی دری شروع شد.
اماناللهخان نیز آنچنانکه از کتاب «نطقهای اعلیحضرت امانالله خان غازی» بر میآید، با آنکه به قول خودش زبان «افغانی» را میدانسته و آن را دوست داشته است، اما سخنرانیهای رسمیاش به زبان فارسی بوده است. او در یک نطق خویش در قندهار میگوید: «.. خواهش دارم که با شما به زبان افغانی که نزد من محبوب است سخن بگویم، ولی چون که زبان اکثر مأمورین فارسی است، به فارسی تکلم مینمایم تا همه بدانند مقصد من از این آمدن قندهار ساعتتیری و تفریح نیست…»[۲۱]
نطقهای امانالله خان، صفحه ۹
پس از وی نیز زبان شاهان، فارسی دری بوده است و حتا معروف است که محمدظاهرشاه (۱۹۱۴ـ۲۰۰۷م) که برای ترویج زبان پشتو، مثل محمود طرزی تلاشهای فراوان کرد، خودش از این نعمت بیبهره بوده و تنها زبان فارسی را میدانسته است. این شباهت او با محمود طرزی قابل توجه است.
حامد کرزی رییسجمهوری پیشین کشور (۲۰۰۱ـ ۲۰۱۴) نیز گاهی مجالس شعرخوانی در ارگ برگزار میکرد که شعرای فارسی و پشتو در آن مجلس شعر میخواندند. او به زبانهای ملی و بهویژه به زبان فارسی دری، فصیح سخن میگوید.
دکتور محمد اشرف غنی (رییسجمهوری کنونی کشور) نیز زبان فارسی را مثل زبان مادری صحبت میکند. از جملهی آثاری که وی به زبان دری نوشته است، میتوان به کتاب «روزنهای به نظام عادل» اشاره کرد.
در نتیجه:
توضیح داده شد که زمامداران افغان، با اراده و میل خویش زبان فارسی را برای ادارهی امور دولتداری برگزیده بودند و تا همین اواخر، آن را در تضاد با هویت قومی خویش نمیدانستند. اکنون نه آن شاهان پشتونتبار را میتوان صرفاً پشتوزبان دانست و نه آثار و متون باقیمانده از دورهی آنان را میتوان بهسادگی به زبان دیگر ترجمه کرد. آن شاهان از نظر تباری، پشتون و از نظر زبانی، دوزبانه و حتا بیشتر در ردیف فارسیزبانان قرار میگیرند.
جدال بیهوده برسر تقسیمبندی اقوام کشور بر مبنای زبان، ره به جایی نمیبرد. این مسأله تنها در مورد پشتونها صادق نیست، ازبکها، و سایر اقوام کشور نیز در این نوع دستهبندی نمیگنجند.
و در ادامه به سراغ چند شاعر بزرگ پشتونتبار فارسیگوی میرویم تا ببینیم که آنها در این قفس جای خواهند شد یا خیر.
[۱] . هیوادمل از یک کتاب دیگر به نام «مرآه المحققین» نوشتۀ ارزانی روشانی نیز نام برده است که وی از گروه روشانی و از خلفای پیر روشان بوده است. قسمتی از متن آن کتاب در «حالنامه» تألیف علی محمد مخلص آمده است. (هیواد مل، ۱۳۷۶: ص ۱۱)
[۲] . حبیبی، عبدالحی، مقدمهی خیرالبیان، ۱۳۵۳، ص ۲۸
[۳] . «دا کتاب بایزید به فارسی کشلی و چی وروسته د اورنگزیب به وخت کی دده د کورنی یو مرید علی محمد بن ابوبکر قندهاری چه تخلص ئی «مخلص» و، دا کتاب تکمیل کیء، او دده د زامنو او لمسیو او دده کورنی حالی ئی پر زیات کئ. چی دغه کتاب د بایزید او دده د کورنی به شرح حال کی یو تینگ او باور ور مأخذ گنل کیژی» (حبیبی، ۱۳۵۳: مقدمۀ خیرالبیان، ص ۲۸)
[۴] . هیوادمل، زلمی، رشد زبان و ادب دری در گسترۀ فرهنگی پشتو زبانان، ۱۳۷۶، ص ۱۸ـ۱۹
و سربن، محمد اسماعیل، په پشتو ادب کی د آخند درویزه او دده د پیروانو ادبی مقام، ۱۳۸۲، صص ۱۰۵ـ ۱۰۸
[۵]. رک: هیواد مل، رشد زبان و ادب دری در گسترۀ فرهنگی پشتو زبانان، ۱۳۷۶، صص ۴۰ـ۵۸
[۶] . کهزاد، احمدعلی، تاریخ ادبیات افغانستان، ۱۳۳۰، ص ۳۱۸.
[۷] . واصف باختری، محمدشاه، بیدلگرایی در افغانستان (فصلنامۀ شعر، شمارۀ ۲۹)، ص ۱۶.
[۸]. سردار خوشدل خان را حبیبی به عنوان برادر مهردلخان ذکر کرده است، اما او پسر وی بوده و طبع شعرسرایی نیز داشته است. (خسته، ۱۳۴۴: ص ۱۰۹)
[۹] . حبیبی، عبدالحی، سبک هند و مکتب بیدل (سی مقاله در بارۀ بیدل)، ۱۳۶۵، صص ۱۱۲ـ۱۱۴.
[۱۰] . غبار، غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ ج۲، ۱۳۵۷، ص ۶۲۸.
[۱۱] . فرهنگ، میر محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷، ص ۱۱۵.
[۱۲] . همان اثر، ص ۱۱۴.
[۱۳] . منگل، علیمحمد، درانی تیمورشاه، ۱۳۸۲، صص ۱۱۰ـ۱۱۴.
[۱۴] . دیوان تیمورشاه، ۱۳۵۶، ص ۱۶.
[۱۵] همان اثر، ص ۱۰۴
[۱۶] . همان اثر، ص ۱۰۱.
[۱۷] . کهزاد، احمد علی، تاریخ ادبیات افغانستان، ۱۳۳۰، ص ۳۰.
[۱۸] . امیر عبدالرحمان، تاجالتواریخ، ۱۳۷۵، ص ۳۷۶.
[۱۹] . خسته، خالمحمد، منتخبالزمان، ۱۳۹۲، ص ۱۴۸.
[۲۰] . مهجور، محمد عبدالعزیز، غزلهای ستارهدار، ۱۳۸۳، ص ۱.
[۲۱] . امانالله خان، نطقهای اعلیحضرت امانالله خان، ۱۳۷۰، ص ۹.
*****
بخش سوم ـ برخی از شاعران برجستهی پشتونتبار فارسیگوی
پس از تأسیس دولت افغانستان {خراسان} در زمان احمدشاه درانی، علاوه از شاهانی که خود شاعر بودند، تاریخ ادبیات فارسی گواه شاعران پشتونتبار بسیاری است که به زبان فارسی دری شعر سرودهاند.
اهمیت بررسی زبان شاعران نیز در این است که زبان در شعر به حد اعلای آن تجلی مییابد و در واقع زبان خیال و خلوت شاعر میشود. زبان خیال و خلوت، جبر و اکراه را برنمیتابد و شاعر در زبانِ سرایش، آزاد و مختار است و به هر زبانی که بیشتر دسترسی داشته باشد، آن را زبان خیال خویش قرار میدهد.
پس از تأسیس دولت افغانستان در زمان احمدشاه درانی، علاوه از شاهانی که خود شاعر بودند، تاریخ ادبیات فارسی گواه شاعران پشتونتبار بسیاری است که به زبان فارسی دری شعر سرودهاند. در این مقاله نگاه کوتاهی به چند تن از برجستهترین آن شاعران میاندازم تا به مثابهی «مشت نمونهی خروار» باشد.
میرهوتک افغان: یکی از آن شاعران برجسته، میرهوتک افغان (۱۷۶۱ـ ۱۸۲۷م) است؛ شاعری که به دربار تیمورشاه درانی بلندترین مناصب دولتی را داشت و در شعر، خودِ شاه شاگرد او بود. افغان در شعر فارسی و به صورت ویژه در پیروی از سبک بیدل، یکی از موفقترین شاعران از آن زمان تا کنون است. این ویژهگی او را همهی مؤرخان و سبکشناسانی که آثار او را خواندهاند تأیید میکنند که از آن جمله میتوان از خالمحمد خسته (مصحح کلیات بیدل) نام برد که نوشته است: «افغان در اشعار از میرزا بیدل پیروی میکند و در این سبک سرآمد روزگار خود است».[۱]
دیوان او حاوی ۹۲۶۸ بیت و شامل انواع قالبهای شعر کلاسیک است. در دیوان او غزلی را شاید نتوان یافت که به پیروی از بیدل نباشد. به پیروی از مثنوی «عرفان» بیدل، مثنوی سروده است با عین عنوان (عرفان). به پیروی از محیط اعظم بیدل، ساقی نامه سروده است. به پیروی از ترجیعبندهای بیدل، ترجیعبندی سروده است که دارای ۱۳ بند و ۲۳۰ بیت است. بنابراین، هویت او بیش از آنکه به تبارش برگردد به آثارش برمیگردد و در چهرهی یک شاعر فارسیزبان و فراقومی جلوه میکند که متعلق به همهی جامعهی بشری است.
غلاممحمد طرزی: یکی دیگر از شاعران بزرگ، غلاممحمد طرزی (پدر محمود طرزی) است. توجه به اینکه او پدر محمود طرزی بوده است، برای کسانی که تنها به برخی از سخنان فرزندش اقتدا میکنند، خیلی اهمیت دارد. او در سال ۱۸۲۹م در قندهار زاده شد. تا سن ۲۷ سالگی در همانجا زیست و سپس به دلایلی راه مسافرت در پیش گرفت و در سال ۱۹۰۰م در دمشق درگذشت.
دیوان طرزی، صفحه ۳۰۶
کلیات اشعار او دارای ۸۰۷ صفحه است که آن را پسرش محمدزمانخان طرزی با خط نستعلیق نوشت و در سال ۱۸۹۲م در پاکستان چاپ شد. این دیوان شامل ۹۳۶ غزل، ۱۶۲ رباعی، ۴۲ مخمس، ۱۰ ترکیببند و ترجیع بیند، ۱۸ رقعه، ۸۳ قصیده و ۴۶ قطعه است. او در پاسخ یا پیروی ۳۴ شاعر بزرگ پیشین فارسی دری غزل سروده و از آن جمله، بیش از ۳۰۰ غزل به شیوهی میرزا عبدالقادر بیدل، ۱۶۴ غزل در جواب صائب، ۴۷ غزل در جواب کلیم، ۳۶ غزل در جواب شوکت بخارایی و ۳۰ غزل در جواب حافظ سروده است.
دیوان طرزی
او در نثرنویسی نیز دست بالایی داشته است؛ چنانکه از نامههای او بر میآید، او قادر بوده است تا با زبان، بازیهای هنری گوناگونی انجام دهد. او نامهای دارد که در آن تنها از حروف نقطهدار استفاده کرده است، نامهای هم با استفاده از حروف بینقطه، نامهای با استفاده از واژههای دو حرفی و نامهای با استفاده از واژههای ترکیب از دو حرفی و سه حرفی.[۲] بنابراین، طرزی نیز مثل میرهوتک افغان، هویت فراقومی دارد. او یک پشتون فارسی زبان است.
محمدامین عندلیب: فرزند ارشد غلاممحمد طرزی و برادر محمود طرزی، در سال ۱۸۵۵م در قندهار زاده شد و در سن بیست سالگی در سال۱۸۷۵م در همان شهر درگذشت. او دارای استعداد سرشار در شعرسرایی بود و در غزلهایش از بیدل پیروی میکرد. در نثرنویسی هم دست بالایی داشته است؛ طوری که از یک متن چاپ شده در اخیر دیوانش هویداست، او در نثر نویسی، احتمالاً به کتاب «چهار عنصر» بیدل نظر داشته است.
از عندلیب دیوانی مشتمل بر ۳۱۲ غزل و چند مثنوی و رباعی نیز موجود است. نازکخیالیهای بیدلانه در غزلهای او بسیار است و اگر سن کم عندلیب را در نظر داشته باشیم، شعر او بیشتر قابل تحسین خواهد شد. اهمیت معرفی او در این است که وی با چنان سن کم به پختگی زبانی رسیده بود.
عایشه درانی (وفات ۱۸۵۳م): یکی از بزرگترین بانوان شاعر در تاریخ شعر فارسی دری است. او از زمان پادشاهی تیمورشاه تا شاه شجاع میزیست. دیوان او را که احمدعلی کهزاد به نام «گنج شکر» یاد کرده است، دارای انواع گوناگون نظم است. این دیوان بار نخست در سال ۱۳۰۵ش/۱۹۲۶م تحت عنوان «دیوان عایشه» و سپس در سال ۱۳۸۶ه.ش در ۳۶۶ صفحه توسط انتشاران عرفان تحت عنوان «دیوان عایشه درانی» چاپ شده است.
صفحهی اول دیوان عایشه درانی
اهمیت عایش درانی در شعر فارسی دری به این جهت است که دیوان او از نظر حجم و تعداد ابیات، تا زمان خودش بیپیشینه است؛ چنانکه ابراهیمزادهی گرجی نوشته است: «تا دورهی زندگی عایشه افغانی درانی از هیچ شاعرهای دیوانی بدین حجم و کمتر از آن در تمام حوزۀ زبان فارسی (و مهمتر از همه ایران) کسی نشان نداده است».[۳]
و در فرجام:
شاعرانی که معرفی شد، به هیچ وجه در دستهبندی زبانی، پشتوزبان محسوب نمیشوند؛ زیرا شناسنامهی آنها همان آثار و دیوان آنهاست. از لحاظ تباری نیز هیچ کسی نمیتواند که منکر پشتونتباری آنها شود. پس وقتی شاعرانی میتواند هم هویت تباری خود را حفظ کند و هم هویت زبانی خویش را، ضرورتی نیست که آنها را در قفس تنگ قوم و زبان زندانی کنیم.
آنهایی که به برخی از سخنان محمود طرزی اقتدا میکنند، باری به دیوان پدرش غلاممحمد طرزی و برادرش محمدامین عندلیب نیز مراجعه کنند تا دریابند که آنها در کجای این مسأله قرار داشتهاند. به همین ترتیب، عایشه درانی را در کدام ردیف زبانی قرار میدهند. به باور من آنها شاعران بزرگ پشتونتبار فارسیگوی بودهاند و نباید در حقشان جفا صورت گیرد.
و اکنون به سراغ برخی از محققان و نویسندهگان بزرگ پشتونتبار فارسینویس میرویم تا ببینیم که آنها در کدام دسته قرار میگیرند.
[۱] . خسته، خالمحمد، یادی از رفتهگان، ۱۳۴۴، ص ۷.
[۲] . رک: دیوان غلاممحمد طرزی، ۱۳۸۱، صص ۶۰۶ـ۶۰۸.
[۳]. ابراهیمزادۀ گرجی، رمضان، بررسی دیوان عایشه درانی افغانی (مجلۀ کیهان فرهنگی، شمارۀ ۲۶۳، سال ۱۳۸۷)، ص ۶۹.
*****
بخش چهارم و آخری ـ برخی از نویسندهگان برجستهی پشتونتبار فارسینویس
مجموع قریب به اتفاق تاریخ افغانستان از زمان زمامداری احمدشاه درانی که تا کنون توسط نویسندگان پشتونتبار و یا مورخان دیگر، اما زیر نظر آنها، نوشته شدهاند، به زبان فارسی دریاند.
محققان و نویسندگان نیز در انتخاب زبان نگارش دو اصل کلی را در نظر میگیرند؛ یکی تسلط خودشان بر زبان، دو دیگر مخاطبان و خوانندگان آثار. بدیهی است که یک پژوهشگر به زبانی مینویسد که در نخست بتواند با آن، حق مطلب را ادا کند و در ثانی، آن مطالب، مخاطب داشته باشد.
مجموع قریب به اتفاق تاریخ افغانستان از زمان زمامداری احمدشاه درانی که تا کنون توسط نویسندگان پشتونتبار و یا مورخان دیگر، اما زیر نظر آنها، نوشته شدهاند، به زبان فارسی دریاند.
آثار برخی از شاهان چون «واقعات شاه شجاع» که به قلم شاه شجاع یا زیر نظر وی نوشته شد و «تاجالتواریخ» که زندگینامهی خودنوشت امیر عبدالرحمان است نیز قبلاً یادآوری گردید. جهت روشن شدن موضوع، نسبت برخی از نویسندگان بزرگ پشتونتبار را با زبان فارسی دری در اینجا باهم میخوانیم.
صفحهی اول تاج التواریخ
محمود طرزی: یکی از آن نویسندگان که سراسر به فارسی نوشته است، محمود طرزی (۱۸۶۵ـ۱۹۳۳م) است. او از کودکی در تمام سفرها با پدرش بود و نخستین مقدمهی دیوان پدر را او به زبان فصیح فارسی نوشت. طرزی، علاوه بر آنکه در جریدهی سراجالاخبار مینوشت، مترجم و شاعر نیز بود. «مقالات محمود طرزی» که مجموعهی مقالات نشرشدهی او را به مدت هفت سال (۱۲۹۰ـ۱۲۹۷ه.ش) در سراجالاخبار افغانیه شامل میشود، در ۷۵۷ صفحه گردآوری شده و از آنجا که این مقالات تماماً به زبان فارسی دری نوشته شدهاند، جای تردیدی باقی نمیماند که او یک نویسندهی پشتونتبار فارسینویس بوده است.
طرزی در کنار نگاه ویژهاش به زبان پشتو که در بخش اول بررسی گردید، به یک ادبیات ملی «فارسیـافغانی» باور داشت و در مقالاتش بارها از آن یادآوری کرده است. او در یک مقالهاش نوشته است: «ادبیات ملی هم طبعاً به زبان فارسی و افغانی باید بود و نیز چون زبان رسمی دولت متبوعهی مقدسهی ما، از بسیار زمانهاست که به فارسی متداول است، از آن رو این هم یک تقدم اعزازی را بر آن افزوده است».[۱] او پس از توضیحی در بارهی زبان عربی و ترکی چنین مینویسد: «ثالثاً زبان فارسی است که در تمام قطعهی ایران و افغانستان و منحیث لسان بودنش، در تمام ماوراءالنهر و بخارا و هندوستان معروف و متداول است».[۲]
محمود طرزی با آنکه در مقالات متعددی دربارهی اهمیت احیای زبان پشتو سخن گفته است، اما در کنار آن، همیشه زبان «فارسی» را به عنوان زبان ملی، فرونگذاشته است. مقالات، ترجمهی داستانها و حتا یک مجموعه شعر او با عنوان «محمودنامه» یا «ادب در فن» نیز به زبان فارسی دری است. او در مقالهی «قدر اخبارهای فارسی را بشناسید!» در شمارهی دهم سال ۱۲۹۱ سراجالاخبار مینویسد: «یکی از زبانهای بسیار مهمهی عالم اسلامی، زبان شیرینبیان فارسی میباشد، که بعد از زبان دینی عربی مبین، یک رکن بسیار عالی زبان اسلامیان را تشکیل میدهد».[۳]
محمود طرزی در خانوادهی فارسی زبان پشتونتبار بزرگ شده بود. آنگونه که قبلاً گفتم، شاید به زبان پشتو تسلط نداشته است؛ زیرا اگر آن زبان را به درستی میدانست؛ به احتمال قوی، برخی از آثارش را به آن زبان نیز مینوشت.
عبدالحی حبیبی: تاریخنگار پُرکار کشور، عبدالحی حبیبی، متولد قندهار (۱۲۸۹ـ۱۹۸۴م) نیز با آنکه به زبان پشتو نیز مینوشت و در احیا و رشد آن زبان، قدمهای بزرگی برداشت، اما اکثر آثار خویش را به زبان فارسی دری نوشته است. با آنکه نقدهایی بر آثار او وارد است، اما او محقق پرتلاش و نویسندهی پرکاری بود که افغانستان را مهد پرورش و گسترش زبان و ادبیات فارسی میدانست و به قول او: «از این کشور ادبپرور که میتوان وطن ادبیات فارسیاش نامید، سبکهای مختلفی در محیطهای همسایه نشو نما نموده به جوانی و دورهی نشاط ادبی رسید.»[۴]
از آثار فارسی او به طور نمونه از کتابهای «تاریخ افغانستان بعد از اسلام» در ۱۰۸۷ صفحه، «تاریخ خط و نوشتههای کهن افغانستان» در ۳۱۹ صفحه، «جغرافیای تاریخی افغانستان» در ۴۰۰ صفحه، «هنر عهد تیموریان و متفرعات آن» در معرفی ۲۶۴۵ اثر هنری عهد تیموریان و تصحیح کتاب «طبقات ناصری» میتوان نام برد.
عزیزالدین وکیلی پوپلزایی (فوفلزایی): متولد ۱۹۰۰م نیز یکی از پرکارترین تاریخنویسان معاصر افغانستان است. گرچه در رویکرد تاریخنگاری وی ایرادهایی وجود دارد، اما تعداد آثاری که وی به زبان فارسی دری نوشته است، فراوان و شگفتانگیز است.
او در مقدمهی دیوان تیمورشاه درانی، ضمن اینکه زبان دری را زبان مکالمه و تحریر طوایف افغان میداند، پشتونها را صاحب هردو زبان میداند و چنین مینویسد: «دلیل شاعر بودن [تیمور شاه به زبان] دری این نیست که حتماً مادر باید غیرطایفهی پشتون باشد؛ و پشتونها صاحب هردو زباناند».[۵]
خط عزیزالدین وکیلی، منبع: خزینه الاشراف
از جملهی آثار فارسی دری وکیلی فوفلزایی میتوان به عنوان مثال از کتابهای «احمدشا، وارث و مجدد امپراتوری افغانستان، ۲جلد»، «تیمورشاه درانی، ۲جلد»، «سفرهای غازی امانالله شاه»، «غزنه در دو قرن اخیر»، «دارالقضا در افغانستان»، «خزینهالاشراف/ مجموعهی از خطاطی افغانستان» و «تاریخ خرقهی شریفهی قندهار» نام برد.
وکیلی فوفلزایی علاوه بر تصحیح دیوان برخی از شعرا، از جمله دیوان تیمورشاه درانی، به خطاطی نیز معروف بود و از طرف دولت آن وقت افغانستان لقب «خطاط هفت قلمی» را نیز از آن خود کرده بود. نمونههایی از انواع خطاطی وی در کتاب «خزینه الاشراف» موجود است.
نمونهی سیاه مشق نستعلیق عزیزالدین وکیلی
و کلام آخر
با شواهدی که ارائه شد، پشتونها تا همین اواخر، هویت تباری خویش را «افغان» و زبان خویش را «زبان افغانی» میگفتند. مدارک نشان میدهد که آنها در مکاتبه و مکالمهی فارسی خویش، این زبان را نیز «فارسی» میگفتند، نه «دری». با آنکه «دری» و «فارسی» دو نام برای یک زبان است، اما اخیراً تأکید میشود که دری و فارسی دو زبان جداگانه و «دری»، زبان افغانستان است. این ادعا نه مبنای علمی دارد و نه پیشینهی تاریخی.
در این مقاله، برای خوانندهگان پشتونتبار روشن شده است که پیوند زبان فارسی با تاریخ پشتونها در سطوح گوناگون چقدر عمیق و طولانی است. فارسیزبانان نیز بدانند که چه اندازه پشتونهای فارسیزبان در جهت غنای زبان فارسی متن تولید کردهاند. زمان آن رسیده است که نخبهگان ما با رویکرد علمی و منطقی به این مسأله نظر کنند.
تنش بر سر زبان یک امر غیرعلمی و خلاف ارزشهای جهان مدرن است. این تنش در بهترین حالت خود، یک ابزار سیاسی برای تحریک گروههای زبانی به نفع برخی از گروهها و افراد است. دوام چنین امری، آسیب دوسویه در قبال خواهد داشت؛ به این معنا که از یکسو میتواند روابط پشتونها را با آثار فارسی نیاکانشان قطع کند و از سوی دیگر، فارسی زبانان نیز با قرار دادن آن آثار در حساب پشتونها، در واقع در حق آنانی که متن تولید کردهاند جفا خواهند کرد.
من در جریان تحقیق، احساس کردهام که شاعران بزرگ پشتونتبار فارسیسرا، مهجور و گمنام ماندهاند. آنها در نزد اکثر پشتونهای کنونی به دلیل اینکه به زبان پشتو نسرودهاند، بیاهمیت جلوه میکنند و در نزد فارسیزبانان، به دلیل اینکه تبار آنها پشتون بوده است، به شعر فارسیشان نیز توجهی نشده است.
اکنون با درک این پیشینهی مشترک زبانی میان اقوام کشور، میتوان از آن به عنوان نقطهی وصل استفاده کرد. مانند سایر کشورهایی که سیاست کثرت زبانی را دنبال میکنند، باید زمینههای برابر برای رشد تمام زبانهای موجود مهیا شود. در اسناد ملی باید از هر دو زبان رسمی کشور استفاده گردد و هیچ کسی برای زبان دیگران تعیین تکلیف نکنند و کثرتگرایی زبانی، جز این نیست.
حسن ختام با این بیت از میرهوتک افغان:
رنگ دویـی بـه پردهی قـانون عیش نیست
هرچند نغمههاست مخالف، صدا یکیست
[۱] . مقالات طرزی، ۱۳۸۷، ص ۶۳۸.
[۲] . همان اثر، ص ۶۲۱.
[۳] . همان جا
[۴] . حبیبی، عبدالحی، سبک هند و مکتب بیدل (سی مقاله در بارۀ بیدل)، ۱۳۶۵، ص ۱۰۶
[۵] . وکیلی پوپلزایی، مقدمۀ دیوان تیمورشاه، ۱۳۶۵، ص ۶.
نشر شده در اطلاعات روز
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
عبدالحی احمدی | 20.10.2022 - 10:42 | ||
سلام و درود بر استاد بزرگ و زبر دست آقای دکتر جان محمد ستوده که واقعا تمجید شان از توانایی های زبان ما فراتر است؛ استادی فوق العاده روشنفکر دلسوز و زحمت کش که از هیچ گونه سعی تلاشی بالای دانشجویان و کسانی که زیر دست شان دانش فرا میگیرند دریغ نمی ورزد. برای استاد گرامی طولانی عمر چون نوح، سر فرازی چون هندوکش و دست یافتن به قله های بلند علم را از بارگاه ایزد متعال استدعا دارم. از اینکه نظر ما شایسته استاد گرامی نیست مخلصانه تقاضا میکنم که از کوچک نظری من درگذرد. با حرمت دانشجوی کوچک شما |