پاسخ عقل و عرفان
۶ حمل (فروردین) ۱۳۹۸
خـانـه ام اشـغال و من در قـید زندانم هنوز
می خورم سیلی زهر سوزار ونالانم هنوز
می شـود هـردم تجـاوز بـر حریـم پاک دل
چونکه سرشاراز فروغ عشق انسانم هنوز
کـس نـیـابـد در نهـاد عـشـق دل افـراطیـت
جلـوه گاه فـطـرت زیـبـای وجـدانـم هـنـوز
در تمـدن ریـشـه هایم رفـته تا عـمق زمین
عـرصـه گاه خـیـزش امـید و ارمـانم هنوز
گربریزد قطره های خون دل برچشم خاک
بیشـتر از آن که پنداری تـو؛ رویانـم هنوز
منـبـــع افکار انـســـانی شـــدم در زنـدگی
هیچ عیبی نیست، گر محکوم نادانـم هنوز
مهــربـانـی و مــدارا و کـرم از دل شــنـو
پـیـرو خـیـام و حـافــظ، یار رنـدانـم هنوز
قـدرت و پـول تـو را با حلم پاسخ می دهم
تا که پراز نور عقل و علم وعرفانم هنوز
کلـبـه ام را کــورۀ آتـش کـنـی گـر بـارهـا
همچـو پولاد قـوی بـر روی سـندانم هنوز
مادرمیهن به گوش دل بسی شهنامه خواند
دشـمن دیـو ســیـه آن پـور دســتانـم هنوز
ابرهای تیره گر گیرند نـورم را به چنگ
آفـتـاب مـشـرق و نــور خـراســانـم هنوز
گر بیفـتم بارهـا در چنگ افـراط و ترور
حامی فـرهنگ و دانـش در دبستانم هنوز
صلـح و آزادی انـسـانی بـود مقصـود دل
ورنه موج سـرکش و نیروی توفانم هنوز
زورمن شمشیرنه؛ بلکه فروغ خامه است
از مـیــان دفـتـر و دیـوان نمـایـانـم هنوز
گفته و کردار و پندارم بـود نیکو خصال
تا تمـدن را بـه گیتی اصل و بنیانم هنوز
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته