به تایید متن دو کتاب ارزشمند تألیف جناب خالد صدیق چرخی

۳ دلو (بهمن) ۱۳۹۷

 

دوکتاب ارزشمند با عناوین «از خاطراتم» دریک جلد، و «برگی چند از نهفته های تاریخ افغانستان» در دوجلد، نوشتۀ جناب ارجمند خالد صدیق چرخی (فرزند شادروان غلام صدیق خان چرخی، وزیرخارجۀ افغانستان به وقت شهریار غازی شادروان اعلیحضرت امان الله خان) را که سال ها پیش مطالعه کرده بودم، در بارۀ یکی از آنها چند جملۀ مختصر در جریدۀ امید نوشته بودم.

عادتا بعدازمدتی هرکدام کتابهای  مهمی راکه خوانده باشم دوباره مرورمی نمایم، چنانچه که هردوکتاب متذکره رابازخواندم وهرصفحه راکه میخواندم نزدخودمیگفتم که: « خدایا! این به بیداریست یابخواب، این کتابهانمیتواند به یک یادوصفحه معرفی شوند، لازم است که هرکلمه وهرسطر وصفحه بادقت مطالعه گردد.

نه تنهانگارندۀ این سطور بلکه اززبان بسی دوستان شنیده ام، همچنان از فحوای گفتار نویسندۀ دانشمندکتابهای یادشده، جناب خالدصدیق دانسته می شودکه کتب راصادقانه تحریر وجزئی ترین احساسات شخصی را در   آنها نگنجانیده اند، چونکه ازشرح وقایع، اعترافات ودیگرجهات زندگی نامۀ پرپیچ وخم شان دانسته می شودکه چون عیاران ترس و بیم را به خود راه نداده، آنچه راکه دیده اند نوشته اند.

کتاب«یادداشتهای من» سردارشاه ولی خان رابسی دانشمندان معمرخوانده خواهندبودکه بایک ادبیات بسیاربلند تحریریافته واورا فاتح وقهرمان کابل شناخته اند، چنانچه دربرنامۀ بلوچی رادیوکابل ویرا «کابل گیروک»، در فارسی«فاتح کابل» ودرپشتون«دکابل فاتح» ولقبش را«مارشال» میگفتند واو شخصی بودکه شهیدسپهسالارغلام نبی خان چرخی رابه هررنگی که بود از خارج به کابل آورده ودر دم دست قاتلین دربارمحمدنادرشاه قرارداد.

درکتاب ازخاطراتم درصفحۀ104 چنین آمده:« شیرمحمدخان که یک مرد خیلی غیور وشجاعی بود، قوماندانی این حمله (منظورش ازحملۀ قوای نادری برکابل میباشد)، راقبول کرده ودرمدت کوتاهی سقوی راشکست داده ودر تنگی واغجان خیلی دلاورانه جنگید، همین بودکه شهرکابل بدست فاتحین جنگ طرفداران اعلیحضرت امان الله خان افتاد، ولی نادرشاه همینکه قدرت را بدست گرفت، خوداعلان پادشاهی کرد...»

این داستان واقعی رابخوانید وبدانیدکه دریکی ازروزهااهل مطبوعات خصوصا طرفداران محمدنادرشاه خان، خانم معمری رادرپکتیا پیداکردندکه در زمان حمله برکابل بایکی دونفر درکمپ شاه ولیخان منحیث خدمه کارمی کرده، اورا بابسیاراحترام وعزت باموترخاص وزارت دربار جهت مصاحبه به کابل آوردند، بفکرآنکه وی شاهدزندۀ قهرمانیهای مارشال صاحب را از نزدیک دیده است، ازاوپرسیدندکه ازآن خاطرات مخصوصافتح کابل چیزی بگوید. چون خانم بیسواداست وسیاست ونیرنگ وفریب رانیز نمیداند، به زبان پشتومعصومانه چنین شرح داد: « واه واه چه روته ووایمه، ما د شاه ولیخان سره جنوبی جبهه کی کارکاوه، کله چه کابل ته راورسیدو، ددشمن لخواپر موژباندی دتوپونو درونو وشول، بیچاره نازولی شاهزاده، شاه ولی جان یوواری له ویری ضعف وکر او ولوید! مونژ وارخطاشو، او دهغه په شکولی مخ باندی مو اوبه وشیندلی، وم لیدل چه شکولی سترگی یی خلاص کری، او...» این مصاحبه مستقیما ازرادیوکابل پخش شده بود !

بقرارگفتۀ آن خانم درآن وقت موفقیت بدست آمدوبنام شاه ولی خان تمام شد! آن خانم بیچاره که باعزت واحترام ازپکتیا آورده شده بود پس جانب بوطنش فرستاده شد. این داستان حقیقی اززبان یکی ازاهل مجلس شنیده شده وآن شخص ازبازماندگان ببرک خان مشهوربود که یکی ازنواسه هایش در ایالت اریزونا این واقعه رابیان داشته درسال1976. فاتح کابل درحقیقت شیر محمدخان میباشدکه بنام شاه ولیخان بعدازسلطنت نادرشاه شهرت داده شد.

داستان فتح تل نیزبه همین شکل فتح کابل صورت گرفته است، ظفرحسن آیبیک بوقت جنگ استقلال همرکاب وهمکاسه وحتی هم خیمۀ نادرخان بود وازهمه مسایل خبرداشت. ظفرحسن درکتاب«افغانستان ازسلطنت امیرحبیب الله خان تاصدارت محمدهاشم خان» به ترجمه وتعلیق فضل الرحمن فاضل در چاپ پشاورچنین آورده است:

همه گمان میکردندکه لشکردر تل به پیروزی دست یافته و صرف به اساس فرمان امیرصاحب عقب نشینی صورت گرفته است، ازخوش قسمتی سپهسالار(محمدنادرخان) وکرم وعنایت خداوندی که شامل حال اوگردید، این شکست درانظارمردم رنگ فتح وپیروزی رابخودگرفت وبرعزت اوافزود، اگرفرمانده سپاه انگلیس اندکی ازجرئت کارمیگرفت ویک قطعه عسکری را به تعقیب مامیگماشت، نه تنهابه آسانی به مرزافغانستان میرسید بلکه پیشروی هم میتوانست.«(ص 206)

گمان میرودکه میرغلام محمدغبار به مقایسه بین امیرعبدالرحمن ومحمد نادرشاه فرموده بودکه درظلم وتعدی درمیان هردویشان فقط یک فرق دیده میشودکه امیرعبدالرحمن دشمن ویارقیب را ازبین میبرد، ولی محمدنادرشاه علاوه برآن اولاده واقارب دشمن ورقیب خودرا نیزمی کشت یاحبس میکرد وجایداد ودارایی اش رامصادره مینمود، مثل خانواده های میرزمان خان کنری یا لوی خان، شاه محمدولیخان دروازی، غلام نبی خان چرخی وغیره .

داستان سردارمحمدهاشم خان درظلم وبیرحمی وردزبان عام وخاص است، دموکرات بودن و وارستگی سردارشاه محمودخان رانیز بعضی هامینویسند، اما تاجاییکه اعمال وی دربسی کتابها تحریریافته، درکشتار وبیرحمی برمردم و خاصتا به مهاجرین مسلمان ماوراالنهر اوصدقدم بیشترازمحمدهاشم خان و برادرش نادرشاه خان گذاشته است !

مرحوم غبار فرموده:« اماقضیه به سادگی ختم نشد... سکوبی مردمان ولایات شمال وتولیدکینه ونفرت بین ولایات شمالی وجنوب هندوکش شد، شاه محمودتمام فعالیتهای تخریبی خودش رادرین ولایات بدست قوای حشری پشتوزبانان ولایت پکتیا ونام (افغان وغیرافغان) انجام داد واین خطرناکترین هستۀ نفاق وتجزیۀ ملت بودکه درصفحات شمال کشوربدست او کاشته وبعدهابدست محمدگلخان مهمندآبیاری شد.»(افغانستان درمسیرتاریخ، ص78)

جناب خالدصدیق، شاه محمودخان را برخلاف دیگران که اورادموکراتک گفته اند میگویندکه وی «دکتاتور» بود: «این حرکت زابلی دربرابرهمچو یک دکتاتور(شاه محمودخان) هلهلۀ زیاد برپا کرد. (ص 270)

دربارۀ مظالم وبیرحمی های شاه محمود درقسمت مسلمانان تورکستان مراجعه نمایید به کتاب شادروان محمدابراهیم عفیفی به عنوان «پیغام جاودان» به اهتمام استادنصیرمهرین، خصوصا سه مقاله ازمحمدابراهیم عفیفی، خالدصدیق چرخی وعنایت الله شهرانی .

اگر دربارۀ هردوکتاب تألیفی دانشمندعالیقدرجناب خالدصدیق چرخی تبصره شود شاید اوراق زیاد ضرورت بافتد، تنهاباید اینقدرگفت که کتابهای مذکور عصارۀ تمام دوران زعامت وکارروایی های به اصطلاح مردم آل یحی را چون آیینه نشان میدهدوآنان عبارتند ازدوپادشاه محمدنادرشاه خان و محمدظاهرشاه خان، سه صدراعظم محمدهاشم خان، شاه محمودخان ومحمد داؤودخان ویک رئیس جمهورمحمدداؤودخان میباشدکه حکومات شان از 1929 تا 1978 دوام نمود.

ناگفته نماندکه کتابهابصورت موجز باقصیری الفاظ وکثیری معنی تحریر یافته وبا ادبیات بسیار زیبا، سلیس و روان بزبان زیبای فارسی شرح وبسط داده شده است. ازنوشته های جناب صدیق واضح میگرددکه کتب زیادرادر بارۀ ادبیات کلاسیک فارسی خوانده اند، نمونه های ابیات داخل کتاب دلیل ادعای ماست . سه جلدکتاب راکه بدست نگارنده رسیده، دوباربه مطالعه گرفته شد وبی تردید وبدون شبهه میتوان گفت که تاریخ افغانستان راتوضیح درست مینماید وکتابهامورد اعتمادکلی وقابل تکثیرمیباشد.

جناب دانشمندخالدصدیق چرخی به مانند نویسندگان واقعی تاریخ همان گونه که مقدمه های زیبا رادرابتدای هرکتاب نوشته اند، انجام آنرانیزنتیجه گیری نموده وبصورت بسیارکوتاه هرآنچه راتحریرکرده اندباچندپراگراف چنین آورده اند که عینا گفتارشان نقل میگردد :

« آری مصیبت عظیم یک ملت درآن است که تنهایک شخص بنام زعیم، زمامداروفرمانده تصمیم بگیردوتعیین نمایدکدام شخص بایدبمیردوکدامیک از افرادملت زنده بماند،کدام خانواده میبایست بدبخت وتاراج گردد...»(ص324)

خلاصۀ کتاب بزبان وقلم شخص محترم مولف کتاب: « هدف ازافشاگری این داستانهای حزین وغم انگیز وروشنی انداختن درگوشه های بسیارتاریک ونهفتۀ رویدادهای خونین گذشته که یک انسان سالم العقل آنراهرگزتصور کرده نمی تواند، آگاه ساختن آن عده ازمردم ماست که یک عمرطولانی از حقایق وواقعیتها بدورمانده اند، آنانیکه سالیان دراز وبیشماری به ظواهرعوام فریب خانوادۀ حکمران آنوقت باور داشته وازجزئیات مظالم وحق تلفی هایی که دراشخاص وخانواده های روشنفکر ورادمردانی که دردهای ملت رادرک کرده وآنرا شجاعتمندانه به گوش قدرتها میرسانیدند، پیوسته ازطرف دولت خودکامۀ روز ازبین میرفت، اطلاع کامل نداشتند.

آرزومندم مردم شریف کشورمابدانند که علت العلل اینهمه عدم ثبات، بی امنیتی ها، نابسامانی هاوآشوبگریهای امروز درکجانهفته وزادۀ اعمال وحشیانه وغیرانسانی دولتداران کدام دورۀ نظیرقرون وسطا میباشد ؟

اعدامهای بدون محاکمه وبدون ارائه اسناد وشهود رجال برجسته وجوانان بیگناه، به زندان انداختنهای اشخاص واقعبین وحقیقت گو، اسارت زنهاودختر های جوان واطفال کوچک، محروم ساختن اولادخانواده های مغضوب دولت ازمکتب ومدرسه، عدم استقلال سیاسی کشور، تبعیض طبقاتی، ترجیح یک قوم برقوم دیگر، تبلیغ اکثریت واقلیت، دامن زدن تعصبات مذهبی ولسانی، تضعیف معارف، سلب حقوق مسلم اولاد برادران تشیع مذهب ما ازشمول به دانشگاههای حربی، حقوق وعلوم سیاسی وممنوع بودن قاطعانۀ آنان ازحصول وظیفه ومقام دروزارتخانه های حربیه وخارجه، تفرقه اندازی بین مردم وقبیله ها، بیگانه وجداگذاشتن ملت ازدولت، غصب ملکیتهای عامه ومردم، کار گرفتن ازهیئت کابینه ومامورین بلندپایۀ دولتی وغیردولتی بحیث بنده وبرده، بالاخره حرص و آزقدرت، خودخواهی وجنون شهرت طلبی که درخانوادۀ حکمران بوجودآمد، هریک عاملی شده میتوانست که سرانجام مملکت ویرانۀ ما ویرانه تر ومردم بیسواد، بیچاره، فقیر ودردمند مابیسوادتر، بیچاره تر، فقیر تر ودردمندترگردیده با دادن قربانی های زیادوضیاع عزیزان شان ترک خانه و آشیانه وبه کشورهای همجوار وسایرکشورهای دیگرمهاجرت نمایند ورنج وآوارگی رامتحمل شوند.

خشت اول چون نهد معمار کج  تا ثریا می رود دیوارکج

(ازکتاب خاطراتم)

 

امیداست این کتابهابه هزاران نسخه طبع وبدسترس اکثریت مردم افغانستان قرارداده شود، چونکه کتب مذکور اولا قابل اطمینان ودرست میباشد، دو دیگرماهیت حکومات متأخر افغانستان راتوضیح میدهدکه ازجانب یک محبوس سیاسی که درسن شش سالگی تادوران جوانی بیش ازپانزده سال در زندانهای جهنمی آنان قرارداشته وهمه اعمال غیرانسانی وخلاف بشر راکه خلاف قوانین بین المللی وحقوق بشری میباشد، به چشم سردیده است.

 

نشر شده در هفته نامۀ امید (در خراسان زمین)







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



داکتر عنایت الله شهرانی