بازتاب ارزشهای حوزهی ایران فرهنگی در شعر گلرخسار صفی اِوا
۱۶ جدی (دی) ۱۳۹۷
گلرخسار صفی اِوا، شاعربانوِ نامدارِ تاجیک است. سال 1327 خورشیدی چشم به جهان گشودهاست. از دوازدهسالهگی به سرایش شعر آغاز کرد. پانزدهساله بود که نخستین شعرش چاپ شد. شعرهای گلرخسار از نظر موضوع و محتوا شامل موضوعهای متفاوت میشود. در قالبهای متفاوت شعر فارسی از کلاسیک تا نیمایی و سپید شعر سروده است. گلرخسار از طرف نهادهای معتبر در تاجیکستان، ایران، افغانستان و کشورهای دیگر، جایزههای ادبی و القاب دریافت کردهاست. در تاجیکستان از ایشان بنام مادر ملت تاجیک یاد میشود.
موضوع و محتوای شعرهای گلرخسار متفاوت و گسترده است. یکی از موضوعهای مهم شعرهای ایشان، پرداختن به مفاهیم ملی-ایرانی است. این موضوع، پیامی است برای همهی ملتها و کشورهاییکه خاستگاهی ایرانی دارند و متعلق به حوزهی ایران فرهنگی استند.
چرا این پیام مهم است؟ این پیام از نظر هویت فرهنگی در هر شرایطی میتواند مهم باشد، اما در روزگار معاصر که قدرتهای جهان و منطقه درپی هویتزدایی ملتها استند، این پیام بیشتر از هر زمانی مهمتر میشود. فرهنگ و معرفت ایرانی در حوزهی فرهنگی ایران پس از حضور عرب، مغول و انگلیس در منطقه، دچار به حاشیهرقتن و فراموشی بودهاست.
بنابراین اگر بخواهیم ارزشهای ایران فرهنگی وجود داشتهباشد و رواج پیدا کند، باید به این ارزشها بپردازیم و از این ارزشها یادآوری کنیم؛ درغیر آن این ارزشهای فرهنگی در برابر فعالیتهای فرهنگی سایر ملتها به فراموشی سپرده میشوند و از بین میروند.
در این یادداشت به جایگاهی ایران فرهنگی و ارزشهای فرهنگی حوزهی ایران در چند شعر گلرخسار پرداخته میشود. همه میدانیم که با حضور روسها در حوزهی ایران فرهنگی به عنوان اتحاد جماهیر شوری باعث شد تا حوزهی ایران فرهنگی در آسیای میانه تقریبا از بین برود. زبان رسمی مردم در سمرقند، بخارا، خجند و... از فارسی به روسی تغییر کرد. جای الفبای فارسی را الفبای سریلیک گرفت. کشورهای جدید بنام اوزبیکستان، ترکمنستان، تاجیکستان و... در حوزهی ایران فرهنگی به وجود آمدند.
بنابراین باعث شد که در آسیای میانه غیر از تاجیکستان امروزی، ارزشهای ایران فرهنگی کاملا از بین برود. تاجیکها نیز با خون دل و دهها زحمت و مشقت توانستند ارزشهای ایران فرهنگی را در تاجیکستان حفظ کنند. شاعران و نویسندگان تاجیک بیشترین تلاش را برای حفظ و تقویت ارزشهای ایران فرهنگی انجام دادند که یکی از این شاعران، گلرخسار صفی اِوا است.
خوشبختانه امروز بنابه تلاش شاعران و فرهنگیان تاجیک، ارزشهای ایران فرهنگی نسبت به هر حوزهی ایران فرهنگی در این حوزه پُر رنگتر است. اگرچه هنوز الفبای زبان فارسی در تاجیکستان، الفبای سریلیک است. امید که در آیندههای نزدیک، الفبای فارسی جایگاهی خود را در تاجیکستان پیدا کند.
شاعران و فرهنگیان تاجیک همزمان دو مبارزهی فرهنگی را در پیش گرفتند. نخست باید در شوری خود را به عنوان یک ملت مطرح میکردند. این کار را بنام «ملت تاجیک» مطرح کردند. دوم ارزشهای فرهنگی این ملت را باید تعریف و مشخص میکردند. طبعا ارزشهای فرهنگی ملت تاجیک همان ارزشهای ایران فرهنگی بود که توسط شوری درحال از بینرفتن بود.
بنابراین شاعران و فرهنگیان تاجیک به یادآوری ارزشهای ایران فرهنگی زیر شعار ارزشهای نیاکان پرداختند. نقش گلرخسار در تقویت و رواج ارزشهای ایران فرهنگی بهعنوان هویت ملی تاجیک خیلی تاثیرگذار بوده است. گلرخسار هدفمندانه، در شعرهایش ارزشهای ایران فرهنگی را یادآوری میکند تا ملت تاجیک و نسلهای تاجیک این ارزشهای ملی را فراموش نکنند و تاجیکان بتوانند هویت و گذشتهی فرهنگی خود را به یاد آورند و در شوروی آن وقت، هویت ایرانی خود را داشته باشند.
پیام گلرخسار فقط برای تاجیکان نیست، این پیام برای همهی ملتهای است که شامل حوزهی ایران فرهنگی استند. گلرخسار میداند که ارزشهای ایران فرهنگی، ارزشهای مشترک در تاجیکستان، افغانستان، ایران، سمرقند و بخارا است. این ارزشها هنگامی میتواند تقویت و رواج پیدا کند که همهی ما برای معرفی، رواج و گسترش آنها بکوشیم. رواج و گسترش ارزشهای ایران فرهنگی موجب نزدیکی بیشتر ملتهای تاجیک، افغانستانی، ایرانی و... میشود.
به ارزشهای ایران فرهنگی بهصورت مشخص در دو شعر گلرخسار که بنام «ایران» و «شاهنامه» است، اشاره میشود. اگر قرار باشد که به همهی شعرهای گلرخسار در این باره پرداخته شود، باید یک مقالهی تحقیقی و جامع نوشت. منظور این یادداشت، بررسی جامع و عمومی ارزشهای ایران فرهنگی در شعرهای گلرخسار نیست، بلکه یادآوری و اشاره به ارزشهای ایران فرهنگی بهصورت نمونه در شعر ایشان است.
شعر ایران پنج بند دارد که «ایران عزیز من!/ ای جان عزیز من!» در هر بند شعر تکرار میشود و بندهای شعر را بهم ربط میدهد. در آخر شعر نیز این بیت تکرار میشود. تکرار این بیت بیانگرِ تداعیِ معنایی است که گویا ایران در ما تکرار میشود و ما در ایران.
گلرخسار در این شعر ایران را «ای دور به جان نزدیک» مینامد. چگونه یک چیز درحالیکه دور است، اما میتواند به جان نزدیک باشد؟ بنابراین این ایران، ایران امروزی یعنی کشور ایران نیست، بلکه ایرانی است که هر ایرانیتبار و هر فارسی زبان آن را در ذهن دارد و در ارزشهای فرهنگی و معرفتی آن ایران زندگی میکند. این ایران یک ایران متعالی و یک سرزمین نمادین است. پرسش اینجا است، این ایران چرا دور است؟ دور برای این است که در روزگار معاصر، حوزهی ایرانفرهنگی به نامهای متفاوت تغییر داده شد. یک بخش آن بنام تاجیکستان نام گذاشته شد، یک بخش آن به افغانستان نام گذاشته شد و... بنابراین ایران در این سرزمینها به امری دور از دسترس تبدیل شد، نام و نشانِ ایران از جغرافیاهای ما زوده شد؛ خوشبختانه نام و نشان و ارزشهای ایران فرهنگی همچنان در جان و دل ما خانه دارد. اینجاست که این بیت معنا پیدا میکند: ای دور به جان نزدیک.
بنابراین شعر «ایران» گلرخسار میتواند مصداق واقعی داشته باشد که کشور ایران کنونی است و مصداق متعالی داشته باشد که حوزهی ایرانفرهنگی است؛ یعنی شامل همهی سرزمینهای میشود که روزگاری بنام ایران بوده است. گلرخسار در این شعر به ارزشهایی اشاره میکند که هویت و معرفت حوزهی ایران فرهنگی با آنها استوار است: «ای میهن سبز مهر» مهر در اوستا ایزدی است که بین ایرانیان پیوندها را برقرار نگه میدارد. «در هر ورق سنگت/ شعری است اهورایی». اهورا یا اهورامزدا، خدای همهی نیکیها در اوستا است. «جمشید تو بنا کرد/ کاخ فر ملت» جمشید از پادشاهان اساطیری ایران در اوستا و شاهنامه است که برگزاری جشن نوروز و بسیاری از برگزاری آیینهای ایرانی به او منسوب است. فر نیز یک واژهی اوستایی است که نگهدارندهی سرزمین ایرانی و مردمان ایرانی است. «تیر نظر آرش/ در سینه نهان دارم» آرش پهلوانی ایرانی که با پرتاب تیری مرز بین ایران و تروان را مشخص کرد. در پرتاب این تیر برای توسعهی مرز ایران از جان خود مایه گذاشت و نیروی وجود خویش را نیز به تیر بخشید. بعد از پرتاب تیر، درگذشت. «شهنامهی عالمساز/ از فضل کیان دارم» کیانیان یکی از خانوادههای پادشاهی ایران باستان است که برای حفظ مرزها و ارزشهای ایران با تورانیان جنگیدهاند و ارزشهای ایران را برپا داشتهاند. شاعر در این شعر به آن عنصرهای فرهنگی، اشاره میکند که به حوزهی ایرانفرهنگی تعلق دارد و میتواند حوزهی ایران فرهنگی را به یاد ما بیاورد.
شعر «شاهنامه» نیز اشاره به حوزهی ایران فرهنگی دارد: «شاهنامه سخن است/ سخن بیمرگی» منظور شاعر از سخن و سخن بیمرگی این است که شاهنامه، سخن همهی حوزهی ایران فرهنگی است. این سخن، سخن جاویدانه و ماندگار همهی ما است. «شاهنامه وطن است/ وطن بیمرگی» چنانکه شاهنامه، سخن همهی ما است. شاهنامه، وطن همهی ما نیز است. اگر ما ایران را بنابه وسعتیکه داشت از دست دادیم و آن ایران به کشورهای جداگانه تقسیم شد؛ خوشبختانه هنوز وطن واحد و یگانه داریم که این وطن شاهنامه است. شاهنامه را از ما گرفته نمیتوانند. شاهنامه را جدا نمیتوانند: «آری، آری شاهنامه وطن است!/ وطنی کز من و تو».
گلرخسار در این شعر از شاهنامه بنام خرد نیز یاد میکند. این «خرد» میتواند سهگونه تداعی شود که در هر سه تداعی، اشاره به ایران فرهنگی دارد: یک، خرد در اوستا ایزدی است که رابطه بین انسان و اهورامزدا را برقرار میکند. دو، شاهنامه با خرد آغاز میشود: «به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد». سه، درکل شاهنامه، خرد است؛ زیرا معرفت، اندیشه و خرد انسان ایرانی در آن مطرح است.
پیام گلرخسار از پرداختن دربارهی ارزشهای حوزهی ایران فرهنگی مشخص است؛ اینکه ما در هر کجا (تاجیکستان، ایران، افغانستان و...) استیم، ارزشهای حوزهی ایران فرهنگی را به یاد آوریم و به این ارزشها بپردازیم تا فراموش ما و نسلهای بعد از ما نشود. مهمتر اینکه اگر ما امروز در کشورهای جداگانه زندگی میکنیم، با اینهم هنوز یک سرزمین واحد فرهنگی و معرفتی داریم که در این سرزمین واحد معرفتی هنوز حوزهی ایران فرهنگی محفوظ است. این سرزمین، شاهنامه، اوستا، زبان و ادبیات فارسی، جشن نوروز، مهرگان، چله و... است. بنابراین با یادآوری و ارجگزاری این ارزشهای مشترک، میتوانیم حوزهی ایران فرهنگی برای همهی ما نگه داریم.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
کامران سمرقندی | 26.03.2019 - 19:54 | ||
به پاسخ دوست که با نام مستعار شاهنامه در افشانی کرده اند باید گفت که این شما برادران پشتون بودید که تمام افتخارات سر زمین ما را با هم کاری شیطان بزرگ انگلیس با تمام نیرنگ و استبداد و ظلم از ما گرفتید و در آنطرف رود آمو شیطان بزرگ دیگر به نام روس ، همه ای دار و ندار مردمان ما را یا از میان بردند و یا به اقوام ازبک ، ترکمن ، قزاق و قرغز بخشیدند ، این شما اوغان ها بودید که به ما اوغانستان ، دری ، طالب و داعش ساختید و هنوز می سازید و با چی پر روی و دیده درای به ما طعنه می کنید که در این عصر فناوری از دست ما چیزی ساخته نیست البته که نیست تا آن زمان که ما یوغ بردهگی بر گردن داریم و صاحب استقلال نیستیم حال مردم مان بهتر نخواهد شد هر زمان که مردم پارسی زبان صاحب آزادی شدند و استقلال خود را از اوغان ها گرفتند امید بهتر زیستن خواهد بود و بس . باید بنویسم که تاجیکان خود را ایرانی می دانند و سر زمین خویش را همان ایران بزرگ و در مقابل نام ایران همچنان هیچ حساس نیستند . بر عکس ، مردم در اوغانستان ، که تا ایران می گوید همه فکر می کنند که مقصد از ایران کنونیست و از خود حساسیت نشان می دهند . ناگفته نماند که در زمان رضا شاه وقتی نام کشور خود را ایران گذاشتند کار عالی انجام دادند با این کار نام ایران را که تنها در ذهن مردم وجود داشت وجود خارجی دادند وآگاهانه یا نا آگاهانه وقتی در همه جا نوشتند رودکی ایرانی ، فردوسی ایرانی ، ناصرخسرو ایرانی ،نظامی ایرانی ، مولانا ایرانی ،خود گواهی داده اند که تمام این اشخاص و سرزمین های شان همان ایران بزرگ ای است که ایران کنونی جز آن است ،پس ای پارسی زبان عزیز در هر جای این دنیا که استید از نام ایران نترسید و مانند آقای یسنا بجای سرزمین ایران ، ایران فرهنگی ننویسد و مانند تاجیکان آن طرف مز به افتخار خود را ایرانی بدانید زیرا گذشته گان شما برای این سر زمین خدمات فراوانی انجام داده اند از گذشته باید آموخت تا آینده را ساخت |
شهریار آریابد | 13.01.2019 - 12:17 | ||
درود فرهیخته ارخمند بدور از اندیشه های قومی و قبیله ای " ایران بزرگ " یا همان ایران فرهنگی از مرزهای چین تا دریای مدیترانه و از سیبری تا شاخاب پارس گسترده شده و دارای بالندگی های زبانی ، فرهنگی و آفرینش های ادبی و هنری بیشماری است که از روزگار اشو زرتشت تا به امروز به یادگار مانده و همه این شکوه جاویدان ازان همه آریایی ها می باشد ، هرگز میان فردوسی بزرگ ، رودکی ، سنایی ، مولوی ، سعدی ، حافظ سیمین بهبانی ،گلرخسار صفی اوا و ... جدای نیست و همه این بزرگان مایه نازش و بالندگی مردمان ما در جای جای ایران بزرگ هستند ، چه تاجیک ، چه پشتون ، چه کرد ، چه پارس و چه دیگر باشندگان میهن اهوارییمان ، پس ارزش این داشته ها را بدانیم و با این پشتیبانه ها بسوی فردایی بهتر گام برداریم . سپاس |
شاهنشاه | 07.01.2019 - 04:03 | ||
آقای یسنا، واژۀ من درآوردی "ایران فرهنگی" چه درد خشونت فرهنگی در کشور ما را مداوا خواهد کرد. واژۀ "ایران" رسماً نام سرزمینی است که امروزه وجود عینی دارد، و در گذشته ها هم اسطوره گونه چیزی را بنام "ایران" داشته ایم، که اصلاً در هیچ زمانی حدود و ثغور آن معلوم نبوده است، فقط آنچه به ارث برده ایم همان نامی است، که از برکت شاهنامۀ فردوسی در اختیار داریم. این نام زیباست، ولی با کمال تأسف، ما به ارزش آن پی نبردیم و اکنون بخشی از دوستان و یا گویا هم نژادان ما، این نام را از خود کردند و وسیعاً از آن استفاده کرده و حظ میبرند. ایران فرهنگیی که شما قلمداد فرموده اید، این "فرهنگ" را در درازنای تاریخ، قومی بوده که آفریده است، و امروز ما و شما به آن مینازیم. آیا نمیشود که امروز انسان این سرزمین نیز همت کند و دست به آفرینش فرهنگی بزند، که با فرهنگ ایرانی، همسری نماید. یعنی ما، در امروز، فقط فرهنگ دیروزی را نشخوار میکنیم ولی خود در زمان معاصر و با تخنیک معاصر در فکر ایجاد هیچگونه فرهنگی نیستیم. حال که "ایران" سرزمین معین است، بگذار مردم آن از تمام دستآوردهای تاریخی آن، بهره بگیرند، و من تو که زبان "دری" و زبان "تاجکی" راآفریدیم، باید در متن این زبان دست به ایجاد فرهنگی بزنیم که ماندگار باشد و با همان "ایران فرهنگی" همخوانی داشته باشد. اکنون هر فرد ایرانی، همه پدیده های فرهنگی گذشته ات را به ارث برده و من تو حتی در همآهنگ ساختن واژه های "پارتی، پارسی، فارسی، دری، تاجکی" به نتیجۀ منطقی نمیرسیم. پس ادعای اینکه ما در "ایران فرهنگی" شریکیم، نمایش یک درماندگی بیشی نخواهد بود. این مردم است که فرهنگ را میآفریند، نه سرزمینی، ایجادگر فرهنگ است. وقتی تو نمیتوانی فرهنگ بیافرینی، اگر در تیسفون هم باشی باز هم طالب و داعش میآفرینی، نه "ایران فرهنگی" را. حال منظورم را بیان مینمایم؛ ما در تاریخ سرزمین واقعیی را بنام "ایران" نداریم، که دارای چوکات معین جغرافیایی بوده باشد که ما چیزی را از آن به ارث برده بوده باشیم. اگر گاهی از واژۀ "آریانا" یادی نمایید، من دلیلی بر رد آن نخواهم داشت و در عین زمان تمایلم را با شما همراه خواهم ساخت. ولی ایرانی که وجود عینی نداشته، تاریخ هم از آن گواهی نمیدهد، جغرافیا هم، حدودی را بر آن قایل نیست، پسران کاکای ما هم ادعای مالکیت بر آن دارند |