مشخصات زبان از نگاه زبانشناسي

۲۷ میزان (مهر) ۱۳۹۷

علم انتروپولوژي يا بشر شناسي يا انسان شناسي به چهار بخش تقسيم بندي شده است :

بشر شناسي فرهنگي يا cultural anthropology

باستانشناسي يا Archeology

بشر شناسي علم زنده جان يا Biological anthropology

و بشر شناسي زبانشناسي يا Linguistics

 

از نگاه انتروپولوژي شاخصه عمده يك فرهنگ زبان است. وقتي زبان بيميرد ، فرهنگ هم ميميرد و از بين مي رود و براي اينكه فرهنگ نه ميرد بايد زبان زنده ماند .

زبان يكي از پديده هاي خلقت است كه سفر ميكند، تلفظ آن تغيير مي كند و همچنان در اثر مراودات بازرگاني ، علمي و احتياجات روزمره واژه ها ساخته ميشود و مانند مال مي تواند از يك نقطه دنيا به يك نقطه ديگر انتقال كند  و همانجا ماندني شود. دليل آن اين است كه در فرهنگ كه زبان سفر كرده است همان لغت و يا واژه وجود ندارد. به عبارت ديگر زبان به قلمرو كه داخل ميشود نسبت كمبودي كه در فرهنگ ميزبان وجود دارد  جاي خود را باز ميكند و فرهنگ ميزبان آن را مي پذيرد . طور مثال الجبر و يا الكهل كلمات عربي است و جاي خود را در سطح جهاني باز كرده است و در همه فرهنگ ها قبول شده است . يا امروز چون غرب در ساينس پيشقدم است ما همان واژه ها را استعمال مي كنيم كه درين كشور ساخته شده است. بدين اساس از نگاه زبانشناسي زبان سچه وجود ندارد كه يك زبان ادعا كند كه در آن زبان لغات يا واژه هاي خارجي وجود ندارد. در رشته هاي مختلف واژه هاي قبول شده است و بعضي اوقات فرهنگ ميزبان حتي مي تواند آنرا به زبان خود ترجمه كند و اما پرمفهوم تر و آسان تر است كه همان واژه كه از بيرون آمده است استعمال صورت گيرد. در علوم سياسي واژه كودتا كه اساسا فرانسوي است و يا ليدرشپ كه اساسا انگليسي است در سطح جهاني قبول شده است . در بعضي مناطق ترجمه يك لغت وجود دارد و اما ترجمه آن در اثر رويداد هاي تاريخي خوشايند نيست .طور مثال ما رهبري داريم و اما انتباه كه مردم از رهبر و سطح رهبري گرفته اند خاطرات ناگوار را زنده ميكند .همچنان واژه هاي اختصاصي است كه در معني عام است و اما در استفاده خاص است. طور مثال پيامبر . يعني كسي كه يك پيام را مي رساند . از نگاه معني هر كس مي تواند پيامبر باشد كه يك پيام را برساند. اما اين واژه پيامبر تنها براي بيامبران الهي مورد استفاده است. همچنان معني بعضي لغات در فرهنگ هاي مختلف تعبير جداگانه دارد. طور مثال روشنفكر را آنان اول به كار بردند كه مخالفت در دين داشتند يعني كسي روشنفكر است كه ضد دين باشد . از همين سبب مسلمانان آگاه به جاي روشنفكر كلمه منور را استعمال مي كنند. همچنان واژه جاهل است كه عربي و قرآني است . جاهل به آن كسي إطلاق ميشود كه آيات خدا را تكذيب ميكند و يا پيامبر را رد ميكند . به اساس اين تعريف يك پروفيسور هم مي تواند جاهل باشد. بعضي وقت واژه ها نظر به تماس هاي كه داريم گرفته ميشود . طور مثال افغانها زياد تر با انگليس ها و هند برتانوي مراوده داشتند و ما از انگليس ها واژه ها را گرفتيم مانند نكتايي و يا موتر . چون car تلفظ آن مانند كار كردن است لذا موتور را گرفتند و آن موتر شد. ايرانيان چون با فرانسويان و روسان زياد تر مراوده داشتند آنها كراوات را گرفته اند كه فرانسوي است . و ماشين را از روسيه گرفته اند. بعضي اوقات يك لغت سفر ميكند و وقتي دوباره به زادگاه خود بر ميگردد تغيير تلفظ كرده مي باشد . جامه دان سفري اساسا فارسي است. اين لغت سفر كرده به روسيه و در آنجا چمدان شده است و حالا ايرانيان همان چمدان كه در روسيه تلفظ ميشود همان را تلفظ مي كنند در حاليكه آن واژه  جامه دان است .

دوره استعمار و استثمار كشور ها توسط قدرت هاي استعماري   نقش بزرگ را در زبان يك خطه بازي كرد . كشور هاي كه توسط فرانسه استعمار شده است واژه هاي فرانسوي دارد و كشور هاي كه توسط انگليس استعمار شده است واژه هاي انگليسي زياد ديده ميشود. حتي فرانسويان در يك كشور مستعمره تبليغ ميكردند كه آنها از نسل گولوا هستند يعني از نژاد فرانسوي هستند و بايد فرانسوي بياموزند . هدف همين بود كه وقتي زبان از بين رفت خوبتر به أهداف استثماري و استعماري خود نائل مي شدند.

زبان "استندرد" يا معياري آن زبان است كه از نگاه الفبا، دستور زبان و ادبيات كلاسيك يكي است . طور مثال بيدل ، حافظ و مولانا و سعدي و باقي شعراي بزرگ زبان فارسي با اينكه لهجه در نقاط مختلف فارسي زبان تفاوت ميكند و اما براي همه فارسي زبانان يكي است. در زبان معياري از استفاده لغات عاميانه و محلي جلوگيري به عمل مي آيد. طور مثال وقتي يك كتاب به زبان انگليسي در لندن به نشر ميرسد ، آن كتاب در همه نقاط جهان كه انگليسي زبان است قابل مطالعه است . زبان مروج يك منطقه را در زبانشناسي lingua Franca ياد ميكنند. قبل از آمدن انگليس ( ١٨٣٢) به نيمه قاره هند زبان كلاسيك منطقه فارسي بود. يعني فارسي در افغانستان ، ايران، تاجكيستان  ، مناطق ترك نشين و هندوستان زبان دربار و زبان ادبيات بود.

زبان تحميلي از زبان كه در اثر مراودات بازرگاني ، صنعتي و علمي داخل يك سرزمين شده است فرق دارد. زبان تحميلي كار استعمار  بود . قسميكه گفتيم براي خوب استعمار كردن بايد اول فرهنگ ازبين برود و براي اينكه فرهنگ از بين برود بايد زبان از بين برود . كشور هاي رو به انكشاف متوجه اين دسيسه استعماري شده اند و نه تنها ميخواهند زبان اصلي را احيا كنند حتي براي اينكه زبان اصلي و بومي زياد تر صدمه نبيند كوشش ميكنند تا واژه هاي جديد معادل واژه وارداتي از نو بسازند. افغانستان درين بخش قطعا كار نكرده است . شما يك لوحه تجارتي را بيبينيد چنين خوانده ميشود . طور مثال فلاني إيرلاينز اجنسي . مقصد از نمايندگي هواپيمايي فلاني است . قوم سر اقتدار هم به فرهنگ افغانستان صدمه وارد كرد و به جاي شناخت مساوي سه زبان پشتو و فارسي و ازبكي پشتو تحميل شد. در اثر اين تحميل زبان ، افغانستان زبان معياري كه همه فارسي زبانان آنرا بفهمد ندارد. طور مثال اين جمله را متوجه شويد " در افغانستان بايد اسلام در چوكات فاكولته شرعيات پوهنتون كابل تدريس شود" چوكات كلمه اردو است . فارسي آن چارچوب است فاكولته اساسا لاتين است كه facultas است و بعد به فرانسوي آمده است و ما از فرانسوي گرفتيم . پوهنتون پشتو است و فارسي آن دانشگاه است . اين زبان معياري نيست اينطور بايد نوشته شود " اسلام بايد در چارچوب دانشكده علوم اسلامي دانشگاه كابل تدريس شود " اين فارسي معياري است كه همه فارسي زبانان تاجيك ، ايراني افغان و بلوچ مي توانند بفهمند. زبان نوشتاري بايد و بايد معياري باشد  كه در سطح جهاني براي همه قابل قبول باشد و اما زبان گفتاري مي تواند معياري نباشد زيرا لهجه و اصطلاحات محلي فرق ميكند. اگر طور مثال يك لغت استفاده ميشود كه معياري نيست بايد درپا ورقي تشريح شود. اين چنين:

واژه كچالو از هند براي ما آمده است و در ايران سيب زميني گويند كه از فرانسوي گرفته اند.

كلمات كه در افغانستان تحميل شده است آنرا قبول شده مي گويند در حاليكه همه دانشمندان زبانشناسي تفاوت ميان قبول شده و تحميل شده را مي دانند. از نگاه مطالعات استعمار گر و استعمار شونده، مردمان كه منافع خانوادگي و اجتماعي و سياسي شان به خطر نيفتد اينها كلمات را كه استثمار فرهنگي و استعمار سياسي بالاي شان تحميل كرده است هنوز هم استعمال ميكنند براي اينكه گروه سر اقتدار او را به خارجي پرستي و خيانت متهم نكند. غافل ازينكه او را استعمار مسخ فرهنگي كرده است. اما مقام اجتماعي او از زبانش و فرهنگش مهم تر است.

مسله لغات است كه ما در فرهنگ خود داريم و ضرور نيست از بيرون نقل كنيم. طور مثال خانواده . پس فأميل ضرور نيست.

زبان عربي كه در فرهنگ ما داخل شده است تنها به خاطر دين اسلام نبوده است. زبان عربي از نگاه زبانشناسي اساسا دو نوع است. يكي عربي قرآني است كه به آيه است و ترجمه نميشود ، تفسير ميشود. يكي زبان عربي مردم است كه ترجمه ميشود. يعني زبان انسان به انسان ترجمه ميشود و اما زبان خدا به زبان انسان ترجمه نميشود. از آنجايكه مردم مسلمان در قرون نهم الي دوازدهم ميلادي سردمدار ساينس و علم بودند بسيار ي واژه ها به ما رسيد كه نه تنها رد كرده نه مي توانستيم زبان فارسي را زياد تر وسعت بخشيد . و اين ادعا در اشعار بزرگان ادب فارسي مشهود است. ديگر اينكه زبان عربي دستور زبان فارسي را مكمل ساخت. Thomas Cleary پژوهشگر ادبيات دين شناسي در كتاب The Essential Koran مي نويسد كه در زبان عربي علامات ديده ميشود كه ساختمان يك زبان اصلي را نمايندگي ميكند و به اساس رياضي استوار است . أصول كه در هيچ يك زبان ديگر ديده نميشود.

من اميد مي كنم كه دولت كشور افغانستان اگر از اشتباهات كه گذشتگان كرده اند معذرت نه ميخواهد بايد زبان فارسي را احيا كند و آنرا مطلق به مساوي در مقابل پشتو و ازبكي به حساب شمارد و كلمات كه به نام قبول شده تحميل شده است به فارسي برگشتانده شود و ازين زياد تر فرهنك اصيل زباني كشور صدمه نبيند

دكتور فريد يونس

سابق استاد بشر شناسي فرهنگي خاور ميانه و فلسفه اسلامي در دانشگاه ايالتي كليفورنيا







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

علی شاه صَبّار23.10.2018 - 08:48

  آقای دکتر یونس، خرسندم که این نوشتۀ خوب شما را میخوانم. عناصر دستوریی که در زبان وجود دارد، زبان را از چند طرف کامل میسازد؛ از دید من، زبان یعنی "فعل" یا "Verb". این عنصر زبانی کمتر میتواند به دیگر زبانها راه پیدا کند. اما سایر عناصر دستوری تغییر شکل میدهد و از یک زبان به زبان دیگر انتقال مینماید. ما اگر چیزها و یا واژه هائی را از دیگر زبانها در پارسی خود جا داده ایم، بصورت قطع واژه های "اسمی" بوده، و هیچگاهی عناصر "فعلی" را از دیگر زبانها شامل زبان خود نکرده ایم، یا کم از کم من در این راه غافل بوده ام، و هیچ "فعلی" در پارسی یادم نمیآید، که از دیگر زبان یا حتی از "اردو" وام گرفته باشیم، که این زبان "اردو"، "خواهر زیبا"ی زبان پارسی است. همینگونه دیگر پدیده های دستوری زبانی؛ مانند صفت، ضمیر، قید، وندها، علامات جمع و مفرد، تأنیث و تذکیر، حروف ربط و سایر عناصر دیگر. من خیلی علاقمندم، که واژههای محلی و گویا ساده و بازاری را هم باید شامل ادبیات تحریری سازیم، که با این کار زبان غنا پیدا میکند. من در سالهای اخیر کتابی را از زبان اردو، به پارسی ترجمه نمودم، در این متن اردو متوجه شدم، واژه های پارسیی که زمانی در افغانستان و سایر کشورهای پارسیگوی مورد توجه بود، اکنون در این کشورها استعمال آن جای شرم برای نویسندگان گشته و از کاربرد آن ننگ میکنند، ولی برعکس همین واژههای گویا پیش پا افتادۀ پارسی، در زبان و ادبیات و خاصتاً ادبیات نوشتاری زبان اردو، جایگاه خاصی احراز کرده است، حتی نویسنده ای که در زبان اردو خواسته تا دانش زبانی خود را به رخ دیگران در زبان اردو بکشد، میکوشد از واژههای اصیل و قدیمی زبان پارسی در نوشتۀ خود استفاده نماید. بنااً جناب دکتر، از دید من "لغت عامیانه و محلی" و واژه های معیاری، در یک زبان و خاصتاً در پارسی، نباید از هم تفکیک شود، و در کل همین هردو بخش، یک زبان را خیلی غنی میسازد و قوت میبخشد. آقای دکتر، من واقعاً از این مقالۀ شما نهایت لذت بردم، امیدوارم از این سلسله مقالات خویش خواننده هائی همچو من را در آینده ها نیز بی بهره نسازید و بر ما منت بگذارید. شما را به خداوند یکتا میسپارم.

م.ش.فروغ21.10.2018 - 10:53

 جناب استاد فرید معظم ! میخواهم بدانم که آیا میتوانیم زبان فارسی سچه و خالص معیاری داشته باشیم چون فارسی به طور قوی از زبان عربی مدیون و فربه است و لو این دّین با استیلا و زور یا رضا تحمیل یا قبول شده باشد. و اگر جواب آری باشد درانصورت آیا قادر خواهیم بود نام های خود را هم از عربی به فارسی از نسل های به رحمت پیوسته و نسل موجود به فارسی برگردانیم یا متون و کتاب ها و دیوان هارا سچه سازی کنیم ؟ یا انکه به صورت نسبی و تا حد امکان به تصلیح و تحفظ آن کوشید و بس . این فقط یک سوال است که از شما استاد عزیز میپرسم چون من از دانش زبان شناسی چیزی بهره ندارم

خراسانکده20.10.2018 - 17:05

 جناب گرامی داکتر یونس، نام صحیح این زبان معیاری که در نوشتۀ خود ذکر کرده اید "دری" است نه فارسی . "دری معیار" همان زبانی است که بیدل، حافظ، سعدی و مولانا با آن اشعار خویش را سروده اند . "فارس" یک ولایت از کشور ایران است و مربوط به همۀ فارسی-دری زبانان نیست ولی در عوض نام "دری" فرا سرزمینی و فراقومی است و از همۀ گسترۀ سرزمین دری-فارسی زبانان نمایندگی می کند . بنابراین افغانستانیها به "دری خراسانی" صحبت می کنند، ایرانیها به "دریِ ایرانی" و تاجیکستانیها به "دریِ تاجیکی" . نام "فارسی" به اشتباه بر این زبان مشترک و معیار نهاده شده که بدبختانه از دیرباز در آثار ادبی و تاریخی پذیرفته شده است . طور مثال در گذشته امپراطوری روم وجود داشته که بخش قابل توجهی از اروپا را در بر می گرفته ولی تنها به نام یکی از شهرهای ایتالیا یعنی روم نامگذاری شده بود اما بعدها ایتالیائی ها خود متوجه این اشتباه بوده و نام صحیحی را (غیر از روم) برای کشور و همچنین زبان خود انتخاب کردند . دقیقاً "روم" متناظر با "فارس" است . ما هم باید این اشتباه (نامگذاری غلط) را دریابیم و در مقام اصلاح برآئیم و آن قدر واژۀ دری را به جای فارسی استعمال کنیم که در سطح جهانی شناخته و پذیرفته شود.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



داکتر فرید یونس