چشمهای رهزن
۱۲ سنبله (شهریور) ۱۳۹۷
ای بوی گل؛ خَرمن زده بر گوشۀ پیراهنت
چشم هزاران خوشهچین در انتظار خَرمنت
مدریغ از ما دانهای دُردانۀ مَرغابخو
مپسند ما را بیش از این کوتاهدست از دامنت
خواب شب ما روبهباد از درخیالآزردنت
بازار شبگردی کساد از چشمهای رهزنت
تو مست گشتاری و ما کُشتاریان سرمست تو
ترسم که روزی مرگِ ما گردد وبال گردنت
ما را به تیغ ناز خود ای سنگدل چندان بزن!
تا قطرههای خون ما دریا شود پیرامنت
اکنون که دلهامان پر است از دلشکستن باز هم
بشکن! دلِ پُربَرشِ ما قربانِ بشکنبشکنت
بگذار اسپندت شویم ای مجمر آتش؛ مگر!
ایزَد نگهداری کناد از فتنۀ اهریمنت
با آن که پاییزی شدیم ای نوگلِ جوشِ بهار!
چون شاخِ گل بادا تر و شاداب؛ هر عضو تنت
سمکوب دست کس مکن زرکوبهای خویش را
این دلخوشان بوسهزن بر نعل پای توسنت
هرچند در سردابِ غم؛ افسرده و یخبستهایم
هم جشن نوروز تو خوش، هم مهرگان هم بهمنت
کوپنهاگن یازدهم شهریورماه(برج سنبله) 1397
زرکوب
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته