بسیار لقبِ محــروم نام، در بارۀ نامها و لقب های زنان - ۲

۱ ثور (اردیبهشت) ۱۳۹۷

شایان یادآوری میدانم که این مبحث (در بارۀ نخستین نامها ولقبهای زنان) با وجود عطف به موضوع کلی نامها ولقبهای زنان درافغانستان، حاوی بخشی است از زبان فارسی و یا هم آمیختگی سایر زبانها با آن. بحث جامع در این زمینه، مستلزم داشتن آگاهی بر همه اجزای فرهنگی- اجتماعی جامعه و به ویژه آگاهی از موضوع نامها، لقبها و سیرتحول آنها است.

 

کلید واژه ها

نخست توضیح چند نام را می آوریم.

زن

  واژه ی زن از ریشه ی"کئین" اوستایی و"کن" پهلوی آمده است. معنی "خانه " و " صاحب خانه " را می دهد.

زن به کسی اطلاق می شود که ازدواج نموده باشد، دختر فرزند مؤنث  در برابر پسر.(1) ". . . مادینه از آدمی. با ژینای یونانی از یک اصل است. پهلوی «ژن » (زن . زوجه )، اوستا "جنی" و «جنی » ...، هندی باستان «جنی » و «جنی » (زن ، زوجه )، ارمنی «کین » (زن، بانو)، کردی «ژین » (زن )...، افغانی «جینه ای » و «جونه ای » ، بلوچی «جن » و «غین »، سریکلی «غین» و«ژین » ، منجی «ژینگا» و اورامانی «ژن » . (حاشیه ٔ برهان چ معین.) (2)

 خانم

"خانم . [ن ُ] (ترکی ، اِ) بانو. خاتون . بی بی . (ناظم الاطباء)، جُرَّه . ستی . خدیش . کدبانو. بیگم.

 
جان به لب عاشق بیدل رسد
با غمزاتی که تو خانم کنی .

                         ایرج میرزا

 

لقب گونه ای است که در آخر اسم زنان درآید چون مهرانگیزخانم." (3)

". . . خانم و بیگم که در عثمانی به زن سلطان که ملقب به خان بود خانم و به زن های شاهزادگان بیگم می گفتند. همین که پادشاهان ایران لقب خان و بیگ را به رجال درجه اول و دوم درباری دادند، زن های آن ها هم طبعاً خانم و بیگم شدند.»(4)

بانو


بانو، رئیسه. و گمان میکنم از بان بمعنی حارس و حافظ و دارنده و امثال آن است و «واو» علامت شفقت یا تأنیث یا تصغیر است . 
به هرجای نام تو بانو بود        
پدر پیش تختت به زانو بود.  . . "(5)  

در شهنامه ی فردوسی وبرخی از آثار کهن پارسی، واژه ی زن، شهبانو بارها آمده است. در ایران فرح همسر و ملکۀ محمد رضا شاه را شهبانو فرح می نامیدند. وی که تا زمان نوشتن این سطرها زنده است، هنوز هم شهبانوفرح یاد میشود.

همچنان در چهار مقلاله :

  که او بود مه بانوی پهلوان

ستوده زنی بود، روشن روان

و در برخی منابع شهربانو را نیز می نگریم.

ویس ورامین:

                    به پیری بارور شد شهربانو

                توگفتی در صدف افتاد لولو

دختر

دختر، از واژه ِسانسکریت " دوهیتر" به معنی "دوشنده ی شیر" (6) 

 که بر می گردد به دوران دامپروری وگله داری .

 (دُ تَ) [ په . ] (اِ.) 1 - فرزند مادینه، بنت، دخت .

 2 - دوشیزه، زن مرد ندیده .(7)

 

مادر

مادردراوستا وسانسکریت، به معنی پرورش دهنده و دارای طفل است.

 

                                    *

 

 

                            نخستین نام ها والقاب

 

1-  درمنابع اسطوره یی و باستانی

هنگامی که در افغانستان، نامها والقاب گوناگون زمانۀ کنونی را می نگریم ویا میشنویم، مواردی  در بارۀ ریشه ومعنی آنها پرسش های مطرح میشوند. میدانیم که بیشترین نامها والقاب عربی اند که پس از نفوذ دین اسلام در قلمرو وسیعی از ایران بزرگ رواج پیدا کردند. نام هایی که با اندکی تعمق وتشبث توضیح می یابند. این هم محتمل است که  سوگمندانه بخشی از مردم تا آخر زنده گی خویش حتا معنی نام خویش را نمیدانند. پیرامون نام ها والقاب پیش از نفوذ دین اسلام، این پرسش برجای است که دختران این سرزمین دارندۀ کدام نامها والقاب بودند.

دنبال نمودن چنان پرسش ومنظور، نیاز به منابع پیشینه را در برابر ما می گذارد. از روی آن منابع به استیلای سیاسی ونفوذ فرهنگی – باورداشتهای متفاوت، از جمله نام نهادن ها و رواج القاب ره می بریم. نامهای بسیار پیشینه ترموجود اند که بیشترینه از هنگام باورمندی ها به خدایگان و ستاره گان یا زمانۀ قدرت مندی ژرفتر به خدایان طبیعی برجای مانده است. مانند اناهیتا، زهره، ناهید، پروین . . .

خدایگانی که در چهرۀ زن تصویرشده و پسانها نام آنها را بر دختران نهاده اند. مانند اناهیتا، از فرشته های اهورامزدای آئین زرتشتی که او را به عنوان الهۀ آب و شفادهی پرستش نموده اند. آن ایزدبانو را به دعا می گرفتند وپرستش می نمودند که از نظر و باور ایشان، نگهبان آب وچشمه ها وشفادهی بیماران بود.

در توضیح اندک بیشتر  اناهیتا بیاوریم که:

واژهٔ پارسی باستان اَناهیتَهAn-āhitaکه در پارسی میانه اَناهیدAnāhid و در فارسی امروزی ناهید شده، از پیشوند نفی اَن (-an، یعنی «نا-») و واژهٔ اوستایی، یعنی آلوده پدید آمده است و معنی آن ناآلوده (پاک و بی گناه) است.(8)

گفتیم هنگامی از چنان پرستش ها و خواستگاه نامها یاد می نمائیم، اساطیر ودین وآئین تأثیر گذار وشکل  دهندۀ آنها در نظر می آید. دین وآئینی زردتشی که با نام زردتشت پیوند دارد، نام هایی را با دیرینه گی آن برجای نهاده است.

تردیدی نیست که پیش از آئین زردتشتی، آئین های دیگری نیزحضور داشتند که پسانتر با تبارز آئین های متفاوت ویا نتیجۀ درهم آمیختگی های ادیان پیشتر، رگه های از باورمندی ها و بربنیاد آنها، نامها را انتقال داده اند. حتا اگر آن آئین ها از میان رفته، یا در گوشه وکنار منطقه و یا جهان اندکی حضور دارند، اما نام های برخاسته از آنها ادامه یافته است. در این زمینه از آئین میترایی میتوان نام برد.  نامی برخاسته از آئین میترایی که پسانترصورت مهر(آفتاب) را در پارسی میانه گرفت، با آنکه نامی مردانه بود، اما هنوز هم در افغانستان وایران دختران و زنان بیشماری با تأثیر پذیری از آن، دارای  نام میــترا استند، ویا آنرا به عنوان تخلص در عقب نام خویش می آورند .

پیش از نفوذ دین اسلام، درسیر مطالعۀ با نام والقاب زنان نیز تسلط و قدرت یابی دیگران را که از خارج منطقۀ تاریخی- فرهنگی اثرنهاده اند، مینگریم. مثلا پس از آنکه سپاه مقدونی- یونانی اسکندر درمناطق وسیعی که شامل ایران بزرگ کنونی نیز میشد، استیلا یافتند، زبان و خط یونانی را رواج دادند. حتی در زمان اشکانیان نیز"زبان و خط یونانی زبان رسمی بود. . . چنانکه از مسکوکات آن عهد بخوبی واضح است وحتی برای خود القاب یونانی انتخاب کرده تادب با آداب یونانی رامایۀ افتخارخود میدانستند. . . " (9)

بسا از آن نام های پیشینه، به رغم پیروزی های دین اسلام و آوردن نام های عربی، از میان نرفتند. این نام ها که هنوز هم در ایران وافغانستان وتاجیکستان، کم ویا بیش بر دختران وزنان گذاشته می شود، از راه مراجعه به آثار ادبی واسطوره ها و . . . کتاب های مذهبی سایر ادیان پیشینه، برای ما رسیده اند.  .  .

چند اثر را در اینجا نام میبریم که مؤلفان آنها با ثبت و درج نامهای دختران وزنان، برای آشنایی با نام های پیشینه ما را کمک میرسانند.

1-    کتاب سمک عیار 

 

رمانی عامیانه که نویسندۀ آن، فرامرزفرزند خداداد فرزند عبدالله است  ودر سدۀ ششم هجری، با جمع آوری داستانهای شفاهی تهیه شده، ما را با برخی از قصه های پیشینه آشنا می نماید. در راستای شرح همان قصه ها است که با موضوع مورد توجه ما، یا نام والقاب زنان آشنا می شویم.         

بسا نامهای حضور یافته در کتاب سمک عیار، حاکی از آن اند، که پیش از تسلط دین اسلام، آن نام ها در حوزۀ وسیعی از ایران بزرگ رواج داشت.

منظور از ایران بزرگ"حوزهٔ ایران بزرگ یا ایرانشهر به حوزهٔ تمدنی کشورهای کنونی ایران، افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، ارمنستان،اران، گرجستان و قفقاز، عراق و سوریه و بخش کردنشین ترکیه گفته می‌شود. در سال ۱۹۳۵ در زمان سلطنت رضا شاه، نام ایران رسماً در مجامع بین‌المللی به‌عنوان نام بخش بجا مانده از سرزمین ایران بکار رفت  

درکتاب  سمک عیار با این نامها آشنا می شویم:

گلنار،  دلارام، مه پری، روح افزا، سامانه، ماهانه، ماهستون، اباندخت، عالم افروز، ماه درماه،  مردان دخت،  گلبوی،  چگل ماه،  گیتی نمای،  جوهره. (10)  

برخی از این نامها در افغانستان و بیشتر درایران معمول اند. برخی هم متروک شده اند. تا جایی که از دوستان ایرانی شنیدم، نام چـِـگل یا چگل ماه را بر دختران نمیگذارند. لقبی که از مکان ترکان چگلی برخاسته است و حافظ شیرازی آنرا چند جای با پیشوند شمع چگل نیز آراسته است:

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

 شاه ترکان فارغ است از حال ما، کو رستمی.

ویا در این رباعی:

نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت

نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

غم در دل تنگ من از آن است که نیست

یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

 

2-    شاهنامۀ فردوسی  

 

  آوردن برخی نامها در "شاهنامه"، افزون بر اینکه ما را با نام هایی از پیشینیان آشنا می نماید، ذخیره گاه ومنبعی نیز بوده است که بسا خانواده ها، نام های دختران خویش را از روی آنها انتخاب کنند. مثلاً گزینش نامهای چون رودابه ( دخترمهراب کابلی)، سودابه، فرنگیس و گردآفرین . . .   چنانچه می دانیم سه نام نخستین تا هنوز برای دختران برخی خانواده ها هنگام انتخاب نام مطرح اند .

این نامها به دوره های برمی گردند که در قلمرو بزرگ منطقه با سلسله های هخامنشی، کوشانی، با تأثیرپذیری از باورداشت های زرتشتی وبودایی ویا از روی نام های مروج زمانۀ پارتها، ویا در زمان ساسانی ها رواج داشته اند.

برخی از سایرنام هایی را که در شاهنامه مینگریم عبارت اند از:

آرزو، ارنواز و شهرنواز، آزاده، آزرمی، دختارنواز،اسپنوی، بانوی گازر،گازُربانوی،  گُردویبانوی، مهبودپوراندخت، تهمینه، جریره، سهی، سیندخت، شهرناز، فرانک، فرنگیس، کتایون، گردآفرید،  گلشهر، ماه‌آفرید، منیژه،همای چهره آزاد.(11)

فرود آمد از اسپ سیندخت و رفت

به پیش سپهبد خرامید تفت

 . . .

دل بی گناهان کابل نسوز

که آن تیره گی اندر آید بروز

از آن ترس کو هوش و زور آفرید

درخشنده ناهید ونهور آفرید

 

همانگونه که در بارۀ نامهای موجود در سمک عیار یاد آوری شد، برخی نامها ویا القاب موجود در شاهنامه نیز متروک شده اند. اما میزان روی آورد به آنها در ایران بیشتر است.

از آنجایی که داستان های شاهنامه رنگ وبوی حماسی دارد، نامها را نیز با صفات گوناگون در طی داستان های حماسی ورزمی و تراژیدی های آن می بینیم.

 

3-    ویس و رامین  

 

نام هایی را نیز می نگریم که از ورای ترجمه های متون ویا نگارش اساطیر وداستان های پیشینه به ما رسیده اند. مانند نام های ویس ورامین، دو دلداده به همدیگر که در منظومۀ ویس ورامین  فخرالدین اسعدگرگانی نام برده شده اند.

نمونۀ از بیت های منظومۀ ویس و رامین.

چو دود شب بماند از آتش روز

فلک بنوشت هیری مفرش روز

بشد بر پشت اشقر آفتابی

چو باز آمد بر ادهم ماهتابی

ز لشکر گه به راه افتاد رامین

ندیدش هیچ کس جز ماه و پروین

رسول پیش ویس با چهل کس

که بودی لشکری را هر یکی بس

گهی تازان گهی پویان چو گرگان

به یک هفته به مرو آمد ز گرگان

چو رامین از بیابان رفت بیرون

نماندش رنج ره یکروز افزن

رسول و ویس را از ره گسی کرد

ز بهر ویس اندرزش بسی کرد . . .(12)

 

 

 یادکرد نیکو از آنها در اشعار شاعران نامی، مواردی عامل بیشتر و سبب انتخاب آنها وگذاشتن بر دختران شده است.

 معلوم است که خواننده گان وآشنایان با این کتاب ها وقتی نامهایی را می نگرند که دلنشین و جذاب اند، و در برخی کتاب های معتبر دیگر نیز از آنها یاد شده است، بر دختران می گذارند.

مولانا جلال الدین محمدبلخی:

بوی رامین می رسد از جان ویس 

بوی یزدان می رسد هم از اویس

خواجوی کرمانی :

پیش رامین هیچ گل ممکن نباشد غیر ویس

پیش سلطان هیچکس محمود نبود جز ایاز

سعدی شیرازی :

رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد

یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد

 

با آنکه در داستان عاشقانۀ ویس و رامین، ویس نام دختر است، اما در افغانستان بر پسران نیز نام ویس را گذاشته اند. و چنین نام، غیر از نام میرویس است که مواردی بدون میر، پسرها را در صورت ویس صدا میکنند.

اکنون منظور ما توضیح همه نام ها نیست. آنچه در اینجا بیفرایم این که تأمل در بارۀ نام های یاد شده وسایر نام های غیرعربی، با توسل به متون باستانی، تفسیر وتأویل وریشه های یابی آنها، کمک کننده است که دست خواننده را می گیرد و او را با فرهنگ های پیشینه، زبانهای آن عصر ونامهای تأثیر پذیرفته از آن، آشنا می سازد. همچنان پژوهشگر را برای دست یابی به معانی، مفاهیم تاریخی و مصداقهای آن رهنما می شود. واگر از ترکیب آنها نامهای ایجاد شده اند، تاریخ برخورد های فرهنگ ها و تأثیر پذیری های آنها را نیز نماد نام ولقب توضیح میدهد.

 ادامه دارد

 

منابع

.........

 

1-    زبانشانسی همگانی. مهدی سعید بنادکی . وآژۀ زن. یازدهم آبان ۱۳۸۷

2-     لغتنامۀ دهخدا. زن

3-    لغتامۀ دهخدا. زیر عنوان خانم

4-    تارنمای مشرق. "زنان قجری چه القابی داشتند".23 اسفند. 1393 به نقل از عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، تهران: زوار، 1321.

5-    لغتنامۀ دهخدا. خانم

6-    تارنمای حق وصب

7-    فرهنگ معین. دختر

8-    فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی/ محمد حسن دوست؛ زیر نظر بهمن سرکاراتی. - تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نشر آثار، ۱۳۸۳

9-    تاریخ ادبیات فارسی. عبدالکریم نزیهی. سالنامه سال 1314 خورشیدی. ص 196

10-                        فرامرز پسر خداداد.سمک عیار. پنج جلدی. به تصحیح دکتر پرویز ناتل خانلری. انتشارات فرهنگ ایران.1331-1353

11-                        در صفحات شاهنامآ فردوسی

12-                        اسعد گرگانی. منطومۀ عاشقانه ویس و رامین. بخش رفتن رامین به کهندز.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



نصیر مهرین