سـخـن
۱۰ حمل (فروردین) ۱۳۹۷
به خواب می دیدم :
[ ]
برای قُلهٔ کوهی ،کـــَسی سخن می زد
زخوانشِ بیهودهٔ کتابِ مبتذلِ روز وشب
و ازتهاجمِ این سالهای خون وهراس
وانتظارِعبث از وزیدنِ باد
و" کیست ؟ " ،" کیست ؟ " گفتنِ زندانیانِ کورِ عهدِ شکستن
وگُمشدنِ بانگِ بشارت.
[ ]
و می دیدم
که کوه سنگ به سنگ
آب
می گردد !
[ ]
چه تلخ بود
خوابِ دیشبهٔ من .
----------------------------------
آلمان
دوهزار و سیزده
برگرفته از دفتر شعرمنتشر شدهء :
« تو و زمین و من »
)))
)))
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته