پیوندِ فرهنگ و سیاست، در گفتوگویی با جاویدفرهاد
۲۵ سرطان (تیر) ۱۳۹۶
یاد کرد:
رابطهی فرهنگ با سیاست، میزان شعورسیاسی مردم در جامعه و این که رشد فرهنگِ عمومی در حوزهی سیاست از کجا و چگونه آغاز می شود، همواره از بحث های جدی در زمینههای فرهنگ و سیاست بوده است، که برای درک بهتر از این موارد، گفتوگوی ویژهی مرا با "جاوید فرهاد" نویسنده و منتقد در اینجا میخوانید.
- در نخست توجیه شما از پیوند میان فرهنگ و سیاست چیست ؟
*- فرهنگ، روح سیاست است؛ یعنی سیاست بدون فرهنگ، شبیه کالبد خشک شدهاست که باید دفن شود؛ زیرا پیکرِ بدون روح، چیزی زاید است، و به همان دلیل است که، پیشتر از هر گونه تحول سیاسی و اجتماعی ، نخست باید دگردسیی فرهنگی در سطح جامعه پدید آید تا بستری برای جذب تحول سیاسی به میان آید.
در افغانستان هر گونه تحول سیاسی ( چه چپی و چه راستی ) که رخ داده است ، بدون تو جه به زمینههای فرهنگی و در کُل بدون تحول فرهنگی شکل گرفته است ؛ یعنی سیاست ها چه در حوزه ی دموکراتیک و چه در عرصهی افراطی وغیر دموکراتیک ، همه بدون پشتوانهی فرهنگی بوده است .
ساده تر میخواهم بگویم که به دلیل نبود جریانهای فرهنگی بستر ساز، اندیشههای وارداتی از بیرون بر ما تحمیل شده است، و این تحمیل ، درست نقطهی تلاقی با عنصر کمبود فرهنگی و نداشتن سطح شعورِ فرهنگی بوده است.
از دید من، نبود آگاهی از درک مقولهها و جریانهای سیاسی ( چه در زمینههای راست و چه در زمینههای چپ ) و حضور اندیشههای وارداتی افراطی و تفریطی سبب شدهاست که ، خط اعتدال در سیاست را گُم کنیم و بدل شویم به فردِ متعصبِ سیاسی .
بربنیاد آنچه گفته شد، در درک خود از این جُستار به این نتیجه می رسیم که، هر رویکردِ متحولی ( خواه مثبت و خواه منفی ) بدون درک زمنیههای فرهنگی در جامعهی ما انجام شدهاست، و این مورد نقطهی ایجاد تنش در جغرافیایی به نام افغانستان بوده است .
با توجه به این ، فرهنگ پیش زمینهای برای بستر سازی سیاسی است، و در واقع ابزاریست برای نهادینه ساختن هر گونه تحول و دگردیسی سیاسی در جامعه .
- اما اکنون فکر نمی کنید، میزان شعور سیاسی شهروندان و در کُل سطح برداشت سیاسی مردم از وضعیت نسبت به چند دهه رشد فزاینده کرده ، و این وابسته به رشد زمینههای فرهنگی برای درکِ عموم از وضعیت سیاسی بوده است ؟
- * تجربه های عینی ما از سیاست و چشم دید های ما از دگردیسی های وضعیت سیاسی ، تا جایی ما را در بر خورد از تحولات سیاسی در افغانستان ، حساس ساخته است؛ اما این حساسیت به هیچ روی ریشه در باز یافت فرهنگی ما از رویدادهای سیاسی در کشور نداشته است؛ یعنی فضای جاری و نوعی بیثباتی سیاسی – فرهنگی سبب شده که، تجربهها و چشمدیدهای مان را از رویدادهای سیاسی عینیت ببخشیم ؛ اما این عینیت بخشی، به هیچ روی ناشی از درک فرهنگی ما نبوده است؛ بل نوعی گرایش پویولیستی در سطح جامعه سبب شده است تا ما سیاست زده شویم، این گرایش عمومی ما در حوزهی سیاست همخوان با درک فرهنگی ما از سیاستها و تحولات سیاسی نبوده است؛ یعنی پیش از این که درگیری بلای کمونیزم واژدهای "اخوانیزم" و "ایزم"های دیگر شویم ، درک فرهنگی ما از این مقوله ها و مکتب های سیاسی بسیار پایین بوده؛ زیرا سطح فرهنگ عمومی در جامعه ما به گونه ی کُلی سیر نزولی خود را می پیمودهاست ؛ بنا بر این برخی روشنفکران از فرطِ جنون به دگردیسی، بدون توجه به پیشزمینهها و پسزمینههای فرهنگی در جامعه، (بیشتر هم از روی آثارِ ترجمه شده) فکرهای ترجمه شدهی دیگران را به خورد" عوام الناس " دادهاند و اندکی هم از سر آگاهی و شمار گستردهای هم از فرطِ ناآگاهی در برابر این فکرهای ترجمه یی ایستادند و سپس یا " اشرار " لقب گرفتند ویا هم " کافر " و " بی دین " و " لامذهب " .
پنداشت من این است که، در جامعه ی ما همان قدر که "مارکس" را نشناختند، به همان پیمانه "سید قطب " را هم درک نکردند، عاملش هم این بود که، میزان فرهنگ عمومی پایین بود، و اکنون هم که ما شاهد دگردیسیهای گونه گون سیاسی در کشور هستیم، سطح فرهنگِ عمومی در جامعه بسیار پایین است ؛ شمار بیسوادان ما زیاد، شمار کم سوادانِ ما بیشتر ازباسوادان و شمار با سوادان و نیز روشنفکرانِ ما اندک بودهاست .با این ساختار نیم بند فرهنگی، بیگمان درک ما از جریانها و تحولات سیاسی هم ناچیز بوده است .
- برخی از آگاهان به این باورند که تجربههای مردم از رویدادها و دگرگونیهای سیاسی در افغانستان، میزان " شعور سیاسی " شهروندان را بلند برده است، و این به نظرِ تان نوعی رشدِ فرهنگی در زمینهی درکِ فرهنگی مردم از سیاست نیست ؟
- * ببیند ، وقتی میگوییم: "شعور سیاسی"، بیگمان این مقوله رابطهی سامانمند با پدیدهی فرهنگ به معنای عام آن دارد؛ فرهنگ در این مرحله به معنای رشد میزانِ آگاهی شهروندان در سطوح گونه گون - به ویژه در حوزه ی سیاست - است .( البته منظورم از فرهنگ اینجا معنای فراگیر و چند بعُدی نیست ) از دید من چشمدیدهای ما از رخدادهای سیاسی، به معنای بلند رفتنِ میزان " شعور سیاسی " عامه نیست؛ این چشمدیدها، بیشتر از این که "شعور سیاسی" ما را به لحاظ فرهنگی رشد داده باشد ، سر نوشت ما را "سیاست زده " ساخته است؛ یعنی این سیاست زدهگی بر ما تحمیل شده است . امروز هر فردی از جامعه، به دلیل رویکردهای سیاسی که عمدن سر نوشت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اش با آن گره خورده است، نا گزیر است تجربه ها و مشاهدات سیاسیاش را از وضعیت در افغانستان دنبال کند؛ ولی این دنبال کردن وضعیت سیاسی، نه از روی فهم و رشد شعور سیاسی وی است ؛ بل به نوعی ناگزیر شده است تا اوضاع سیاسی را پی گیری کند؛ زیرا همان گونه که گفتیم ، از روی ناگزیری سر نوشتش با سیاست آمیخته شده است، و این ناگزیری هر گز به معنای رشد شعور سیاسی وی از وضعیت نیست .
شعور سیاسی زمانی شکل می گیرد و رشد میکند که، هر شهروند با توجه به پیش زمینههای فرهنگی و میزان آگاهی اش از نفس سیاست و اوضاع سیاسی، آگاهانه و از روی خردِ سیاسی به درکِ واقعبینانه از سیاست نایل آید .
اگر به گفتهی شما ما به آن شعور سیاسی لازم نایل آمده باشیم، چرا به برخی از رهبران و نماینده گانی در حکومت و شورای ملی رأی دادیم که نه عُرضهی رهبری را دارند و نه هم میتوانند نمایندهی واقعی مردم باشند؛ هنگامی که انتحاب ما آگاهانه نیست، پس چگونه میتوانیم ادعا کنیم که تجربهها و مشاهدات ما از تحولات سیاسی در افغانستان، شعورِ سیاسی عمومی ما را توسعه دادهاست .
- خوب، حالا برای رشد فرهنگِ عمومی در حوزهی سیاست ، باید از کجا آغاز کنیم ؟
*-برای رشد فر هنگِ عمومی در این حوزه ( سیاست )باید خود مان را به لحاظِ فرهنگی توسعه بدهیم ؛ یعنی میزان آگاهی عامه را بلند ببریم .
در وهلهی دوم، داشتنِ فرهنگِ سیاسی و سپس وجودِ سیاستِ فرهنگی مُدون ضروریست. فرهنگ سیاسی زمانی به وجود میآید که، میزان آگاهی و اطلاعات ما از سیاست با توجه به پیشزمینهی فرهنگی آن بلند برود .
سیاستِ فرهنگی هنگامی شکل میگیرد که ما فرهنگِ سیاسی مدونِ مان را رشد بدهیم و به حیث شهروند آگاه در طرح ، ایجاد و پیشنهادهای ما برای راهاندازی سازوکارهای فرهنگی و برنامههای سیاست فرهنگی خوب عمل کنیم؛ یعنی بکوشیم در نخست سطح فرهنگِ عمومی و سپس میزان آگاهی مردم را از سیاست بلند ببریم ؛ پیش از آن که به تحول و دگردیسی یا انقلاب سیاسی متوسل شویم، تحول، دگردیسی و انقلاب فرهنگی را راهاندازی کنیم تا بعد دچار اشکال نشده و زمینه را برای جذب این دگردیسی وتحول سیاسی ایجاد نماییم ؛ در غیر آن به "کعبه" نارسیده، مثلِ همیشه به "ترکستان" خواهیم رفت.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته