رازِ لاله در شعر فارسی و به ویژه در شعر صفا - بخش هشتم
۲۵ سرطان (تیر) ۱۳۹۶
در این قسمت نیز به ادامۀ شرح حال خانوادۀ شادروان محمد ابراهیم صفا پرداخته ایم
. . . در این میان، سه تن از فرزندان ناظر محمد صفرخان نیزدر سال 1311 خورشیدی به زندان افتادند.
آنها عبارت بودند از:
1- محمد انوربسمل
2- محمد ابراهیم صفا
3- محمد اسماعیل سودا.
بسیار کوتاه یادآورمی شویم که بدون هیچگونه جرم وگناهی.
از چپ به راست ، صف ایستاده: محمد ابراهیم صفا، رحیم وردی خان
نشسته از چپ به راست: محمد عثمان خان ( پدر کلان نویسنده وشاعر ارجمند رشاد وسا و هنرمند و موزیک دایرکتربا نام ببرک وسا)، محمد حسین خان از اقارب صفا، در قونسلگری افغانستان در هند.
آن همه بیداد وستم اگر طرف نیاز حکومتی بود که سعی تثبیت خویش را از راه سرکوبگری ،هراسانیدن مردم وخاموش نمودن صدای نارضایتی و پرورش بلی گویان در پیش گرفته بود، واکنش های مغایر این آرزومندی، یا سمت وسو یافتن نارضایتی به سوی رفتار های خشونت آمیز را نیز شکل میداد. قتل سردارمحمدعزیز برادر شاه که در برلین سفیر بود، حمله به سفارت انگلیس در کابل، و سرانجام قتل شخص شاه به دست عبدالخالق، از مظاهر این خشم
ونفرتی بود که نظام خودکامه وسرکوبگر ایجاد گرآن بود.
نمونۀ خط شادروان صفا که دوست گرانقدرم یوسف جان صفا، لطف نموده اند
با قتل محمد نادرشاه، بی گناهان بسیار دیگر به زندان رفتند و برخی به زودی و بنابر لزوم دید برادران شاه مقتول، به اعدام گاه ها.
دست این جفا به سوی جوانان خانوادۀ محمد صفرخان نیز دراز شد. در نتیجه از این خاندان، اشخاص دیگری زندانی شدند:
1- محمد اسلم بسمل زاده، فرزند محمد انوربسمل
2- محمد نعیم بسملزاده
دراینجا میخواهم پیش از نامبردن سایر اعضای خانوادۀ ایشان، چند سخن وخاطره یی را ازشادروان محمد نعین بسلمزاده بیاورم:
آقای محمد حیدراختر پیامی داد که جناب محمد نعیم بسملزاده، یکی ازعزیزان خانواده ی ایشان از کانادا تشریف آورده است. رفتم به دیدن ایشان. با جمعی نشسته بود وسرگرم صحبت. حاضران منزل جناب حیدر اختر ایشان را نعیم جان هم خطاب می کردند. قصه ها داشت. از آنجمله قصه یی که به یادم مانده است و شاید با جملات متفاوت که اینجا می آیند.
نعیم جان بسلمزاده گفت: "صنف هفت مکتب بودم که پس از واقعه ی کشته شدن محمد نادرشاه، همراه تعداد زیاد اعضای خانواده زندانی شدم. هنگامی که سپه سالارشاه محمودخان، "جزاهای" بی گناهان را تعیین می کرد، برایش گفتند که سپه سالارصاحب، این بچه ( محمد نعیم بسملزاده) هنوز به سن قانونی نرسیده وصغیر است. سردارشاه محمود خان "غازی" گفت: سن اش را زیاد نوشته کنید که "کبیر" شود!
درنتیجه امر و دستور او بود که 13 سال را درزندان سپری کردم. بعد از رهایی که با مشکلات کار یافتم، اما زودتر ازموعد قانونی به رویت سنی که سپه سالار تعیین نموده بود، مرا تقاعد دادند."
3- محمد اکبراختر، فرزند محمد اخترخان که در زمان امان الله به دهن توپ پرانده شد.
4- محمد هاشم خان، فرزند محمد اخترخان
5- محمد آصف از صنف دوم فاکولتۀ طب اخراج شد.
6- محمد اکرم بسملزاده که درترکیه نحصیل می نمود، همانجا بماند نا سالها پیش وفات یافت.
7- محمد بشیررفیق، نواسۀ دختری ناظرمحمد صفر خان، (فرزند طاهره خانم ومحمد رفیق خان) از مکتب ابندائیۀ نجات اخراج شد.
8- محمد یعقوب صفا، فرزند محمد ابراهیم صفا. اخراج از مکتب عاشقان وعارفان
9- محمد امین "ناظر" پسر محمد اسلم بسملزاده اخراج از مکتب عاشقان وعارفان
محمد انورخان بسمل، درزندان قلعۀ ارگ بماند اما دیگران را به زندان دهمزنگ انتقال دادند. در این باره جناب کلیم الله ناظر می افزاید:
". . . در خصوص استادمحمد انور"بسمل"، دراجتماع صدارت که به اصطلاح غرض ابلاغ محکومیت قاتل نادرخان دائر شده بود،نائب سالار و یک ملای عضو جمعیت العلما ( نام ها) و بعداً رئیس شورا، به شمول قلعه بیگی، خواستار اعدام چهار نفر دیگر هم شده بودند. آنها عبارت بودند از:
1- محمد انور "بسمل"
2- عبدالهادی "داوی"،
3- محمد سرور"جویا"
4- میرغلام محمد "غبار"
ازاینکه شخص "بسمل" یکسال قبل از کشته شدن نادرشاه در حبس سیاسی افتیده بود و هم شخص عارف، متدین و در مسلمانی خویش از بسیاری دینداران آنوقته بهتر بود، این فتوای مجلس نادرست واقع میشد، لذا در جریان آن جلسه، وزیرعدلیۀ هاشم خان صدا زد که به جرم کشتن پادشاه اگر اعدام نشوند، باید به جرم دهریت اعدام شوند.
ادامه دارد
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته