نوبهاری نیست
۳ حمل (فروردین) ۱۳۹۶
چمـن خشکـیده باغ از بر فتاده نوبهـاری نیست
پرستو کوچ کـرده نغمۀ و صوت هزاری نیست
گلان عشـق و وصل و آرزو خشکیده در گلشن
هوای دامن کهسار و طرف سـبزه زاری نیست
خس و خـاشـاک بر روی لطافـت میزنـد سیلی
بهرسو بنگری جز تیغ خشم ونیش خاری نیست
به رود و نهر و دریا خون مظلومان بود جاری
بچشم چشمهساران قطره آب خوشگواری نیست
به شهـر و روسـتا گرگان وحشی میدرد دل را
ز آهـوبرّهگان در کـوه و صحرا یادگاری نیست
در میخانـه را افـراط و وحـشـت میکند مسدود
به هنگام بهـاران بـزم عیش و میگساری نیست
غـم و درد و تباهی میشـود هردم فزون؛ لیکن
رفیق همـدل و محبوب و یار غمگساری نیست
مـتــاع عـشـق در بـازار دل افـتــاده از رونــق
به دنیای تجارت وعـده و قـول و قـراری نیست
مگـو از داســتان ویس و رامین وامـق و عـذرا
ز شورعاشقی در شهر دلها جز شعاری نیست
تـو گـویی رسـم عـیاری و مـردی رفـته از دنـیا
دیگـر رنــد خــرابـاتـی و مـرد نــامـداری نیست
نه تنها صلح وعشق وامنیت در دل شده مجروح
برای لقـمه نـانی در وطن هـم کارو باری نیست
حـذر از شــیـخ شـیطان مفـتـی آل سـعـودی کــن
کزآنان حاصلی جز بند زندان چوب داری نیست
کُـشد عـشـق تمـدن را بـه دل هـای بشـر داعــش
از ایـن دیـوان بـد کـردار دیگـر انتظـاری نیست
پلان شوم پاکستان وطالب جنگ و ویـرانی است
برای عـشق و دوسـتی جـایگاه و اعتباری نیست
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته