اثرات ناقلین پشتون بالای مالداری - کوچی گری در افغانستان شمالشرقی

۱۲ دلو (بهمن) ۱۳۹۵

نویسنده: توماس بارفیلد (دانشگاه هاروَرد)، نیویارک، ۱۹۷۷

برگردان: دکتور لعل زاد، لندن، جنوری ۲۰۱۷

 

اثرات ناقلین پشتون بالای مالداری - کوچی گری در افغانستان شمالشرقی (۱) 

 

اسکان ناقلین پشتون در ولایت قطغن آخرین کوچ کشی بزرگی بوده که به موجب آن تعداد زیاد ناقلین پشتون در افغانستان شمالی مستقر می شوند. پشتونیزه سازی افغانستان شمالی (یا خانه مردمان ترک و تاجیک)، یکی از اهداف حکومت افغان از زمان امیر عبدالرحمن (۱۸۸۰ - ۱۹۰۱) بود. این منطقه به علت اینکه از یکطرف حاصل خیز ترین بخش کشور و از طرف دیگر هم مرز روسیه است (جاییکه از نگاه سیاسی فقط پشتون های قابل اعتماد تامین کننده امنیت برای حکومت پشتونی در کابل پنداشته می شود)، بطور خاصی مورد توجه و علاقه قرار داشت. کثرت ناقلین، کمک حکومت و موفقیت در پشتونیزه سازی قطغن، مسئله تاریخی نفوذ پشتون ها در یک ولایت ازبیک نشین را به میان می آورد، جاییکه رقابت بین القومی توسط پالیسی دولت تنظیم می شود. من بصورت مشخص، تازه ترین گسترش یا انتقال مالداران پشتون در قطغن شمالی، پویایی (دینامیک) رقابت آنها و همزیستی احتمالی با مالداران عرب {سادات؟} را که قبلا در آنجا مستقر شده بودند، مورد مطالعه قرار می دهم.

 

قطغن در سده نزده 

 

افغانستان شمالشرقی از نگاه سنتی در بین وادی های پست (دریایی) قطغن و کوههای بلند بدخشان تقسیم شده است. قطغن از نگاه جغرافیایی شامل کندز، خان آباد و وادی های دریای آمو است، جاییکه این دریا ها پس از ترک کوهها وارد جلگه های خاکی (زرد رنگ) می شود. آنها در اینجا ها مرداب های بزرگی را تشکیل می دهند که اکثرا توسط دهقانان ازبیک در جریان سده های ۱۹ و ۲۰ مسکن گزین شده اند. نام این ولایت در حقیقت از طایفه غالب قطغن ازبیک گرفته شده که حاکم این منطقه بوده است. قطغن به خاطر ملاریای مزمن آن نسبتا کم جمعیت بوده است.

 

ازبیک ها در این وادی هم دهقانان زمین های آبی و هم نیمه - کوچیان پرورش دهنده گوسپندان بودند. زمین ها فوق العاده حاصل خیز بوده و مازاد بزرگ تولید می کرد. یک گزارش برتانوی در سال های ۱۸۳۰، مولدیت آن را اینگونه تحسین کرده است: «یگانه علت تولید محدود غله در این منطقه، عدم فروش آن است. هر کسی می تواند زمینی را با شرایط پرداخت یک هشتم (محصول) به امیر، برای کشت انتخاب کند… احتمالا هیچ منطقه ای در روی زمین وجود ندارد که زندگی در آن بتواند ارزان تر یا بهتر از آن باشد. با وجودیکه پول کمیاب است، فقر مطلق وجود ندارد».

 

ازبیک های که به صورت دایمی مصروف زراعت آبی نبودند، از وادی ها منحیث قشلاق های دایمی زمستانی استفاده نموده و در موسم بهار و تابستان به خاطر چرانیدن گوسپندان خویش به جلگه ها و دامنه های بالای وادی ها کوچ می کردند. این کوچ ها اکثرا کوتاه و اغلبا با بعضی اشکال زراعت مقیمی همراه بوده است.

 

یکتعداد ازبیک ها یا اقارب نزدیک ترک آنها مانند مغول ها در دامنه های کوهها در زرع گندم در زمین های للمی مصروف بودند. این قشلاق ها نشان دهنده محدوده مسکونه ازبیک های جلگه ها و وادی های دریا بود. دهقانان للمی در مقایسه با ازبیک های وادی های پست، بیشتر کوچی بودند. بگونه مثال، مغول های ارگو گوسپندان خود را در تابستان به کوههای مرتفع شیوه در بدخشان و ازبیک های رستاق گوسپندان خود را به به درواز می بردند، اما هر دو از نگاه اقتصادی وابسته به زراعت بودند.

 

تاجیک های بدخشان در وادی های کوهها و تپه های بلند تر از زمین های پست ازبیک ها قرار داشتند. آنها دهقانان زمین های للمی و مالداران چراگشت گاوان و بزان بودند. تاجیک ها با درنظر داشت ارتفاعات منطقه، گندم یا جو می کاشتند، اما قشلاق های مرتفع کاملا وابسته به جو بودند. حاصل خیزی این زمین ها در مقایسه با زمین های پست بسیار کم است. باغ های توت در یکتعداد زیاد قشلاق ها نقش مهمی در افزود غله جات دارد. توت خشک و آرد آن می تواند تا وقت نامحدود نگهداری و ذخیره شود. قشلاقیان گاوان و بزان خود را به چراگاههای تجملی تابستانی  یا ییلاق ها می برند که در محدوده یک روز پیاده روی از قشلاق ایشان قرار دارد. لذا حرکت در بین قشلاق های پایینی و چراگاههای مرتفع آسان است. مالداری تاجیکان با وجود قطعات بزرگ چراگاهها، به علت نیاز تغذیه ثابت و خانگی حیوانات ایشان در جریان زمستان های سخت کوهستان، شدیدا محدود شده است. نبود علوفه برای حیوانات باعث محدودیت تعداد حیواناتی می شود که یک خانواده تاجیک می تواند در جریان زمستان نگهداری کند.

 

تاجیک های بدخشان در جریان سده نزدهم توسط ازبیک های قطغن اشغال می شوند. نتیجه آن فاجعه بار است. تاجیک های بدخشان در اثر تلاش میر مراد بیگ کندز برای اسکان آنها در مرداب های حاصل خیز، اما ملاریای کشنده آن، تباه می شوند:

 

«از سال های ۱۸۳۰ که بدخشان و مربوطات آن در سواحل شمال اکسوس مورد تاخت و تاز (چپاو) مراد بیگ قرار می گیرد تا جلگه های کندز و حضرت امام را پر کند، از جمعیت خالی می شود. مجموع کسانیکه در این مرداب های غیرصحی با زور نقل مکان داده می شوند، از آن سال تا کنون توسط ازبیکها حدود ۲۵ هزار خانواده یا ۱۰۰ هزار نفر تخمین می شود؛ و من پرسان می کنم، از اینکه فقط ۶ هزار آن در سال ۱۸۳۸ زنده مانده، میزان مرگ و میر در جریان ۸ سال چقدر بزرگ بوده است».

 

مراد بیگ چنین احساس می کند که، «وقتی او می تواند در کندز زندگی کند، هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم کوهها نتوانند در آن زندگی کنند. من جرات کرده و پیشنهاد کردم، یک دلیل می تواند این باشد که آنها همواره میمیرند…». ظرفیت مرداب های قطغن بصورت آشکار محدود بوده است.

 

عربهای آسیای میانه در اواخر سده نزدهم، سومین گروه عمده قومی در قطغن بودند. آنها کوچیان مالدار بوده و برخلاف ازبیک ها، کوچ های طولانی تری می کردند تا در زمستان، وقتی که مشکل ملاریا وجود نداشت، از مرداب ها و در تابستان از چراگاههای مرتفع و وسیع بدخشان استفاده کنند. عربهای آسیای میانه قطغن از نگاه سنتی در بغلان زندگی می کردند، اما تا سال های ۱۸۷۰ یک گروه بسیار کوچک می باشند. در این زمان ها که وادی زرافشان توسط روس ها اشغال می شود، تعداد زیاد عربهای فراری از آن وادی به قطغن و ترکستان افغانی می آیند. آنها تا سال های ۱۸۸۰ دومین گروه عمده قومی در جلگه ترکستان را تشکیل داده و تعداد آنها به حدود ۱۵ هزار خانواده می رسد. عربها در خانات بخارا گوسپندان دارای دمبه های بزرگ پرورش می دادند. آنها با استفاده از قشلاق های ثابت، کوچ های موسمی طولانی تری به کوهها انجام می دادند. آنها گوسپندان خود را با مفاد زیادی در بخارا به فروش رسانیده و از نزدیک با بازار های شهری منطقه رابطه داشتند. عربها پس از رسیدن به قطغن از مرداب های کم نفوس و زمین های جلگه برای ایجاد مسکونه های زمستانی استفاده می کردند. عربها کاملا کوچی بوده و مسکونه های زمستانی خود را سالانه عوض می کردند تا اینکه در سال ۱۹۲۱ حکومت برای آنها در کندز و امام صاحب، زمین اعطا می کند (امام صاحب در وادی دریای آمو قرار دارد). از این زمان ببعد کوچیگری عربها بر بنیاد قشلاق های ثابت زمستانی استوار می شود که نظر به موسم آنرا در بهار ترک گفته، به جلگه های مجاور حرکت نموده و در تابستان خود را به چراگاههای کوههای بدخشان (به فاصله ۳۰۰ کیلومتر) می رساندند. چراگاههای کوهستانی به وفرت وجود داشته و یکی از دلایل آن سیاست کوچ اجباری مراد بیگ بوده که باعث کاهش هولناک نفوس بدخشان گردیده است. عربهای کندز در شیوه بدخشان و عربهای امام صاحب در درواز، ییلاق می کردند.

 

عربهای که به قطغن آمدند دو زبانه، یعنی پارسی گو و ازبیکی گو بوده و رابطه نزدیکی با ازبیک ها در خانات بخارا داشتند؛ هیچ یک عربی نمی دانست. عربها از نگاه اجتماعی و سیاسی با ترک ها به مقایل تاجیک ها متحد شده و مناسبات خود را پس از رسیدن افغانستان با ازبیک های قطغن نگه داشتند. عربها حتی امروز هم ناخوشی آشکار خود از تاجیک ها را نشان می دهند. آنها با وجودیکه با بانوان تاجیک ازدواج می کنند، از ازدواج بانوان عرب با مردان تاجیک خود داری می نمایند.

 

ما در پایان سده نزده هر سه گروه قومی ازبیک، تاجیک و عرب را داریم که دارای یک موقعیت خاص در نظام بزرگ منطقوی می باشند. مراکز شهری و وادی های آبی زیر کنترول ازبیکهاست. نیمه - کوچیگری ترکها عام است، اما فقط شامل کوچ های (فواصل) کوتاه است. قدرت سیاسی و نظامی به ازبیک ها اجازه داده که اکثریت وادی ها و جلگه های حاصل خیز و همچنان وادی های کوهی قابل دسترس مانند رستاق، ارگو و فیض آباد را کنترول کنند. مسکونه های زمین های پست ازبیک ها به علت ملاریای بومی در وادی های مردابی محدود بوده و تمرکز جمعیت آنها کم بوده است.

 

تاجیک ها که توانایی نگهداری استقلال خود در کوههای بدخشان را داشتند، دارای معیشت مخلوطی بر بنیاد پرورش حیوانات و زراعت للمی بودند. موقعیت تاجیک ها در واقعیت پیچیده تر از آن است که تشریح شد، زیرا کوههای بدخشان دربرگیرنده تاجیک های سنی (در وادی های پایین تر مانند راغ، یفتل، شهر بزرگ، جرم وغیره) و تاجیک های شیعه (اغلبا غیر پارسیگو در وادی های بلند درواز، روشان، شغنان و واخان) است. این مسئله ابعاد اضافی اشتقاق مذهبی در داخل موقعیت عمده زراعت کوهی و چراگشت مالداری را فراهم می کند.

 

عربها از چراگاههای زمستانی خویش به خاطر بهره برداری از منابع زمین های بلند و پایین به چراگاههای تابستانی خویش به فاصله ۳۰۰ کیلومتر کوچ می کنند. آنها با کوچ به جلگه ها و کوهها از تابستان های ملاریایی وادی های آبی جلوگیری می کنند. آنها در زمستان برگشته و می توانند از مرداب های وسیع به حیث چراگاههای زمستانی استفاده کنند. در جریان تابستان زمین های گسترده و سرسبز بدخشان چراگاههای زیادی نسبت به نیاز تاجیک ها فراهم می کند، به همین علت فضای بیشتری برای گروههای زیاد کوچی وجود دارد. از نگاه سیاسی، عربها در اتحاد با ازبیک ها توانستند که بصورت آرام و آسان در قطغن مسکون شوند. بزرگترین مفاد عربها این بوده که کوچ های (فواصل) طولانی برای ایشان اجازه داده که بهترین چراگاهها در هر منطقه را بر بنیاد موسمی استفاده کرده و به این ترتیب بتوانند تعداد اعظمی گوسپندان را نگهداری کنند.

 

انتقال پشتون ها 

 

کنترول پشتون ها بر افغانستان شمالی (تا زمان عبدالرحمن) فقط در حرف وجود داشت تا اینکه امیر عبدالرحمن کنترول پشتون ها در سراسر افغانستان را استحکام می بخشد. او انتقال پشتون ها از جنوب هندوکش به جلگه های ترکستان در بین بلخ و میمنه را، بعضا با اجبار، تشویق و برقرار می کند. اما پشتونیزه سازی قطغن به علت مرداب های بدنام ملاریا دارای سرعت نسبتا کندی دارد. زیرا ناقلین اساسی با شنیدن سرنوشت تاجیک های کوچ داده شده به آنجا و ضرب المثل «مرگ می خواهی، کندز برو»، در انتقال به آنجا مخالفت جدی نشان می دهند. یک پشتون برایم گفت، وقتی یک نفر تصمیم می گرفت که از جنوب به کندز برود، اقارب او پیش از رفتنش، مراسم فاتحه او را می گرفتند، چون متیقین بودند که سرنوشت او مرگ است.

 

فقط یک استثنا در مقابل ترس عمومی پشتون ها از قطغن وجود داشت: در جریان تبدیل قرن انتقال یکتعداد کوچیان پشتون از جنوب به قطغن به مشاهده می رسد. کوچیان پشتون مانند عربها کشف می کنند که یک زندگی کوچیگری می تواند منطقه را بسیار جذاب و کم خطر سازد. آنها در قشلاق های ثابت در مرداب ها مسکون شده و هر بهار و تابستان آن را بطرف کوهها ترک کنند. این شیوه زندگی پیش از آمدن پشتون ها به قطغن، بسیار عام بود (از ۵ هزار خانواده که در خان آباد زندگی می کردند، ۴ هزار آن کوچی بودند). لذا شرایط کوچیگری سنتی پشتون ها در قطغن قبلا آماده شده بود.

 

ناقلین پشتون اولا در بغلان و نواحی غوری قطغن اسکان داده می شوند. تعداد آنها تا سال ۱۹۱۴ بیش از ۲۳۰۰ خانواده بوده و هر سال به تعداد آنها افزوده می شود. یک سروی در جریان تنظیم حکومت ولایتی در سال ۱۹۲۱ توسط نادرشاه (بعدا وزیر جنگ) نشان می دهد، ناقلین/کوچیان پشتون (که همه آنها بنام قندهاری یاد می شدند) بیش از ۳۷۶ هزار گوسپند داشتند. تا اواخر سال های ۱۹۲۰ ناقلین پشتون در امتداد مسیر پایینی دریای کندز مشاهده می شوند. اکثر آنها چراگاههای تابستانی خود را در ساحات کوتل خاواک هندوکش (به فاصله ۵۰ - ۱۰۰ کیلومتر) سپری می کردند، در حالیکه باقیمانده آنها کوچ به مراتب طولانی (۲۰۰ - ۳۰۰ کیلومتری) به شیوه بدخشان داشتند.

 

لذا اسکان ناقلین پشتون در اول محدود به قطغن جنوبی بوده است. در حوالی ۱۹۱۰ بعضی قندهاری ها به وادی آمو در قطغن شمالی انتقال داده شده و یکتعداد بلوچ های پشتو گوی از غرب می رسند. اما آگاهان موافقه دارند که تعداد پشتون ها در قطغن شمالی تا پس از جنگ جهانی دوم یک اقلیت بسیار کوچک بودند. تا این زمان عربها و ازبیک ها از نگاه محلی غالب بوده و داستان های تا هنوز بر سر زبان هاست که تعداد زیادی از ناقلین پشتون از ترس هجوم ازبیک ها مجبور شدند که به اتحاد شوروی فرار کنند.

 

انکشاف قطغن جنوبی 

 

موجودیت پشتون ها در قطغن شاید محدود شده و ناقلین در آنجا نمی ماندند، اگر مقامات حکومتی تغیرات شگرفی در اکولوژی و اقتصاد قطغن وارد نمی کرد. اما در ۱۹۳۳ موفق ترین پروژه انکشافی در تاریخ معاصر افغانستان شروع گردیده و فعالیت های کمپنی سپین زر از مرداب های تولید - مرض، غنی ترین ولایت افغانستان را می سازد. سه عنصر باعث ایجاد چنین امکانات می شود: یک حاکم قوی، سرمایه گزاری پولی و ترانسپورت بهتر. شیرخان حاکم جدید در همکاری با نخستین سرمایه داران افغانستان و با استفاده از مزدوران بی مزد، مرداب ها را تخلیه نموده و زمین می سازد. قطغن به زودی به بزرگترین مرکز تولید برنج و پنبه تبدیل می شود. سرمایه گزاری در فابریکه های تولیدی/پردازشی پنبه خام و آسیاب های پنبه به این ولایت یک مقام صنعتی همراه با شهرسازی برنامه ریزی شده و انحصار کمپنی پنبه (سپین زر) می دهد.

 

جاده ترانسپورتی از طریق هندوکش (و مسیر کوتل شیبر) برای قطغن پیوند قوی اقتصادی با کابل را برای اولین بار مهیا می سازد. دسترسی به بنادر شوروی در بالای آمو دریا، صادرات پنبه را یک مسئله بسیار ساده می سازد. فروش جبری زمین های مرداب (حکومتی) به کابلی های ثروتمند، زمینه انکشاف را تشویق می کند، اما کریدیت واقعی به باشندگان محلی و مهاجرین جدیدی بر می گردد که کار را انجام می دهند. با درنظرداشت زمین ارزان و خطرات کم ملاریا (وقتی که مرداب فروکش می کند)، تعداد زیاد مردم برای سکونت به قطغن می آیند، بخصوص دهقانان پشتون از جنوب و مهاجرین ترک از اتحاد شوروی. ملاریا به کمک ملل متحد در اوایل سال های ۱۹۵۰ محو می شود. تا ۱۹۶۵ نفوس وادی های پست سه چند می شود، در حالیکه جمعیت کوهها ثابت میماند. به این ترتیب، ترکیب قومی وادی ها بصورت سرسام آوری تغیر می کند، اما بدخشان همانگونه میماند که در سده نزدهم قرار داشت. حالا پشتون ها قوی ترین قوم در وادی ها اند. برنامه عبدالرحمن برای موجودیت پشتون ها در جلگه های شمال به تحقق می پیوندد. در نیمه سال های ۱۹۶۰ ترکیب قومی بدین قرار است:

 

                                                         فیصدی نفوس (۱۹۷۲)

 

                                    پشتون                تاجیک              ازبیک              ترکمن             هزاره

ساحه بغلان                        ۵۶                     ۳۰                  ۱۰                 ۲                   -

ساحه پلخمری                     ۶۱                      ۱۴                  ۱۴                 ۵                  ۶

ساحه کندز                         ۴۱                      ۴۳                  ۱۳                 ۲                  ۱

ساحه خان اباد                     ۴۵                      ۳۶                  ۶                   ۳                 ۱۰

ساحه تالقان                        ۱۰                      ۱۰                  ۶۰                 ۱                 ۱۰

 

ارقام زننده در این جدول، فیصدی بلند پشتون ها در ساحاتی است که در این اواخر انکشاف داده شده و بسیار گسترده بوده است. لذا تالقان که بخشی از پروژه انکشاف نیست، می تواند که اکثریت ازبیک خود را نگه دارد. کندز و خان آباد که در سال های ۱۹۳۰ انکشاف می کند، نشان دهنده جمعیت اساسی پشتون هاست، با وجودیکه اکثریت نبوده و این بازتاب دهنده سیاست آزاد تر فروش و توزیع زمین است که علامه انکشاف اولیه منطقه است. بغلان و پلخمری در سال های ۱۹۴۰ انکشاف می کند که نشان دهنده اکثریت پشتونی و بازتاب دهنده خصلت تقریبا استثنایی پشتونی مسکونه ها در آنجاست. این مسئله بطور خاصی در مورد پلخمری صدق می کند که منحیث یک شهر جدید در یک ساحه نسبتا کم جمعیت ایجاد می شود. ازبیک ها به استثنای تالقان به یک اقلیت کوچک در ولایتی تبدیل می شوند که زمانی غالب بودند.

 

ستراتژی پشتون ها به کمک حکومت مرکزی این بوده که ازبیک ها را با تعداد زیاد ناقلین منکوب سازند. پشتون ها به حیث یک قاعده تلاش نکردند تا ازبیک ها را بیجا سازند، زیرا زمین ها در آن زمان یک منبع قابل گسترش بود. موفقیت پشتون ها مربوط به موقعیت قطغن به حیث یک مرز کم نفوس با آب و زمین فراوان بوده است. لذا مسکونه های پشتونی می توانست بدور ازبیک ها به پیش رفته و از بیجا سازی آنها جلوگیری شود. با آنهم تصادم با ازبیک ها غیرقابل اجتناب بوده و منجر به مداخله حکومت در دفاع از سیاست اسکان ناقلین گردیده است.

 

پشتون ها با درنظرداشت تعداد آنها و پشتیبانی حکومت موفق می شوند که خود را بصورت آرام، ولی موثرانه مستقر ساخته و کنترول غنی ترین بخش قطغن را در اختیار خود گیرند. مرز ها تا نیمه های ۱۹۵۰ مسدود می شود. اسکان ناقلین به شکل کتلوی به پایان رسیده و قیمت زمین ها بلند می رود که بازتاب دهنده پایان اعطای زمین های مفت است، با آنهم قیمت این زمین ها در مقایسه با قیمت زمین در وادی های کوهها بسیار پایین میماند.

 

انتقال پشتون ها به قطغن شمالی 

 

انتقال پشتون ها به قطغن شمالی تا پایان جنگ جهانی دوم شروع نشده بود. امام صاحب در وادی آمو دریا مانند تالقان برای مدت درازی مسکونه ازبیک ها بود. عربها و ترکمن ها در حاشیه کانال عمده، قشلاق های خود را در سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ ایجاد می کنند. با درنظر داشت جغرافیای منطقه آسان نیست که (بدون افزایش عمده به سیستم کانال ها) ساحه زمین های زراعتی را در ماورای جا های توسعه داد که هم اکنون توسط باشندگان غیرپشتون گسترش یافته است. حکومت به عوض آن تصمیم می گیرد که دشت ارچی (جلگه خاک زرد رنگ) را آبی ساخته و یک مسکونه کاملا جدید در جریان بالای امام صاحب ایجاد کند. پروژه انشعاب آب از دریای کوکچه در سال ۱۹۴۷ یک ساحه آبی معادل زمین های آبی در امام صاحب ایجاد می کند. این زمین ها بطور استثنایی به پشتون های داده می شود که اکثریت آنها بخاطر سهم گیری در اغتشاش صافی تبعید شده بودند. ارچی یکی از چند بازار قطغن است که در آن بصورت عام پشتو صحبت می شود؛ در حالیکه زبان بین القومی در سایر جاها پارسی است. این توزیع امتیازی زمین به پشتون ها، بصورت فوری موجودیت آنها در قطغن شمالی را ایجاد می کند. از آنجاییکه زمین ها جدیدا آبی شده و بخشی از امام صاحب نمی باشد، پشتون ها در رقابت مستقیم با ازبیک ها قرار نداشته و تا اندازه ای وضع موجود نگهداری می شود. اما تعداد زیاد پشتون های ارچی مالدار بوده و به این ترتیب در رقابت با عربها گرفتار می شوند. آنها بصورت خاص رقابت نیرومندی را به نمایش می گذارند، زیرا مالداران کوچی پشتون در عین موقعیت عرب ها قرار داشتند. به این ترتیب عرب ها برای اولین بار انحصار کوچ به فواصل طولانی در قطغن شمالی را از دست می دهند.

 

کوچیان پشتون به سرعت عرصه های زیاد مالداری عرب ها را اختیار می کنند. آنها گوسپندان لاغر و استخوانی پرورش شونده در جنوب هندوکش را ترک کرده و در گوسپندان دمبه کلان و قره قولی سرمایه گزاری می کنند. پشتون ها با داشتن پایگاههای ثابت در ارچی و چراگاههای وابسته یاد می گیرند که پرورش گوسپند به مراتب مفید تر و قابل اعتماد تر نسبت به جنوب هندوکش است. آنها در اینجا می توانند قشلاق های مقیمی را با مالداری یکجا سازند. به این ترتیب پشتون ها در قطغن شمالی مانند قطغن جنوبی اکثریت کوچی ها را تشکیل می دهند. یک کوچی پشتون پیر که ۶۰ سال پیش در حالت طفلی به امام صاحب آمده، برایم گفت: «من وقت های را به خاطر دارم که عربها بسیار بزرگ و قندهاری ها بسیار کوچک بودند. حالا قندهاری ها بسیار بزرگ و عربها بسیار کوچک شده اند». این تغیرات به سرعت و بدون خشونت رخ داده و آنهم بخاطر طبیعت خاص مالداری در قطغن؛ زیرا پشتون ها به عوض انیکه عربها را بیجا سازند، در حرفه ای گوسپند داری از آنها پیشی گرفتند.

 

ناقلین پشتون در قطغن شمالی نسبت به عربها دارای امتیازات زیر بودند:

 

۱. کوچیان پشتون از نگاه سنتی در کوچ های فواصل طولانی مصروف بوده و حتی خود عربها آنها را در حرفه ای مالداری - کوچیگری نسبت به خود عالی می شمردند.

 

۲. تعداد پشتون ها به علت پروژه های جدید اسکان ناقلین در دشت ارچی به سرعت از عرب ها زیاد شدند.

 

۳. پشتون ها در مقایسه با عربها بهتر مسلح و بیشتر متجاوز بودند. آنها با داشتن شهرت خشن در مقایسه با عربها (و در معامله با سایر گروهها و بخصوص در جریان انتقال و اسکان) مشکلات کمتری داشتند.

 

۴. آنها به حیث پشتون در مناطق غیرپشتون افغانستان می توانستند بالای پشتیبانی حکومت در مناقشات یا حد اقل تصامیم متعصبانه به نفع خویش حساب کنند. بسیار عجیب است که اغلبا پشتیبانان سرسخت حکومت مرکزی در قطغن همان پشتون های بودند که در اغتشاش به مقابل حکومت به شمال تبعید شده بودند.

 

بارت (۱۹۵۶) گسترش پشتون ها در سوات را از نگاه موقعیت های شرح می دهد که در آن محدوده گسترش پشتون ها وادی های حاصل خیزی بوده که می توانست دو- محصوله باشد. هرگز دو گروه نمی تواند در عین موقعیت جا داشته باشد، اصل طرد یا حذف رقابت حکم می کند که آنچه که بیشتر موثر (کارا تر) است باید آنچه را که کمتر موثر است، طرد یا حذف کند. در حالیکه این مورد شاید در سوات صادق باشد، جاییکه غلبه پشتون ها با اشغال ایجاد می شود، اصل طرد رقابت در قطغن عامل قطعی نمی باشد، زیرا توسعه یا گسترش مسالمت امیز در زیر حاکمیت یک دولت - ملت، اندازه تصادمات را محدود می سازد. عربها و پشتون ها در قطغن توسط یک قدرت سیاسی عالی محصور بودند که قواعد بازی را نوشته و تعین می کرد که چه رقابتی مجاز یا ممنوع است. در این حالت، سیاست و پالیسی حکومت دارای قدرت نظامی همانقدر یک بخشی از محیط یا پیرامون است که سبزه زار های موسمی یا بارندگی می باشد. عربها و پشتون ها مجبور بودند با یک واقعیت سیاسی سازگار شوند که نگهدارنده مظهر خاص و متمایز مالداری در قطغن بود: چراگاههای بهاری و تابستانی شخصی (خصوصی).

 

چراگاهها ملکیت دولتی، قبیلوی یا دودمانی نبوده و ملکیت و میراث خانواده های مشخص است. این نادر شاه بوده که در ۱۹۲۱ این حالت را با دادن حقوق به عربهای ایجاد کرده که اول ادعای چراگاه نموده است. فرمان او برای آنها به حیث استفاده کنندگان استثنایی چراگاههای خاص حیثیت قانونی کمایی کرده است. این موضوع فوق العاده مهم بوده است، زیرا کوچیان در قطغن سرگردان نمی شدند. جلگه ها در چراگاههای بهاری و تابستانی در بدخشان چنان غنی و قابل اعتماد بودند که وقتی کوچیان به چراگاههای جدید خویش می رسیدند، برای سه ماه در آنجا توقف می کردند.

 

از آنجاییکه تمام چراگاهها اول در ملکیت عربها قرار داده شده، مشکلات غیرقابل اجتناب است، اما حکومت از نگاه سنتی حق مالکیت بهترین چراگاهها برای گله های خود را نگه داشته بوده است. فلات بلند دشت ایش در درواز بصورت خاص در اختیار گله های حکومتی بوده است. این چراگاه دولتی (سرکاری) برای عربهای که بخاطر ییلاق به نشیب های بالایی و پایینی دشت ایش می رفتند، ممنوع بوده است. حکومت سرانجام از نگهداری حیوانات صرفنظر می کند، چون اکثر آنها در جریان اغتشاش سقاوی ها در ۱۹۲۹ ناپدید شده و وقتی پشتون ها به ارچی می رسند، نه تنها زمین های آبی، بلکه چراگاههای بزرگ ایش را نیز صاحب می شوند. حال، عربها و پشتون ها، ساحات خود را با عین فرمان در اختیار دارند. برای پشتون ها چراگاههای در جلگه ها داده می شود که در بین چراگاههای عربها قرار داشته و جلگه ها به تخته شطرنج خانواده های پشتون و عرب تبدیل می شوند. فقط مرداب ها مشترک است، اما امروز اینها نیز توسط کمیسار مرزی منطقه (در مقابل پولی که برای هر رمه تقاضا می کند) تنظیم می شوند، با وجودیکه غیرقانونی است.

 

هر خانواده کوچی که حقق مالکیت چراگاهی را بدست آورده به این نتیجه می رسد که نگهداری وضع موجود قویا به مفاد او است. لذا پشتون های که مالکیت چراگاه را در دست دارند، هیچ مکلفیتی در مقابل پشتون های جدیدالورود برای به اشتراک گذاشتن چراگاه یا کمک به آنها برای بدست آوردن آن از مالکین عرب، احساس نمی کند. همکاری در بین مالکان چراگاهها از همان آغاز به مراتب مهم تر از وابستگی قومی می شود. لذا رقابت بخاطر منابع کمیاب در سطح یک خانواده بوده و بندرت تهدیدی در جهت منافع مالداران عرب یا پشتون پنداشته می شود.

 

در حال حاضر مهم ترین منبع حیاتی عبارت از ییلاق برای چراگاه تابستانی است. کوچیانی که دارای چراگاه نیستند، باید چراگاه را از آنهای بدست آورند که مالک آنند (اگر می خواهند که مالدار کوچی باقی بمانند). این می تواند به سه طریقه بدست آید: خریداری، کرایه یا دزدی.

 

مالداری یک حرفه ای خطرناک بوده و بخاطر مصایب مختلف ممکن است یک کوچی تمام گوسپندان خود را از دست بدهد. اگر او یک ییلاق خوب یکهزار گوسپندی در یک ساحه مطمئین داشته و تصمیم فروش آن را بگیرد؛ بگونه مثال، ییلاق های درواز بزرگ بوده و تمام ساحات بصورت مطمئین توسط عربها کنترول می شود. در نیمه های ۱۹۵۰ یک عرب گوسپندان خود را از دست داده و ییلاق خود را به قیمت ۸۰ هزار افغانی به یک پشتون می فروشد. پشتون از چراگاه استفاده می کند، اما توسط دزدان عرب و اقارب مالک اصلی مورد مزاحمت قرار می گیرد که از موجودیت او نفرت دارد. او پس از دهسال موافقه می کند که برای مالک قبلی سالانه ۴ هزار افغانی رشوه بپردازد تا مانع اقارب خود شود. اذیت و آزار از بین رفته و مناسبات بسیار دوستانه می شود. خریداری ییلاق یک سرمایه گزاری عمده بوده و پشتون های که آنها را خریداری و معامله کرده بودند، هم اکنون صاحب ثروت فراوانی شده اند.

 

دزدی ییلاق برای یک کوچی فقیر یک شیوه استقرار است. یک پشتون نمی تواند یک عرب را با زور بیرون براند، چون خشونت توسط حکومت منع شده است؛ اما اگر یک عرب در یک ساحه حاشیوی توانایی استفاده از ییلاق خود را نداشته باشد، یک پشتون آن را دزدی می کند. این حادثه در ییلاق های بزرگ در درواز واقع نمی شود، زیرا عرب های دیگر به غاصبین اجازه نمی دهند که داخل شوند، از طرف دیگر، پشتون های ثروتمند بسیار علاقه دارند که ییلاق های درجه اول را خریداری کنند. ساحات بسیار حاشیوی چراگاه، بگونه مثال، در بلندی های راغ خطرناک اند. چون ییلاق ها کوچکتر و مالک آنها عربهای فقیر اند. اگر آنها گوسپند های خود را از دست بدهند، نمی توانند جبرانی بدست بیاورند. از آنجاییکه این تعاملات در بین عربهای فقیر و پشتون های بدون چراگاه صورت می گیرد، تصادمات آنها برای کوچی های مستقر اهمیت زیادی ندارد. در حقیقت، تعداد زیاد ییلاق ها در راغ بالا بصورت داوطلبانه توسط عربهای ثروتمندی ترک شده که دو ییلاق داشته و فقیر تر ها به این نتیجه می رسند که ارزش نگهداری را ندارد.

 

کرایه چراگاه شیوه معمول بدست آوردن چراگاه های موقتی است. مالکان زیاد ییلاق ها دارای چراگاههای بیشتری نسبت به گوسپندان خود اند. لذا آنها می خواهند ییلاق اضافی را به سایر مالداران به کرایه بدهند. کرایه نظر به اندازه و کیفیت چراگاه از ۴ تا ۱۵ هزار افغانی است. یک عرب که مالک یک ییلاق ۳ هزار گوسپندی است، آنرا به قطعات ۸۰۰ گوسپندی به کرایه داده و بخشی از آن را خودش استفاده می کند. قرارداد ها بصورت اتوماتیک قابل تجدید نبوده و قیمت آن معلوم نیست. یک عرب که یک چراگاه را به یک قیمت متورم به یک پشتون به کرایه داده، می گوید «او چه می تواند؟ او مجبور است و هیچ ایلاق ندارد». کرایه دادن چراگاه اجازه می دهد که استفاده اعظمی از چراگاه صورت گیرد، بدون اینکه به ملکیت ضرری برسد. این سیستم سرانجام توسط حکومت دست نخورده نگه داشته شده است. سربازان تا این اواخر در دشت ایش و دشت شیوه وجود داشت تا صلح را نگه دارد. در حالیکه حکومت پشتون ها را ترجیح می دهد، حقی برای عربها داده و ثبات می خواهد. حکومت علاقه دارد پشتون های حاشیوی بتواند عربهای حاشیوی را تعویض کند، اما سرانجام تضمین حقوق زمین باعث ایجاد یک فضای مسالمت آمیز در یک ساحه دور افتاده از مراکز جمعیت می شود.

 

وقتی رقابت برای منابع حیاتی توسط دولت - ملت از طریق مالکیت شخصی کنترول می شود، غالبا تفاوت های قومی دارای اهمیت کمتری در مقایسه با تفاوت های اقتصادی می شود. از آنجاییکه قیمت گوسپندان در دهسال گذشته افزایش یافته، پشتون های ثروتمند و مالداران عرب در مقایسه با مناسبات خراب ایشان، مشترکات زیادی با همدیگر پیدا کرده اند. مالکیت شخصی بار رقابت مستقیم را به اعضای حاشیوی هر گروه انتقال داده است. مفاد محافظه کارانه مالکان چراگاههای بزرگ، مانعی را ایجاد کرده که برای عربها و پشتون ها اجازه همزیستی داده است، زیرا دسترسی به منابع حیاتی سرانجام توسط حکومت مرکزی تضمین شده است. پشتون ها یک برتری رقابتی بالای عربها داشتند، اما دولت عرصه رقابت را طوری تعین کرده که خانواده ها به عوض اینکه شریک گروههای قبیلوی شوند، واحدات رقابتی شده اند. حکومت مرکزی با محصور سازی گروههای قبیلوی، استقلال عمل آنها را بصورت موثری کاهش داده است. پشتون های شمال بصورت موثری مانند سایر گروههای قومی توسط دولت افغان کنترول می شود. حکومت افغان در استفاده افزاری از ناقلین پشتون در شمال برای کنترول بهتر مناطق غیرپشتون و پشتونیزه سازی قطغن موفق بوده است. اما زمانیکه پشتون ها مشتریان اصلی باشند، منافع حکومت و پشتون های قبیلوی عین چیز نیست. حکومت از طریق مالکیت شخصی و حمایه حکومتی از «حقوق» سایر گروههای قومی، بصورت موثری موفق به کنترول پشتون های مشکلزا شده است، در مقایسه به اینکه چنین امری در وطن سنتی آنها در جنوب هندوکش هرگز ممکن نبوده است.

 

 

——————————————————————-————————————————

 

۱. این پژوهش بیش از ۴۰ سال پیش در بین جنوری ۱۹۷۵ و سپتمبر ۱۹۷۶ صورت گرفته و در نومبر ۱۹۷۷ در یازدهمین اجلاس سالانه مجمع مطالعات شرق میانه در شهر نیویارک ارایه شده و یکجا با چند مقاله پژوهشی دیگر از اندرسن، سترند، شهرستانی و کانفیلد در تابستان ۱۹۷۸ در گاهنامه نمبر ۱۵ شورای افغانستان انجمن آسیا در نیویارک به چاپ رسیده است. مطالعه این مجموعه پژوهشی زیر نام «پروسه های تباری و مناسبات بین القومی در افغانستان معاصر» را در لینک زیر برای علاقمندان توصیه می کنم:

 

http://www.afghandata.org:8080/xmlui/handle/azu/16912







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



دکـتـور لـعـل زاد