اگر دوباره بامداد شود!

۱۰ میزان (مهر) ۱۳۹۵

به باغ میروم وازتو قصه ها دارم!
به کاج گفتنی از قامت تو خواهم داشت!
که تاکجا زجلگه های بهاری گریزانی!
وتا کجا خزان را پذیرا یی!

به کاج خواهم گفت:
که شاهدخت سایه نشینت چه ها که ندید!؟
چسان دامن رنگین او سیه گشته!؟
چسان با سیاهی دنیا هم آمیز است!؟
چگونه قامت سروش که باتو همسری میداشت!؟
کنون به داغ نامرادی اش سیه پوش است!!!

اگر دوباره بامداد شود!
قَسم؛ به باغ خواهم رفت!

قَسم؛ به کاج خواهم گفت!







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



پيمان امانپور