آنانی را که ستایش کرده ام

۴ اسد (مُرداد) ۱۳۹۵

ستودن وستا یش کردن درادبیات ودرجوامع بشری یک حقیقت ویک واقعیت انکارناپذیرست . فردوسی رستم وسهراب را وهمینگ وی ماهیگیر پیروچریک های هسپانیا را ستوده اند ومولوی سنایی ، عطاروشمس تبریزی را ستوده است . بگذریم از چه گوارا وماند یلاوگاندی که  ستایشگران بیشمار داشته اند ودارند.ابوسعید ابوالخیربه حسن مودب گفته بود « حکایت نویس مباش  .  چنان باش تا حکایت ترا بنویسند»‌ ویا اگربگوییم ستایشگرنباش چنان باش تا ترا ستایش کنند.اما شوربختانه آنانیکه ستایش میکنند بسیاربیشترند ازآنانیکه ستایش میشوند . بید ل درباره ستودن چنین گفته است

   «امروز هیچکس نیست شایستۀ ستودن »   

    « مضمون تهمتی چند برنا قصان چه بندیم»         

منظوربید ل درین بیت ستایش کردن شاهان وقدرتمندان است که با جهان بینی وی سازگاری نداشته است واما در جای دیگرگفته است

     « جهان بزمیست نفرین وستایش نغمۀ سازش»   

      «سرا پا گوش باید بود دنیا گفتگو دارد »

 یک مقوله یی دیگرمی گوید که ستوده یی جاهلان مباش اما جاهلان فقط خودشا نرا ستایش میکنند.بگفته یی افلاطون چون جاهل با دا نش فاصله دارد نمیتواند دانایی را ارزیابی نماید .

    مگربهترین ستا یش ، ستا یشیست که ازدل برخاسته باشد نه بخاطر سود بردن ویاچیزی را بدست آوردن.فکرمیکنم ستایش های من همه ازدل برخاسته اند . باوردارم  که درانتخاب خود به بیراهه نرفته ام. آنانیرا که ستایشکرده ام بسیار نیستند . آنها توانسته اند در لحظاتی اززندگانی تارهای روان مرا به صدا درآ ورند. هرگاه ما خوب را ازبد جدا نکنیم چگونه بسوی والا شدن رهسپارخواهیم شد . فکر میکنم با این ستایشنامه ها اندکی ازبارناتوانی های خویش کاسته ام واندکی از بیهودگی دورشده ام سیمین بهبهانی گفته است

« این چنارد یرسا ل آزرده ازبیهود گیست »

«آشیان مرغکان نغمه خوانش را کی برد»

برای غبار نوشته بودم    

«من کی باشم تابگویم وصف آن عالیجناب »

« من کف خاکم مگر توکهکشانی ای غبار»

«کاش یکروزی بمانم برسرراه توسر»

«ازمروت برسرمن پا بمانی ای غبار»

                                                  ۲

آنانی که با کارنامه های مردم پسند وجهان پسند ازروز مره گی پا فراترمی نهند سزاوار ستایشند . این بزرگان ، پیکار جویان ورزم آوران نبرد حق وباطل بوده اند.غبار دربرابر استبداد قدبرافراشت وعمری وپیکار نمود . استاد خلیلی و احمد شاه مسعود سرداران جنگ میهنی بودند .شفیع عیارونجیب باروراز پیشتازان روزگار پیری ام میباشند .  ستایش ازبزرگان  یک کارمردم پسند است .ستایشگرباستایشنامه اش درین رویداد های اجتماعی وتاریخی اثر گذارمیباشد .ستایشنا مه یی او همنوایی وهمصدایی با آن بزرگا نست وشهادتیست برحقا نیت آن کارنامه ها.شهادتی که وزن وقافیه دارد وسرشارازاحساسست .

 چهل سال داشتم که با همسر وفرزندان خوردسال از ترس ووحشتی که خلقی ها وپرچمی هاایجاد کرده بودند. بهشت میهن را پشت سرگذاشتم ورنج وعذاب غربت را بجان خریدم و درغربت  شنیدم جوانی ازدره یی پنچشیر برپا خاسته است وبا شوروی ها ونوکرانش میرزمد. روان مرده یی من به نفس کشیدن آغاز کرد و بگفته یی مولانا «مرده بدم زنده شد م گریه بدم خنده شدم» نخستین ستایشنامه یی خودرا برای احمد شاه مسعود این چریک نام آور میهن سرودم وبا این مرد بزرگ همصداوهم نواشدم . درهمین آوان استاد خلیلی ازا مریکا به پاکستان رفت وبا سرودن چکامه های سوزناک میهنی  لقب بزرگترین شاعرمیهنی را ازآن خود کرد.دومین ستایشنامه ام برای استاد خلیلی بود.سومین ستایشنامه ام برای زنده یاد میرغلام محمد غبار مبارزو مورخ شهیر کشوربود که سربازانه از جنایات  دولت نادری پرده برداشت و تاسختی های فراوان دست وپنچه داد.  درهمان سالها قصه هایی از سپوژمی زریاب را دربرگه یی آسمایی خوانده بودم که سخت بردل مینشست . ستایشنامه چهارمی برای او بود.حیف وصد حیف که دیریست ازین بانوی هنرمند چیزی نخوانده ام . شادمانم که اورا ستایش کرده ام. در سالیکه گذشت دوستایشنامه سرودم یکی برای نجیب باروربخاطرشعرهای حماسی بکرودلپذ یرش و بخاطر شهامت وشجاعتش وبخاطر دلبستگی اش به نام نامی خراسان وفرهنگ پربارخراسانی . نجیب بارور که جوانترین ستوده یی من میباشد باور دارم که تا روزگاران پیری همچنان بارورخواهد ماند. آخرین ستایشنامه را برای شفیع عیار که با کاردوامداروثمربخشش درزمینه یی روشنگری ونبرد بی امانش با دشمنان میهن وجواسیس آن ، دین فروشان وخاینین ملی خد مت فراموش ناشدنی انجام داد ودر روشن ساختن اذهان مردم وبیدارساختن مردم تلاشهای خستگی نا پذیرداشت ودارد. . مردییست که برای وحدت اقوام تلاش میکند. اوبرای من یک سردارآ گاه ودلیرود لسوزوطن است. آنچه که مرا می آزارد اینست که نوشته های ناچیزمن به هیچ صورت سزاوارشکوه وعظمت این  بزرگان نیست اما شادمانم که به پیشگاه این بزرگان  سرتعظیم فرود آورده ا م .  ستایش نامه یی برای زبان فارسی هم دارم که بگفته پروفیسوررسول رهین یکی ازبهترین ستایشنامه ها برای زبان فارسی است.از «استاد مین»  کاکای بزرگوارم نیز ستایش کرده ام.ستایشنامه یی برای زنده یاد «حیا» که ازدوستان «استاد مین » وپدرم« داکتررسول وسا» بود نیز سروده ام. یک روز که برای عطردلپذ یرنرگس های وطن دلتنگ شده بودم ستایشنا مه یی هم برای نرگس سرودم .

«ای کاش بازبینم یارب لقای نرگس »

                                                     ۳

«تا حال دل بگویم باری برای نرگس»

«چشمی که خونفشان بود گل زد زنامرادی»

«شد سینه داغدارداغ جفای نرگس »

« مانند پادشاهان برسر نهاده تاجی »

«سبزو سپید وزرد ست رنگ قبای نرگس»

«عمریست ازجمالش این دیده بی نصیبست»

«اشکست وآه ا فغان در ماجرای نرگس»

«اینجا هزارباغست گل نیز بی نهایت »

«صد باغ گل نگیرد در دیده جای نرگس »

« جشنست و شا د مانی عیشست وکامرانی»

«از ابتدای نرگس تا انتهای نرگس »

...........  

برای کابل هم غزلی دارم

« کی رود زیاد من کوی و برزن کابل»

«باز میگذارم من سربدا من کابل »

« مشکبیز باد او مشکخیز خاک او»

« میکشد مرا سویش سرو وسوسن کابل »

 ..............

در سرزمینی که من زیسته ام زنان و مردان سزاوارستایش بسیارند . نتوانسته ام برای همگان بنویسم . امیدست کوتاهی مرا ببخشایند .امید ست دوستان دیگراین مهم را بسررسانند.نخستین غزل من پنجاه سال پیش درستایش ازباده بود. شاعران زمان من از ترس دین فروشان شعری برای باده نسروده اند    خیام وحافظ  چنین ترسی  نداشتند.

«دوش از شدت غم باده یی شبگیرزدم»

«باده یی تلخ شرارافگن بی پیرزدم»

« باده تلخست وحرامست و  چنینست و چنان»

                                                        ۴

« دوش آنرا بخدا چون شکروشیرزدم»

 «بادوپیمانه شکستم درزندان غمم»

«خنده بربندغم وکنده وزنجیرزدم»

«غم برفت ازدل دیوانه و صد شوررسید»

«مرحبا من دوهد ف را به یکی تیرزدم »

«ورنه ازتلخی غم وه که چها میدیدم »

« بنگر برمن شیدا که چه تدبیرزدم»

« ای خوشا مستی وشیدایی ودیوانه گری »

«که براربا ب ریا خنده یی تحقیر زدم»

............

در گذشته ها شاعران ازستایشهای خویش درهم و دیناری بدست می آوردند . درهم دینارمن شاد مانی   وآسایش خاطر منست که ازین ستایشها بدست می آورم . خوشبختی بالا ترازین را نمی شناسم . با این ستایش نامه ها هستی من باهستی  آنها پیوند میخورد. با آنها دوست وخویشاوند وهمصدا میشوم  .ذره یی ازهستی شکوهمند آنان میشوم وبا آنان یکجا بسوی جاودانگی رهسپارمیشوم. و این یک گونه یی  از وحدت وجودست. من شاعرم و بگفته یی سنایی شعرمن باد رنگینست.                               

« باد رنگینست شعرو خاک رنگینست زر»

اما کار نامه های این بزرگان و پیکارجویان زندگی سازست ومن درین معامله زیان نکرده ام .

 خلیلی گفته است.

« رشاد ای معنوی فرزند من تو»

«به نخل زندگی پیوند من تو»

به این سخن خلیلی بسیارارج  میگذارم.

درکشوری که بزرگان خویشرا کمترستایش میکنند شاید من ستایشگر کمنظیر باشم . شادمانم که برای سرداران ودلاوران سروده ام .شاد مانم که برای کوردلان وسیاه رویان نسروده ام. به گفته یی ناصر خسرو  

« من آنم که درپای خوکان نریزم»

«مر این قیمتی لفظ دردری را»

                                                    ۵

برای این سرداران واین شهسواران بیت زیبایی ازبیدل را تقدیم میکنم وخاموشی می گزینم.

«پری رویان بگیرید اتلس گلدار داغ از من»

«که بعد از مرگم این جنس گران نایاب میگردد»







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رشاد وسا