گُدی کَـنچَـنی
۹ سرطان (تیر) ۱۳۹۵
با سلام و درود به همدلان روزه دار و تمنای استجابت عبادات شان.
اولا باید عرض کرد که واژۀ "کَـنچَـنی" گر چه در بین عوام الناس راجستر بد شده مگر این واژه اولا عربی نیست چون چ و پ و گ و ژ در البفای عربی وجود ندارد و ثانیا این واژه رقاصه معنی میدهد و بعضی ازاساتید ما در مقالات شان نیز از ان تذکر داده اند.
در آوانیکه خرد سال بودم و با بزرگان مرحوم به ایام اعیاد و مخصوصا نوروز بیرون از منزل به تفرج می رفتیم و ان زمانها به اصطلاح (گیم) یا بازی های بیشتر امروزی نبود و کاغذ پران بازی ؛ توپ دنده ؛ چشم پتکان ؛ تشله بازی و لو لک دوانی رواج داشت که بزرگان ما با بعضی ازین بازی ها مخالفت جدی داشت و ما نع اطفال میشدند و بیشتر در روز های با مناسبت سنتی به زیارت سخی میرفتند و جمع و جوش عجیبی بود هر کس از سودا گران متاع خود را برای فروش می اورد که از جمله امتاع شان یکی هم گدی های تکه یی که با یک چوب و کمی پخته و تکه جور شده بود بفروش می رسید ؛ این گدیها دو دست و دو پا داشتند و سر که معمولا زنها انرا با تار و سوزن چشم و بینی و ابرو و دهن می دوختند و در اخر ان یک تار بود که وقتی تارش را کش میکردی بلا فا صله دست و پای گدی با لا می افتاد و دختر کو چکها ازین حرکت لذت میبردند و می خندیدند و قابل یاد اوری میدانم که اگر واژه کنچنی بد میبود فروشنده امتاع اش را با صوت رسا بفروش نمی رساند ؛ بهر حالت من این حکایت را در نظم اورده ام و گدی های اصیل کنچنی زمانه مان را هم یاد اور شده ام امیدوارم اگر کمی و کاستی در نظم باشد مرا مورد عفو قرار دهید و ایام تان بر میمنت باد.
به آوانی که من خُردسال بودم
چو مرغی بی پر و بی بال بودم
نبُد سر گرمی ای از بهر بازی
به غیر لولک و یا تشله بازی
بوقت عید و هم ایام نوروز
که جشن سنتی بود و دل افروز
وطنداران زیارت بر سخی جان
برای میله می رفتند و خندان
حضور مردمان زیب دگر داشت
ز آرامش وطن صد شان و فر داشت
لباس نو به تن میکرد هر کس
دعایی بر وطن میکرد هر کس
نه قاتل بود و نی دزد و نه جانی
محبت بود و لطف و مهربانی
بهر جا رونق بازار بودی
ز شادی هر دلی سرشار بودی
در آن بازار پر از جمع و از جوش
سرود شاد می آمد به هر گوش
فروشنده ز سودا شاد مان بود
خریدارش خوش از عدل زمان بود
به دکان چرخه و کاغذ پران بود
به مَیل هرکسی چیزی دران بود
برای دختران ناز پرور
گدی را می فروختند نوع دیگر
گدی گکها بنام "کَـنچَـنی" بود
نه مال روسی و نی از چینی بود
فقط محصول دست هموطن بود
ز چوب و تکه اجزایش به تن بود
یکی تاری به پایین اش اَویزان
برای کش نمودن بود آن سان
چو کش میکردی تارش خیز میزد
دو دست و پای خود را تیز میزد
بدون کش نمودن با نخِ تار
گدی موجود بیجان بود و بیکار
کنون در رهبریِ خاک ویران
گدیِ کنچنی باشد به میدان
برقصد بهر باداراش به هر بار
بفرمانش کند هر ظلم و کردار
به هر طوری که خواهد زین گدیها
بر قصاند ببیند نفع خود را
مکن زین کنچنی ها گله بسیار
که تار شان بود در دست اغیار
نه تنها ع و غ و م س است
که ک و د و خ امثال این است
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته