پیوند ها و مشابهت های لیلی و مجنون نظامی گنجه یی و رومیو و ژولیت ویلیام شکسپیر
۱۷ جوزا (خُرداد) ۱۳۹۵
نگاه به مشترکاتِ فرهنگی، اسطورهیی و زبانی میان ملتها در درازنای تاریخ بیانگر روابط متقابل و دو سویه میان ملتهاست که به سادگی تاثیرگذاری و تاثیرپذیری فرهنگها به ویژه آفریدههای ادبی و هنری را به نمایش میگذارد.
چنان که به خوانندۀ محترم روشن است داستان های یادشده در واقع از شاهکارهای ادبی و داستانی جهان به شمار میآیند هرچند تحقیقات و پژوهش های ارزنده و راهگشا از نگاههای متفاوت به این دو داستان از سوی پژوهندگان مسایل ادبی-تطبیقی، اسطورهیی و فرهنگی برای بازنمایی مشابهتها و تفاوتهای آنان صورت گرفته است، اما در این پژوهش، به گونۀ خیلی فشرده به پیوندها و وجوه مشترک این دو اثر با استفاده از سرچشمههای معتبر تحقیق صورت گرفته است.
جهان مدرن با توجه به پیشرفتها و فنآوریهای روزافزونش که از آن به عنوانِ عصر انفجار اطلاعات یاد میکنند و جهان از نگاه اطلاعاتی و موج اطلاع رسانی به یک دهکده تبدیل شده است، این سیر و تحول سریع فنآوری در رشد فرهنگ ها تاثیر چشمگیری داشته است که امروزه مفاهیمِ چون جهان_ وطنی، چندگانگی فرهنگی یا چند فرهنگیگرایی (Multiculturalisme) از موارد بحث ادبیات، جامعه شناسی و در کل علوم اجتماعی است. بررسی مشابهت ها و پیوند های مشترک آثار ادبی جهان بیانگر روابط ملت های جهان با یکدیگر است و تحقیق و پژوهش در این زمینه بدون تردید به نزدیکسازی ملت های جهان کمک کرده و به رشد، غنا و بالنده گی فرهنگ ها فوق العاده تاثیر دارد. در این تحقیق ابتدا نگاهِ کوتاه به زیست نامۀ نظامی و ویلیام شکسپیر شده است؛ سپس خلاصه، سیرکلی و ویژه گی قهرمانهای محوری، نقد و بررسی داستانها و در فرجام نتیجهگیری این پژوهش.
اين پژوهش در نتیجه بیانگر و نشاندهندۀ تأثیر پذیری ویلیام شکسپیر از نظامی گنجهیی است که این مایۀ افتخار و مباهات برای فارسی زبانها است و همچنان این نکته قابل تذکر است که ویلیام شکسپیر با این همه نام و نشان که در غرب کسب کردهاست دیده میشود که از نظامی گنجهیی شاعر و نویسندۀ شرق خیلیها متأثر بوده است.
نظامی کی بود؟
نام وی الیاس و لقب یا تخلص وی(چنانچه خود درآغازلیلی ومجنون به آن اشاره کرده است) نظامی است. نام پدرش یوسف، نام جدش"ذکی" ونام جداعلایش"موید"بوده وسه همسرو یک فرزند به نام محمد داشته است. زادبوم نظامی را شهرگنجه واجدادش را اهل تفرش گفته اند.
نظامی مانند اغلب اساتید با ستان ازتمام علوم عقلی ونقلی بهره مند ودرعلوم ادبی وعربی کامل عیارودروادی عرفان وسیروسلوک راهنمای بزرگ ودرعقاید واخلاق ستوده پایبند واستواروسرمشق فرزندان بشربوده ودرفنون حکمت ازطبیعی والهی وریاضی دست داشته وگویند که اگروارد مرحلۀ شاعری نبود وبه تدریس وتألیف علوم حکمیه می پرداخت درردیف بزرگان حکمت وفلسفه به شمارمی آید....
درپاکی اخلاق وتقوا، نظیرحکیم نظامی را درمیان تمام شعرای عالم نمی توان پیدا کرد. درتمام دیوان وی یک لفظ رکیک ویک سخن زشت پیدا نمی شود ویک بیت هجوازاول تاآخرزنده گی برزبانش جاری نشده است.ازاستادبزرگ گنجه شش گنجینه درپنج بحرمثنوی جهان را یادگاراست که مورد تقلید شاعران زیادی قرارگرفته ؛ولی هیچکدام ازآنان نتوانسته اند آن طور که باید وشاید ازعهدۀ تقلید برآیند. این شش دفترعبارتنداز:
مخزن الاسرار، خسرووشیرین، لیلی ومجنون،هفت پیکر، شرفنامه واقبالنامه که همگی نشان دهندۀ هنرسخنوری وبلاغت و فصاحت گوینده توانا ی آن منظومه ها است. وفات نظامی را بین سالهای 599تا 602 وعمرش را شصت وسه سال شش ماه نوشته اند.(4: ص 4)
نظامی درشرایطی می زیست که عیاشی، لذت جویی و فحشا، سکه های مرسوم و مروج دربار امرا و خوانین محلی آن روزگار به حساب می آمده وغالباً منحرفان آن عهد معنا ومفهوم زندگانی را دربهره وری از لذات نامشروع دنیایی می خواندند و فقرو تنگدستی مردم به ترویج چنین اعمال زشت هرچه بیشتری می افزوده است؛ ولی پیرگنجه در تخالف با چنین ایده ورسمی قرارداشته ودراسلوب زنده گانی همواره جانب تقوا،عفت،انسان دوستی وخداپرستی را هرگزازدست نمی داده است؛ چنانچه که او درآثارخود پیوسته به زهد وپرهیزگاری تأکید کرده ومی خوارگی ولذت جویی را تقبیح نموده است.
وگرنه به یزدان که تابوده ام به می دامن لب لب نیاسوده ام
گرازمی شدم هرگزآلوده کام حلال خدایست برمن حــــــــرام
(3: ص 27)
نظامی گنجه یی، شاعربزرگ آذر بایجان و صاحب خمسه ، در قرن ششم هجری چنان کار وسیع و هنرمندانه یی درحوزۀ ادبیات مشرق زمین؛ بلکه درادبیات غرب و حتا در دنیا مشهود است.
عصرنظامی عصر رونق شعر و شاعری است. دانش و معلومات نظامی در زمینه های علوم شرعی، ادبی، صرف و نحو، معانی، بیان، فلسفه، عرفان و... بی نظیراست.
مختصرمعرفی ویلیام شکسپیر
ویلیام شکسپیرشاعر و نمایشنامه نویس درخشان انگلستان و جهان، درآوریل 1564م. دراسترانفورد به دنیا آمد. پدرش از صاحب منصبان دیوانی بود که ظاهراً بعدها دچار مشکلات مالی شد. به نظرمی رسد که پس از اتمام تحصیلات پایه، شکسپیر برای ادامۀ تحصیل به دانشگاه آکسفورد یا کمبریج نرفت.
دربارۀ دوران جوانی اش افسانه فراوان است و مدرک معتبراندک. اولین مدرک این دوران مربوط به ازدواج او درسال 1582م. است.
فعالیت های ادبی شکسپیر به نمایشنامه نویسی محدود نمی شد. به سال 1593 منظومۀ اساطیری عاشقانۀ "ونوس وآدونیس" و سال بعد اثربزرگ تر" تاراج لوکریس" را به حامی خود اشراف زادۀ ساوث همپتون اهداکرد. در سال 1597م. شکسپیر خانۀ زیبایی در استرانفورد خرید.... وی درسال1616م. درگذشت.
(1: ص 18- 19)
ویلیام شکشپیردراوایل قرن شانزدهم درانگلستان دیده به جهان کشود. او کارهای ادبی خود را با نمایش نامه و تئاتر شروع کرد و نامش خیلی زود برسر زبان ها افتاد. شکسپیر درحقیقت شاعر انسانیت ونقاش خصایل خوب و بداست.
هنراو درمجسم ساختن صحنه های غم انگیز و خنده آور بی سابقه است. وی قادراست خواننده را بی اختیار بخنداند یا اشک های او را سرازیر سازد. نمایشنامه رومئو و ژولیت در پنج پرده و بیست و سه صحنه تنظیم شده است و درحقیقت اولین نمایش نامۀ غم انگیز وی محسوب می شود. این اثراز جمله مهمترین اثراو به شمار می رود.
خلاصۀ داستان لیلی و مجنون
درسرزمین عرب مردی بزرگ زنده گی می کرد که فرزندی نداشت و از خدا خواست فرزندی به او بدهد. خدا فرزندی به او داد و نامش را قیس نهادند. وقتی قیس بزرگ شد، خانواده اش او را به مکتب فرستاد. درآن مکتب، دختری بود به نام لیلی که قیس و او درهمان نگاه اول عاشق هم شدند.
این دوعاشق خیلی تلاش کردند که مردم متوجه این عشق نشوند؛ اما نشد. ماجرای عشق آن ها برسر زبان ها افتاد. سرانجام از طعنۀ مردم آن دو از هم جداشدند؛ ولی بی قراربودند، اشک می ریختند و سرانجام مجنون سر به بیابان نهاد.
تا اینکه بزرگان دو قبیله به این نتیجه رسیدند که لیلی را به عقد قیس درآوردند. پدر قیس سید عامری بود. به خانۀ پدرلیلی رفت و او را برای مجنون خواستگاری کرد. پدر لیلی گفت که برایم ننگ است که دخترم را به دیوانۀ بدهم. وقتی این خبر به مجنون رسید،سربه بیابان نهاد. او ازعشق لیلی روزبه روزمجنون ترمی شد تا این که پدرش تصمیم گرفت او را به کعبه ببرد تا شاید مشکلش حل شود. مجنون را به کعبه بردند؛ ولی وی از خدا خواست که او را عاشق کند که اتفاقاً هم عاشق ترگشت. وقتی خبر به حاکم رسید. او خون مجنون را مباح اعلان کرد. مجنون در گوشه یی تنها افتاده بود. پدر نزد او رفت و پندش داد؛ ولی فایدۀ نداشت. به مرور زمان برای لیلی برآمد.
او کسانی را به خواستگاری فرستاد؛ اما پدرومادر لیلی گفتند که کمی زود است. از طرفی شخصی به نام نوفل روزی برای شکار به صحرا رفت و مجنون را دید. دلش به حال او سوخت و تصمیم گرفت که مشکلش را حل کند. پس ازگذشت مدتی مجنون وعده هایی را که او داده بود، یاد آورشد و پرسید که چرا کاری نمی کنی؟
نوفل به سوی قبیلۀ لیلی رفت و گفت لیلی را بیاورید وگرنه جنگ به پا می شود؛ ولی قبول نکردند. جنگ به پاشد. وقتی نوفل سپاه قبیلۀ لیلی را دید، از درصلح درآمد. دوباره مجنون نوفل را عتاب کرد. بار دیگرنوفل لشکرجمع کرد و به جنگ قبیلۀ لیلی رفت آنها را شکست داد و از آن ها لیلی را خواست. پدر لیلی آمد و گفت که حاضرم دخترم را به هرکسی بدهم،الا به مجنون.
نوفل در مقابل جواب او فروماند. چون نوفل نتوانست کاری انجام دهد، دوباره قیس به صحرا رفت و با حیوانات مأنوس شد او، آهووان گرفتار را نجات می داد و بازاغ ها سخن می گفت. در آن بیابان پیر زنی بر مجنون وارد شد. او شخصی را با طناب به بند کشیده بود و با او گدایی می کرد. وقتی مجنون او را دید:" اورا بازکن و مرا ببند" پیرزن مجنون را به در خانۀ لیلی برد وسرانجام پدر لیلی، لیلی را به ابن سلام داد؛ ولی لیلی هیچ رضایت نداشت و به ابن سلام گفت که از من غرض تو برنمی آید. بعد از آن مجنون ازشوهرکردن لیلی با خبرو بسیار بی تابی کرد. در این میان پدرمجنون به طلبش رفت و به او پند داد؛ اما بی فایده بود. پدر برگشت و در گذشت و خبرمرگش به مجنون رسید. مجنون بسیاربی قراری کرد و پس ازآن با حیوانات مأنوس شد و به نیایش به درگاه خدا پرداخت. روزی لیلی نامه یی برای مجنون نوشت. نامه به دست مجنون رسید و با خواندن آن، اومدهوش شد.
سرانجام جواب نامۀ لیلی را می دهد. روزی سلیم عامری، دایی مجنون، به دیدن او رفت واو را درمیان وحوش دید. مادرمجنون هم به دیدارش رفت و بعد از بازگشت، اوهم درگذشت. از آن طرف، لیلی درغم فراق مجنون مریض و بیماربود. روزی ازخانه خارج شد و به صحرا رفت به دکۀ پیری رسید. پیر به سراغ مجنون رفت و به او خبرداد. مجنون نزد لیلی آمد و برایش غزل خواند. سلام بغدادی که مردی عاشق پیشه بود، وقتی ماجرای مجنون را شنید، حرکت کرد تا او راببیند. وارد بیابان شد و مجنون را درمیان وحوش دید.
آن دو با هم آشنا شدند.مدتی گذشت. ابن سلام شوهرلیلی مرد. کم کم فصل خزان رسید و لیلی از غم مجنون مریض شد و در بسترمرگ افتاد وعاقبت هم در گذشت. مجنون وقتی خبرمرگ لیلی را شنید، برسر قبراو آمد و آن قدر گریه کرد تا این که اوهم در آن جا جان سپرد.
خلاصۀ داستان رومئو و ژولیت
داستان به ترتیب وقایعی که صورت می گیرد با نزاع بین خدمت کاران دوخانواده، یعنی خانوادۀ مونتاگروکاپولت، ازخانواده های سرشناس شهرورونا آغازمی شود. درهمین صحنه، بن وولیو دوست رومئو،عشق رومئو را نسبت به دختری موسوم به روزالین،ازخاندان کاپولت،فاش می سازد.
این عشق یک عشق خیالی است. کاپولت پدر ژولیت یکی از نجبا به نام کنت پاریس را تشویق به جلب محبت دخترش ژولیت می کند و به همین مناسب جشنی درخانۀ کاپولت برپا می شود. رومئوبا خواندن صورت مدعوین از این ماجرا با خبرمی شود و بدون دعوت به آن جامی رود. ژولیت خود را آمادۀ ازدواج با کنت پاریس نمی بیند و درهمین صحنه، تیبالت، برادرزادۀ کاپولت، رومئورا می شناسد وقصد نزاع با اورا دارد؛اماباوساطت دیگران نزاع درنمی گیرد. درهمین صحنه،رومئووژولیت هم دیگررا می بینند وسخت دلباختۀ هم می شوند وژولیت نزد پرستارخود به عشق ناگهانی نسبت به رومئواعتراف کند.
درپایان ضیافت، رومئومخفیانه وارد باغچۀ منزل ژولیت می شود وژولیت به تنهایی روی ایوان می آید وبه عشقش نسبت به رومئواعتراف می کند وهم دیگررا می بینند وقرارمی گذارندنزدلارنس راهب بروند تاباهم ازدواج کنند. آن دوبه نزدلارنس می روند ومراسم مذهبی ازدواج آنهادرحال شکل گیری است که تیبالت ازراه می رسد وبه دست رومئودرهمان جابه قتل می رسد. رومئوفرارمی کندوبه نزد راهب پناهنده می شود. برای این کار،شاهزاده،رومئورا تبعید می کند. وقتی خبرمرگ تیبالت به ژولیت می رسد،ناراحت می شود وگریه می کند؛چون تیبالت به دست کسی کشته شده که ژولیت عاشق اوست.
دراین زمان کاپولت قول ازدواج دخترش را به کنت پاریس می دهد وکنت پاریس راهب را مطلع می سازد؛ولی ژولیت امتناع می ورزد وپس ازاین که پدرژولیت اورا تهدیدمی کند،ژولیت به بهانۀ اعتراف گناهان نزد رومئو می فرستد وژولیت به هنگام خواب،شربتی راکه راهب به اوداده می نوشد وبه خواب مرگ آسایی فرومی رود. صبح روزبعد همه اورا مرده تصورمی کنندومراسم به هم می خورد.
رومئووخبرمرگ ژولیت را می شنود وازیک عطارزهری قوی می گیرد وباشتاب به ورونا بازمی گردد که خودر ا درکنارجسد ژولیت مسموم کند. خبرمرگ ساختگی ژولیت را قاصد نمی تواند به رومئوبرساند. رومئووقتی برمی گردد،به آرامگاه می رود ودرآن جا باکنت پاریس مواجه می شود ودرمنازعه یی، کنت پاریس را می کشد. رومئونیز زهررا می نوشدومی میرد. راهب ژولیت را بیدارمی کند؛ولی ژولیت نعش رومئورا درکنارخود می بیند وباخنجرخود کشی می کند ودرکناررومئومی افتد.
سیرکلی هردو داستان
اگرنگاهی به بستره ردو داستان بیندازیم، خواهیم دید که هردو سیری پر شتاب و خیزابی دارند و به همین دلیل گاه نفس گیرند. به نظرمی رسد که هدف نظامی و شکسپیر نشان دادن اهمیت سرنوشت است که بر بشرحکومت می کند و بدون این که درخور و شایستۀ حکومت باشند، به دست نیروی بزرگی که در اوج سعادت است به قعربد بختی کشانده می شوند.
دو دل داده درهردوداستان در دنیایی هستند که احساس تنهایی می کنند و کسی آن ها را درک نمی کند، به همین دلیل، سرتاسر داستان ها طغیان احساسات و امید وتلخی است.
عشق اززمان نوجوانی درآن ها پدیدمی آید ودرطول ایام رشد می کند. قهرمانان هردوداستان عاشق یکدیگرند؛اما بیمارعشق نیستند. نکتۀ دیگراین است که هردوداستان ازلحاظ ادبی بسیارغنی هستند واحساسات لطیف وشوق هیجان وسادگی وبی گناهی عشق ایده آلی، وبه عبارتی عشق افلاطونی،به بهترین وجهی درآن ها ترسیم شده است وآدمی ااحساس می کندکه حتا مرگ هم قادربه نابود کردن زیبایی ونیروی عشق واقعی نیست؛به همین دلیل است که ازخواندن آنها احساس خستگی به خواننده دست نمی دهد.
خصوصیات قهرمان های داستان ویلیام شکسپیر
رومئو
شکسپیررومئو را جوانی غم زده نشان می دهد که دایم ازعشق وآن هم یک عشق خیالی صحبت می کند. این حالت روحی نتیجۀ احساس تنهایی وتقلای احساسات برای یافتن کسی است که قدروقیمت او را بداند. به همین جهت نیزبه محض برخورد باژولیت عشق خیالی خود نسبت به روزالین را فراموش می کند. به هرحال رومئو ازهمه چیزعشق بی خبراست.
کم کم شخصیت او دچارتغییرمی شود وخودرا به شکلی نشان می دهد که سرنوشتی غم انگیزدارد. شکسپیرجوانی وبی گناهی وسادگی وپاکی رومئووژولیت را تأکید می کند.
رومئودیگرآن جوان مغموم نیست؛بلکه جوانی خندان است که پس ازکسب موفقیت به سوی خانقاه راهب می رود وسرانجام به صورت عاشقی که دراوج عاشقی است ونمی خواهد مرگ معشوقه را ببیند، جام زهررا می نوشد.
ژولیت
شکسپیرژولیت را دختری خردسال نشان می دهد که ازپاکی وبی گناهی وبی تحریکی بهره می برد. شکسپیربرای به وجودآوردن تراژدی خود،اتکای اوبه پرستار،غضب او همۀ خصوصیات یک نوجوان را آشکارمی سازد. برای ژولیت زنده گی مفهوم یک دنیای آشفته ورویایی را دارد واحساس وی نسبت به رومئوبراساس احساسات شهوانی نیست وبه همین دلیل،عشق وی جنبۀ تقدس دارد.
حجب وحیا وبی گناهی ازسخنان وی کاملاً مشخص است؛ولی خیلی زود، اوبه یک زن کامل مبدل می شود و دربرابر اجبارمادرش نسبت به ازدواج با کنت ایستادگی می کند و قیس(مجنون بنی عامری)
جوانی که درهمان ایام نوجوانی با تمام وجود عاشق می شود.
درحقیقت اورمزو نمادی از صوفی عاشقی است که فنای در معشوق برای او تحقق می یابد و خیلی زود به لیلی وابستگی پیدامی کند و به این نتیجه می رسد که لیلی در قلب و جان او جای گرفته است. کم کم شخصیت او دچار تغییرو تحول می شود و درحقیقت موتو رزنده گی اش عشق می شود؛ آن هم عشق پاک و صادقانه نسبت به لیلی. این صداقت و صفای او نسبت به عشق سبب می شود که اودر زیارت خانۀ خدا عاشق ترمی شود. آواره گی و سرگردانی و مأنوس شدن با حیوانات و ماجرای فاش شدن عشق او سر انجام دل افراد را به رحم می آورد. نوفل می خواهد به او کمک کند، همچنین سلیم عامری و پدر ومادرش؛ ولی بی نتیجه است. مجنون با ستارۀ زهره و مشتری نجوا می کند وبا پروردگارخود به مناجات می نشیند؛ سرانجام هم راهی همان مسیری می شود که به عنوان هدف برای خود برگزیده است.
لیلی
نظامی لیلی را به صورت یک دختر پاک، معصوم و دختری که در دنیای درونش غوغای به پاست وصف می کند.او از یک طرف باید تسلیم بی چون وچرای پدروخانوادۀ خود باشد و ازطرف دیگرباید غم دوری معشوق خود، یعنی قیس را تحمل کند. او باید به اجبار به عقد کسی درآید که وی را دوست ندارد. زنده گی لیلی فقط دریک چیزخلاصه می شود و آن عشق به مجنون است. او این عشق و رازعشق خود را درلحظه های آخر زنده گی اش با مادر خود در میان می نهد و درحقیقت خانواده اش را در مرگ خود مقصرمی داند.
نقدو بررسی این دوداستان
لیلی ومجنون این دوعاشق بدوی، که داستان آنها درمیان عرب مشهوربوده ازدو خانوادۀ متشخص و معروف اند.
سید عامری پدرقیس و دیگری پدرلیلی، پدرمجنون نمایندۀ رحم وعطوفت ومهربانی است.
کزملک عرب بزرگواری بودست به خوب ترد یاری
خاک عرب ازنسیم نامش خوش بوی تراز رحیق جامش
پدر لیلی نمایندۀ خشم و کینه بر قیس است، او آن قدر خشم به دوعاشق را ادامه می دهد تا این که هردو می میرند. او به کشتن دخترش و افکندن سرش در جلوی سگان را تهدید می کند و مرگ لیلی را به ازدواج او باقیس ترجیح می دهد.
درداستان رومئوو ژولیت، دوخانوادۀ سرشناس اند، ازلحاظ شأن و مقام هم طراز و درشهر زیبای ورونا زنده گی می کنند.
این دوخانواده کینۀ قدیمی نسبت به هم دارند وهمین کینه، سرنوشت دوعاشق را به مرگ آنها منتهی می کند.
مونتاگو،پدر رومئو وکاپولت پدر ژولیت است.
برخلاف داستان لیلی مجنون که اختلاف بعد ازعاشق شدن لیلی ومجنون آغازمی شود، درداستان رومئوو ژولیت دوخانواده با هم اختلاف دیرینه دارند؛ برخلاف داستان چهرۀ مادرمجنون نشان داده می شود، لیلی ومجنون که فقط دریک جا و آن هم دراواسط داستان، درداستان رومئوو ژولیت با نومونتاگروکاپولت ازهمان ابتدای داستان نقش آفرینی می کنند. نقش آفرینی مادر ژولیت بیش تر از دیگری است؛ ولی کارگردانان اصلی دو پدرهستند.
درهردو داستان لیلی و مجنون و رومئووژولیت حوادث در ارتباط با گرفتاری دو عاشق دورمی زند؛ دوعاشقی که نسبت به هم وفاداراند. این حوادث به خلق دو تراژدی قوی می انجامد.
در داستان لیلی و مجنون از همان ابتدا وقتی مجنون عاشق لیلی می شود خانواده اش او را از ازدواج با او منع می کنند. پس از آن، آواره گی های وی آغاز میگردد.
لیلی و دردها و رویا هایش، الفت گرفتن مجنون با حیوانات وحشی، بیماری لیلی از عشق مجنون و ازدواج اجباری او مواردی هستند که بر جنبه های هنری داستان افزوده اند. در داستان رومیو ژولیت حوادثی؛ چون اختلاف دو خانواده با هم دیگر و این که دو دل داده از دو خاندانی که با هم اخلاف دارند و به هم دل بسته اند و اصرار خانواده کاپولت نسبت به ازدواج پاریس با ژولیت و درگیری و کشته شدن تیبالت به دست رومیو تبعید رومیو از شهر ورونا و کشته شدن سرکوتیو دوست رومیو و هم جنین نوشیدن شرب مرگ آور که ژولیت به راهنمایی لارنس سر می کشد و به هم خوردن ازدواجش با کنت پاریسو سر انحام مرگ رومیو، همه حوادثی هستند که شکسپیر با درایت و آآگاهی در خلق این اثر از آن ها جهت هنری کردن اثرش به کار می برد.
موضوع دیگر در دو داستان مخالفت پدر لیلی و ژولیت با ازدواج آن هاست. در داستان لیلی و مجنون ، بعد از این که قیس و لیلی عاشق هم دیگر می شوند و آوازۀ عشق آنها بر سر زبان ها می افتد، پدر مجنون به اتفاق جمعی ازبزرگان به خواستگاری لیلی می رود؛ اما پدر لیلی با این درخواست مخالفت می کند و می گوید تا فرزند توعاقل نشود این کارغیرممکن است.
تا او نشود درست گوهـــــــــــــر
این قصه نگفتنی است دیــــــگر
با من بکن این سخن فرامــــوش
ختم است براین و گشت خاموش
در داستان رومئو و ژولیت، رومئو درجشن مهمانی، ژولیت را می بیند وعاشق او می شود.
متقابلاً ژولیت هم عاشق می شود و آن دو با هم قرارازدواج درکلیسا را می گذراند. این ازدواج صورت می گیرد. درهمین مجلس، بین رومئو وتیبالت، برادرزادۀ بانوکابولت درگیری به وجود می آید که درنتیجۀ آن تیبالت به قتل می رسد پدر ومادرژولیت به ازدواج دخترشان با کنت پاریس اصراردارند و حتا پدر ژولیت را به اخراج از خانه تهدید می کند.
وجه اشتراک دیگری که در دوستان دیده می شود کمک نوفل ولارنس و دیگران به دوعاشق است. نوفل وقتی مجنون را در بیابان می بیند و از ماجرای او باخبرمی شود، به او وعده می دهد که دربرآوردن آرزویش درازداج با لیلی کمک کند. او برای این کار به جنگ روی می آورد. بعد ازغلبۀ نوفل برقبیلۀ لیلی، پدرلیلی تسلیم خواستۀ او درازدواج قیس با دخترش نمی شود. حتا سلیم عامری، دایی مجنون، درصدد کمک وی برمی آید که بی نتیجه می ماند. درداستان رومئووژولیت، لارنس، راهب کلیسا به ژولیت قول می دهد که به آن ها کمک کند؛اما کمک لارنس باچاره گری خاصی همراه است. اوبه ژولیت توصیه می کند که نوشیدن شربتی را که شبیه به شربت مرگ آوراست بنوشد؛ ولی چارۀ اوهم بی نتیجه می ماند؛ ژولیت بعد از آن که از خواب مرگ بیدارمی شود، جنازۀ رومئو را در کنار خود می بیند.
نکتۀ دیگردر دوستان، ازدواج نا خواسته و اجباری لیلی و ژولیت است. در داستان لیلی ومجنون شخص بلند پایۀ به نام ابن سلام در صدد خواستگاری لیلی بر می آید؛ اما پدر و مادر لیلی به وی می گویند که فعلاً زود است.
گفتند سخن به جای خویش است
لیکن قدری درنگ پیش اســــت
پس ازمدتی ابن سلام با لیلی ازدواج می کند واو را به خانه اش می برد؛ ولی لیلی درخانۀ او پاک زنده گی می کند.
درداستان رومئوو ژولیت، وقتی کنت پاریس به خواستگاری ژولیت می آید،خانوادۀ او قول ازدواج دختران شان را می دهند؛ اما می گویند چون سن ژولیت کم است، مدتی صبرکن. سرانجام او را به عقد کنت پاریس در می آورند؛ اما در روزعروسی مراسم به عزاداری و تدفین ژولیت تبدیل می شود. بنابراین ژولیت هم مانند لیلی پاک است. سرانجام مرگ قهرمانان بیش تر به هم شبیه است. درداستان لیلی و مجنون نظامی با توصیف زیبا از آمدن پاییز، آن را با مرگ لیلی قرین می کند. لیلی در بستر بیماری می افتد و رازدل خود را به مادرمی گوید وهمه سفارش ها را به او می کند وسپس:
این گفت و به گریه دیده ترکرد
وآهنگ ولایت دگر کــــــــــــرد
چون راز نهفته برزبان رانــــــد
جانان طلبید و لیک جـــــــان داد
مجنون وقتی خبرمرگ لیلی را می شنود برسر قبراو می آید و آن قدرناله و زاری می کند تا این که در آن جا دیده گان فرو می بندد. او را کنار لیلی به خاک می سپارند.
در داستان رومئوو ژولیت وقتی رومئو در تبعید خبرمرگ ژولیت را می شنود زهری قوی به چنگ می آورد و به ورونا می رود تا خود را کنار جسد ژولیت مسموم کند او به آرامگاه می رود ودر آن جا با کنت پاریس مواجه می شود. کنت پس از منازعه کشته می شود و رومئو زهر را می نوشد و می میرد. راهب ژولیت را بیدارمی کند. وقتی ژولیت نعش رومئو را در کنارخود می بیند، باخنجر خود کشی می کند. (2: 52- 57)
نتیجه گیری
از جمله زیبایی های آثارادبی دنیا،همانندی آنهااست. این همانندی به دلیل وجود اندیشه ها و جان مایه های مشترک در میان آثار ادبی است. پژوهش و تحقیق درمورد تلاقی و به هم رسیدن و برخورد ادبیات در زبان های مختلف و یافتن پیوندهای متعدد، درمطالعات ادبی جایگاه بسیار والایی دارد. زمینه های همانندی و هماهنگی دو اثر از دو زبان مختلف بیان گر روابط ملت و مردم جهان ازطریق هنر وادبیات است گاه از سایر روابط فکری استوار ترهم است.
برای شناخت این همانندی و مشابهت ها در این دو داستان مشهور نکات ذیل را به طور مختصر به عرض می رسانم:
این دو اثراز دیدگاه مختلفی با هم تشابه دارند. حوادث اصلی دو داستان از عاشق شدن دو قهرمان، تبعید آنها، حوادث و جنگ های زیادی در زنده گی آنها، ازدواج اجباری ژولیت و لیلی، پاک زیستن آن دو تا دم مرگ، کمک افراد مختلف جهت حل مشکل دوعاشق و سرانجام مرگ آن دو... شبیه به هم اند.
البته اختلافاتی هم دیده می شود؛ طورمثال: درداستان شکسپیر اختلاف دوخانواده قبل ازعاشق شدن شکل می گیرد یا درداستان لیلی ومجنون، اول لیلی ازدنیا می رود وسپس قیس(مجنون)؛ ولی در داستان رومئوو و ژولیت، اول رومئو و بعداً ژولیت ازدنیا می رود.
دو دلداده درهردو داستان در دنیایی هستند که احساس تنهایی می کنند و کسی آنها را درک نمی کند به همین دلیل سر تا سرداستان طغیان احساسات و امید و تلخی است. عشق از زمان نوجوانی درآنها پدید می آید و در طول ایام رشد می کند.
نظامی لیلی را به صورت یک دختر پاک و معصوم و دختری که در دنیای درونش غوغایی به پاست، وصف می کند او از یک طرف تسلیم بی چون وچرای پدر وخانوادۀ خود باشد و ازطرفی باید غم دوری معشوق خود؛ یعنی قیس را تحمل کند او باید به اجبار به عقد کسی در آید که وی را دوست ندارد.
دردا ستان رومئو و ژولیت حوادثی؛ چون اختلاف دو خانواده با هم دیگر و این که دودل داده از دوخاندانی که باهم اختلاف دارند و به هم دل بسته اند و اصرار خانواده کا پولت نسبت به ازدواج پاریس با ژولیت و درگیری و کشته شدن تیبالت به دست رومئو، تبعید رومئو از شهرورونا و کشته شدن سرکوتیو دوست رومئو وهم چنین نوشیدن شرب مرگ آور که ژولیت به راهنمایی لارنس سرمی کشد و به هم خوردن ازدواجش با کنت پاریس و سرانجام مرگ رومئو همه حوادثی اند که شکسپیربا درایت و آگاهی درخلق این اثراز آنها جهت هنری کردن اثرش به کارمی برد.
خلاصه این که اثر نظامی محصول قرن ششم هـ.ق. برابر با قرن 11 م. و اثرشکسپیرمتعلق به قرن پانزدهم میلادی است؛ نمی توان گفت که این دو اثربه صورت توارد و پیاپی به شکل هم درآمده باشند؛ بلکه می توان گفت شکسپیر درنوشتن اثرش داستان لیلی و مجنون نظامی را مطالعه کرده و تحت تأثیرآن رفته است.
معاون مولف عین الدین اسدی دانش پژوه ادبیات انگلیسی، دانشگاه عثمانیۀ هندوستان
سرچشمه ها
1- ازشکسپیرتا الیوت (از رنسانس تا مدرنیسم) مترجم سعید سعید پور، چاب اول، 1384 نشراختران، ص 18-19.
2- طایشی، یدالله، مقایسۀ لیلی ومجنون و رومئووژولیت، فصلنامۀ آموزشی، تحلیلی و اطلاع رسانی رشد، وزارت آموزش و پرورش، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، دفترانتشارات کمک آموزشی، دورۀ بیست وچهارم، شمارۀ 4 سال 1390 ص 52- 57
3- متون نظم غنایی (خمسۀ نظامی گنجه یی) برای دورۀ ماستری، تدوین و نگارش، دکتورسیداکرام الدین حصاریان ص 27.
4- نظامی، الیاس، خسرو وشیرین، ویرایش و تایپ، محمد امین بابایی پناه، تهران_ ایران ص 4.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
علی محمد حکمت | 19.06.2016 - 22:02 | ||
نبشته فوق العاده زیبا و جالب . نوسنده ی متن در کل توانسته یک تصویر همه جانبه و گسترده ی از مشابهت های که بین ادبا و متون ادبی وجود دارد را مقایسه کند و در ضمن این متن نشان می دهد که ولیام شکسپیر احتمالا یا داستانی لیلی و مجنون نظامی را خوانده و یا داستان قیس و دختر باد شاه که در ابتدا به زبان عربی نگاشته شده بود را مطالعه کرده است. چون در این نبشته ی بلند ادبی اشاراتی در تاثیر پذیری نظامی بالای ولیام شکسپیر شده است. پس بنا به تحقیق فوق چنین نتیجه گرفته می که شکسپیر در نوشته درامه مشهورش رومیو و ژولیت الهام از لیلی و مجنون گرفته است. |