تحلیل و چگونگی انتقاد و شکوه در یکی از اشعار سعیدی در پیوند با انتحار و خرافات

۱۷ جوزا (خُرداد) ۱۳۹۵

زبان سعیدی زبان هنری و روایت گرا است که علی الرغم شاعرانی چون خلیل الله خلیلی و قهار عاصی نه تنها سر راست و مستقیم شکوه نمی کند بلکه تصویری را از فضای موجود در انظار خواننده قرار می دهد تا خواننده با درک این تابلوی نقاشی شده توسط کلمات و رنگ آمیزی شده توسط احساسات، عواطف و تخیل، عمیق ترین شکوه ها، انتقاد ها و نا رضایتی های شاعر را از فضای موجود اجتماعی و سیاسی درک نماید، چنانچه در این شعر مشاهده می کنیم:

پیر مرد گدا سر کوچه سخت سر گرم رمل و گفتار است       

می شود ساکت و سراپا گوش سر ساعت که وقت اخبار است

رادیو داغ می شود ز خبر، مرغکان می پرند از شاخه    

 آسمان سرخ می شود؛ انگار باز یک انتحار در کار است

مرغ حق با هراس می گوید اعتمادی به این درختان نیست 

فکر کن این درخت سبز انار پس از این لحظه، چوبه ی دار است

فکر کن خانه ای که بر بامش نغمه ی عاشقانه می خواندیم    

چار دیوار نیمه ریخته ای بر سر کبک و طوطی و سار است

مرغ حق جیت جیت می نالد می درد گوش را صدای جتی       

 انتحاری نیامده است هنوز کشته ی بمب تازه بسیار است...

بام تا شام، فال می گیرد تا که پول دوا به دست آرد   

 کودکانش چه قدر لاغر و لچ، زن پیرش چه قدر بیمار است

              (برگرفته از مجموعه شعری: آهسته رفتن چاقو).

سعیدی در این شعر فضای خون رنگ و خفقان آور اجتماعی و سیاسی افغانستان را طوری ترسیم می نماید که از یک طرف سطح نازل فکری و فرهنگی مردم را به نمایش می گزارد که در آن هنوز به خرافاتی چون فال گیری و رمل اندازی معتقد و باورمند اند و از طرف دیگر فضای نا آرام، نا متجانس و انتحاری را نشان می دهد که شنوندگان رادیو و خبر به جز ازاخبار  انتحار و انفجار چیز دیگری را نمی شنوند و فضا چنان ملول آور، خون رنگ و انتحاری است که حتی مرغکانی نشسته در شاخه های درخت هم هیچ گونه اعتمادی به شاخه و درخت ندارند و در اثر این انتحار و انفجار هر شاخه ای از درخت را چوبه دار می پندارند که بیانگر نهایت بی اعتمادی مردم در قبال دولت و فضای نا باور اجتماعی و سیاسی است.  در این شعر شکوه زمانی جان سوز و برجسته می گردد که مرغ حق با هراس می گوید: ما زمانی بر بالای بام این خانه نغمه های عشق را زمزمه می کردیم ولی امروز چار دیوار این خانه بر سر مرغان خوش خوانی چون کبک، طوطی و سار به ویرانه ای مبدل گردیده است که به جای نغمه های عاشقانه ناله های اندوه بسرایند. مرغ با صدای افسوس و ناله جیت جیت می نماید که صدای هوا پیمای جت گوش ها را می خراشد و مرغ با ناله اظهار می دارد که انتحاری هنوز به این جا نرسیده است ولی بمب، جان مردمان زیادی را گرفته است. در اخیر همان گدای پیر رمال و فال گیر دو باره فال می گیرد تا پول دوای را به دست آورد تا زخم هایش را درمان نماید ولی کودکانش هم تا بی نهایت لاغر، عریان اند و زن پیر و فرسوده اش هم تا سر حد آخر بیمار.

سعیدی در این شعر با وجودی که از فضای نا آرام و انتحاری افغانستان شکوه می نماید انتقاد بجا و مناسبی را هم نسبت به مردم افغانستان عرضه می دارد که این انتقاد در وجود فال گیر و رمال رقم می خورد. سعیدی به شکل ضمنی گدای فال گیر را طوری به تصویر می کشد که برای یافتن خبر هم به فال رو می آورد و بعد از وقوع فاجعه هم برای به دست آوردن دارو دو باره فال می گیرد. شاعر با این فرایند می خواهد برای مردم افغانستان وا نمود نماید که تغیر و تحول اجتماعی به تقدیر و قسمت آسمانی بستگی ندارد بلکه به اراده های انفرادی و جمعی وابسته است که در قدم اول توسطه تغیر افکار و در قدم بعدی با تغیر رفتار ها و حرکت ها می توان زندگی و سرنوشت را هم تغیر داد.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد ظاهر فایز