بار دیگر بهار آمد، او همچنان در خاطره هاست؟!

۲۲ حمل (فروردین) ۱۳۹۵

گویند که نوروز و بهار است و پرستوست

نسل از من اینها، نه شنیده است و ندیده  است

ای شیر! مکن کوچ از این بیشه که کفتار

پهلوی غزالان تو را پاک؛ دریده است

(فضل الله زرکوب)

 

با درنظرداشت شرایط دشوار و بغرنج سیاسی – نظامی، نیمه اول- دهه سیزده شصت خورشیدی و نظر به هدایت رهبری سازمان (س. ا. ز. ا. ) وقت، همچنان بنا به عطش و علاقه مفرط جمعی از اعضای داوطلب سازمان، منجمله شادروان سید شربت باقری، در گروه های  2  تا 4 نفری، به سوی  جبهات که سازمان در درون آنها حداقل زمینه و امکانی داشت - شتافتند. با ارائه مقدمۀی کوتاه و گذرا، برخواهیم گشت به زندگی و سرنوشت مرحوم باقری و درصورت ممکن یاران او. 

 دانشمندان را عقیده براین است، متعاقیب ایجاد نظام شمس، اجسام زروع همچنان ریز حیه و در امتداد آن موجودات بزرگ و متنوع، در مقاطع مختلف زمان، یکی پی دیگر پا به عرصه هستی گذاشت. کره زمین- نظام یاد شده، در طول موجودیت خود، به ترتیب چهره بدل کرد و در ماهیت اش نیز- تغیراتی ژرف رونما گردید. به این ترتیب مجموع موجودات هستی از ابتدایی پیدایش - هر یک برای دوام زندگی وبقای خویش در پیکار دائمی بوده  و در این راه، زیادی از آنها منقرض گریده و این روند به همین منوال ادامه دارد.

با استناد به یکی از قولها، انسان- از آدرس- آدم و هوا، برای ارضأ حس کنجکاوی و برتری خواهی، از بهشت رانده میشود و پس از آن، جنایت « قابیل » بر برادرش « هابیل »، در بازی برتری خواهی و منافع شخصی در کانون خانوادۀِ خلیفه خدا، یعنی در خانۀی آدم و هوا- آغاز گردید و خداوند متعال همچنان، تماشاگر- کارکردها و اعمال، نماینده ( آدم و انسان ) خویش در روی زمین است. در نتیجه، بابای آدم  ( اولین پیعمبر خدا ) و بی بی هوا، هردو باهم درامتحان منافع، تعلیم و تربیۀ فرزند ( قابیل ) واستحکام بنایی خانواده - از آزمون ناکام بدر می آید. گویند رضایی خالق عالمیان چنین بوده است.

ممکن فاجعۀ، نوع بشر از همین مکان وزمان و یا جاه هایی دیگر ( بنا به خواستهای متضاد و تفاوت در زندگی مادی ) با ترجیع دادن منافع شخصی و گروهی اندک - بر جمع و کتلۀ بزرگ اطرافیان، پدیدار گردید و این روال، هزاران سال هست، به استثنایی دروره های معین و کوتاه گذر - بر این دنیایی کهن بنیاد، گاهی شدید و تباه کن و زمانی آرامتر و زیکزاکی و به ظاهر حل ناشدنی ادامه دارد.

بدین لحاظ تاریخ بانگ سر میدهد، چگونه استلا گرانی چند، از اقصی نقاط جهان، در دوره های مختلف از تاریخ، به تکرار به سرزمین نیاکان ما ( آریانایی باستان، خراسان قرون وسطی و افغانستان معاصر ) بی رحمانه لشکرکشیدند. به همین ترتیب امپراطوران و زمامداران سرزمین قدیم ما، از جمله احمد خان ابدالی و ما قبل آن، منحیث متجاوزین، برخیطۀی دیگران، از جمله به میهن مهاتما گاندی و نهرو به تکرار و پیهم تاختند( جز افتخار کذایی ) هر دو بسیار-  بسیار «ذلت بار» بوده است.

همچنان جنگهای قدرت طلبانه برادران بارکزایی و طایفه های سدوزایی و محمد زایی و تباهی ناشی از این جنگها ، صفحات تاریخ در بسا مورد سخت ننگین وسیاهست. برخی از آنها برای حفظ حاکمیت، تقسیم قدرت و یا رسیدن به حاکمیت، بیباکانه به دامن قدرتهای بیگانه ( بریتانیا کبیر و روس تزار ) برای تدارک جنگهای بعدی پناه بردن وکسانی از ایشان در رکاب لشکریان - بیگانه، سرزمین ما را، به خون خاک کشاندند. آنبود جامعه را عقب نگهداشتند و مردمان آن را سرکوب کردند و مابقی را در بی سوادی و کم سوادی قرار دادند. صرف نظر از جعل کاری های تاریخ، نوشته های معتبری تا هنوز در صفحه روزگار باقیست. این همه- بخشی از زمینه های بوده برای تکرار فجایع بعدی که به نسل امروز رسیده است.

افغانستان معاصر همزمان هست با زمامداری امیرعبدالرحمن خان ( 7/22/1880 تا 1/10/1901 م )، که با توافق دولتهای تزار روس و بریتانیایی کبیر، نخست وارد افغانستان میشود و به دنبال آن « امیر و صاحب اختیار » این دیار میگردد. ساحه حاکمیت او- بحیث کشور حائل، 652864 کیلومتر مربع تعین گردید و دست امیر موصوف در مسائلی خارجی کشور کوتاه یا نارساست. همه این رویدادها در بدل قبول عبدالرحمن بحیث امیر افغانستان و سپردن کمکهای معین « ... یکی از تفاهم نامه ها، پرداخت 55000 تفنگ و جبهه خانه، صدها عراده توپ و مبلغ 5 لک پول نقد و هرسال 18 هزار پوند از طریق وایسرای هند...» ( آدمک، لودویک ) و باز گذاشتن دست او، برای جولان بدون چون و چرا- درجهت سرکوب مردمانی، گویا نافرمان ساحه نفوذ امیر و برپایی حاکمیت استبدادی، ملیتارستی، شونیستی و فاشیستی او عملی میگیرد. در ننیجه امیر عبدالرحمن خان، از کله ها مناره ها و از کشته ها پشته ها ساخته، حتا به گاو قلبه ( نرگاو ) مالیه روغن زرد احواله دارد و ملیشای فاتح بحیث ناقلین برای تصرف زمینها مغلوبین و مغضوبین و نظارت بر آنها در مناطق مورد نظر جابجا میگردد.. اینجاست که امیر افغانستان، با اجرا و انجام چنن وظایفی، لقب « امیر آهنین » را به خود اختصاص میدهد.

محدودۀ حاکمیت امیرعبدالرحمن خان، را همه زمامداران افغانستان بعدی امیر آهنین ( به استثنایی هیاهوی که برخی زمامداران و حلقاتی برتری خواه و تمامیت پسند سردادند )، یکی پی دیگر، یا رسماً پذیرفتند و یا بگونۀی آن را مسکوت گذاشتند. بدین لحاظ محدودۀ جغرافیایی یاد شده، منحیث حدود اربعه کشوری بنام افغانستان در نصاب تعلیمی وزارت های تعلیم و تربیه و تحصیلات عالی، مجموع رژیم های بعد از امیرعبدالرحمن خان، در مکتبها و دانشکده ها ( فاکولته و پوهنحی ها ) تعریف گردید. و نفوس کشور در چند نوبت در همین محدودۀ جغرافیا تخمین زده شد. همچنان بندرهای قبلی و جدید  روی همین نوارهای مرزی تعیین و تثبیت گردید. اطلس جهان نمای بین المللی هم همین دیزان را در خود جای داد و به رسمیت شناخت...

اینکه در پشتو تولنه ها، اکادمی علوم، برخی محافل برتری خواه و حلقاتی در ارگ چند دوره شاهی و جمهوریت محمد داود چه گذشت، به استثنایی آگاهان تیزهوش، متبافی مردمان آن دوره ( از آغاز حاکمیت امیرعبدالرحمن تا پایان ریاست جمهوری محمد داود ) کشور، از درامه های پشت پرده - چندان واقف نبودند. مگر، اندک اندک و کم - بیش در گوشه گوشۀی کشور، از جابجای ناقلین ( مطابق نظامنامه های مورخ 16 حمل 1302 خ به سمت قطغن، طبع 4 میزان 1302 خ و نظامنامۀ ناقلین به سمت قطغن-  لعل وسرجنگل طبع 8 قوس 1306 خ دورۀی زمامداری شاه امان الله خان و قبل از آن ) و سیاست گسترش زبان پشتو و تحمیل آن تا سرحد حذف زبان ها و هویتهای دیگر، از شروع دوره صدارت محمد هاشم، حرف و حدیث دارند، و به برخی عملکردهای حلقاتی در حاکمیتهای بعدی در همچون موارد شاهد اند.

اشاره : شخصیتها و حلقاتی روشن و باخبر از مسائل و رمز و راز دیپلماسی بین المللی به خطرناکی این نوع سیاستها واقف بودند و از این بابت هشدار میدادند، نه باید برتری خواهی را بجای برادری پیشه کرد و عواقیب حرکات عظمتطلبانه و برتری خواهی را گوشزد کردند. اما زمامداران تندخوی و تمامیتخواه، به طرح عادلانه برابری و برادری اقوام و ملیتها توجه نکردند و بر دیدگاه وعمل برتری خواهی خویش پای فشردند. حتا دست به تدوین مانفیست سقاوی دوم زدند و در پی اجرا و تطبق آن اند.

شعار پشتونستان از ماست تکرار گردید، حتا صدای گسترش حدود جغرافیایی میراث امیرعبدالرحمن خان، تا دریای سند و اتک، به صدا درآمد و برخی حلقات در حکومت و بیرون از آن، الحاق سرزمینهای پشتونستان، آن طرف مرز دیورند ( معاهده مورخ 12 نومبر 1893 م ) را تمرین کردند. و از به ظاهر، تجزیه طلبان منفعت طلب، آن سوی مرز دیورند، سالها پذیرایی و مهمانداری گردید. ریاست مستقیل قبایل در همین راستا ایجاد شد. چنین شعارها و گامگذاری ها، باعث تحریک کشور همسایه شرقی ما پاکستان گردید و در پی فرصت و انتقامگیری در کمین نشست و پلان عملی را ازمیزبانی مخالفین ساسی و نظامی داخلی محمد داود آغاز نمود...

در تداوم چنین سیاستهای نا بخردانه، رئیس جمهور محمد داود، سیاست بیطرفی عنعنوی چند دهه اخیر را کنار گذاشت و با در پیش گرفتن سیاست زیکزاکی و سرانجام با چرخش دیدگاهی، منحیث یکی از عوامل اصلی باعث شد، تا حکومت اش به دست چند خورد ظابط و افسر نظام اش، در 7 ثور 1357 خ سرنگون گردد. با سقوط حاکمیت سردار محمد داود، حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( حدخا ) به قدرت رسید. به استثنای برخی حلقاتی سیاسی و شخصیتهای تیزبین، متباقی اقشار،لایه ها و طبقات مختلف جامعه، بنا بر عدم شناخت درست و درک از ماهیت رهبری حزب و رژیم ( رژیم 7 ثور تک حزبی ) و بیزاری مردم از حاکمیتهای قبلی، به حمایت از آن ( 7 ثور ) برخاستند.اما، دیری نگذشت رژیم با صدور فرمانهای پیهم و پافشاری قهری برتطبیق آنها، که - با سنتها و اعتقادات مردم کشورعمیقاً در تضاد بود، باعث قیامهای خود انگیختۀ سراسری مردم در کشور گردید. بالاثر تضادهای خفته در ذهنها و روان های اعضا و کدرهای رهبری حزب، همچنان اضافه خواهی و برتری جویی - در درون حزب و دولت، جناح خلق حزب، با استفاده از نیرونظامی، به تصفیه جناح پرچم حزب پرداخت. بدنبال آن، نورمحمد " تره کی" توسط، حفیظ الله "امین" به قتل رسید و در بیرون از حاکمیت، نبرد مسلحانۀی مردم درکشور علیه رژیم سیر صعودی بخود گرفت.

در چنین جو و فضای پرتنش سیاسی- نظامی، بسیاری از کشورهای منطقه و جهان که قبلاً در افغانستان، از طریق ایادی خود، غیر مستقیم دست درازی داشتند، مستقیم آستین بر زدن، از جمله، اتحادجماهیر شوروی به ادامه پیاده کردن نیروهای نظامی قبلی اش، در نخستین روزهای ماه جدی سال 1358 ش مستقیم لشکر 120 هزار تنی خود را، از زمین و هوا در افغانستان پیاده ساخت. حفیظ الله "امین" ( رهبر حزب و دولت ؟!) را، در شام 6 جدی به قتل رساند و بار دیگر حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان با اتحاد جناح های ( خلق طرفداران گروه های نورمحمد " تره کی"، پرچم و خرده ریز های دیگر ) به رهبری ببرک " کارمل" در شرایط دیگر، با شیوۀ دیگر وبا وسایل دیگر، عمدتاً در شهرها مستقر گردید.

در آنسوی حاکمیت رهبران تنظیم های هفتگانه مقیم جمهوری اسلامی پاکستان، حلقات و گروه های مقیم در جمهوری اسلامی ایران ( بعدها هشتگانه و حزب وحدت ) به کمک و همکاری بی دریغ مالی، تسلیحاتی، لوژستیکی و رهنمایی حامیان بین المللی، به بهانۀی تقابل با حاکمیت کابل و قشون شوروی، جنبش خودانگیخته مردم را تصاحب نمودند، به تکرار نیروهای جنگی تحت امر خویش را، در تقابل با حاکمیت کابل جهت تخریب ساختمان های عام المنفعه و کشتار ( منجمله مردم و نیروهای غیر وابسته ) گماشتند. در این را از پناه گزین های مقیم کشورهای پاکستان و ایران به پیمانه وسیع سربازگیری نمودند. جنگ ابعاد تازه به خود گرفت و افغانستان عملاً به صحنه رقابت وحشتزا، قدرتهای جهان ( در همکاری طرفداران و متحدان آنها درمنطقه و ایادی شان در داخل ) تبدیل گردید.   فشرده، وضع در این ایام گونۀی بود، در یک طرف حزب دموکراتیک خلق به اتکا نیروهای اتحاد جماهیر شوروی و کمک مادی و معنوی آن- حاکمیت تک حزبی و بدون چون و چرا را عمدتاً در شهرها با سرکوب مردم و نیروی غیر خودی دنبال میکرد و در طرف دیگر، نیز- تنظیمهای یاد شده به اتکاه  کشورهای اروپایی، امریکایی، چین و منجمله کشورهای اسلامی به پیشگامی دولت های پاکستان و ایران حاکمیت تنظیمی خویش را، عمده تاً در دهات و قصبات گسترش داده و در امتداد کارکردهای قبلی خویش به تصفیه مردم غیر همکار، نیروهای غیر خودی و شخصیتهای تاثیرگذار پرداختند. نیز هر کدام برای گسترش ساحه نفوذ خویش به نبرد عیله یکدیگر پرداختند و در این راه بسیار کشتند- نیز کشته دادند.

 در این مقطع زمانی، جان به سلامت برده های اعضای رهبری س. ا. ز. ا. با درنظرداشت مسائل، موضوعات  و شرایط یاد شده، اجرایی سه فعالیت کاری را پیش روی خود قرار داد:

الف - در جهت انسجام و اتحاد نیروهای ملی - میهن پرست وقومندانهای غیر وابسته و در گام نخست برای شناخت و تشخیص آنها پرداخت، نیز برای کسب فرصت زمانی مذاکره را با حزب حاکم مطرح نمود و تداوم بخشید.

ب- احیا و بازسازی سازمان در دستور کار قرار گرفت، چون سازمان در اثر سرکوب دو طرف نیروی متخاصم جنگ پراکنده، ناتوان و ضعیف شده بود.

ج - نفوذ در جنبش مسلح مردم و سمتدهی آنها برای رهایی ایشان از قیمومت تنظیمها، نیز از دیگر اولویت کاری تشخیص گردیده و برای برآورده ساختن این مامول، اعضای آماده و داوطلب سازمان در گروه های 2 تا 4 نفری شروع از سال 1360 خ به سوی جبهه های که در درون آنها، سازمان حد اقل زمینه داشت اعزام گردید. و شادروان سید شربت باقری یکتن از این گروه های دو نفری در این کاروان بود.

 

بال پروازم اسیر دام نیست     روح سرگردان من آرام نیست (شربت باقری)

 

مابقی در آینده.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



قیام الدین قیام