اشكى كه از دامن زندگى بر خاك سياه چكيد
۱۱ حمل (فروردین) ۱۳۹۵
آرى عبدالحكيم اطرافى به جاودانكى پيوست، بارى درسالهاى پسين كه مريضى و مهجورى و نا اميدى زمينگيرش نموده بود برايم گفت: نورى عزيز نوميدى خوفناكتر وترسناكتر از پيرى و زهيرى است، در پيرى جسم ما مچاله میشود ! ودر ناميدى روح ما،در لحظات اخيركه تحویل سال١٣٩٤ خورشيدى باهمه ناهنجاری ها، زشتی هاو تلخی ها و مقدارى از شيرينى هايش به سال جديد را دقيقه شمارى مى نموديم،
دوست فرزانه ونيكوصفاتم آقاى ذبيح الله امانيار از كشور زيلاندنو برايم ازسفر بى برگشت دوست مشتركمان مرحوم مغفور عبدالحكيم اطرافى احوال داد، هنرمندارزنده وبرازندۀ كه درنقش هايش همواره شايسته وبايسته ظاهر وهويدا میشد ونقشش رانغز وپرمغزبازى میكرد.
مرحوم اطرافى را ازسالها قبل میشناختم سالهاییكه من نوجوان بودم وجناب قبله گاۀ بزرگوارم محترم قوماندان صاحب نورى بزرگ مسئول امنيت ولايت باستانى هرات بودند ومن متعلم مكتب موفق و ليسۀ جامى آن ولايت دوست داشتنى بودم، ووالدۀ گرامى ام در مكتب محجوبۀ هروى وملكه جلالى آن ولا تدريس مینمودند واهالى آن محيط در فضاى امن و امنيت كه توسط پليسان اكادمى ديده كه خود خواب نداشتند تا ديگران آرام بخوابند، محل دلپسند و دلپذير را رقم زده بود. اهالى آن شهر بدون دغدغه وتشويش درآن جايگاه كه نما ونماد ازفرهنگ پرغنا و قدامت يك تاريخ درخشان راباز مینمايد با محبت و صميميت واخوت درفضاى سالم ومسالمت آميزشب وروز راسپرى مى نمودند.
درشهرنو هرات كه بسااوقات محل كنسرتها وشادیهابود، هرات تياتر وصحنه تمثيل به مثابه مادرهنرها ازجوش وخروش خاصى برخورداربود وسربر آورندگانی كه درين رشته ظهور وبروزنموده بودند، در عرصۀ كارى شان موفق وممتازبودند، كه يكى از اين چهره هاى شاذ و شادان هنرمند ارزنده و برازنده زنده يادمرحوم عبدالحكيم اطرافى كه به شوخى خودرا عبدالجكيم طبراقى میخواند، بارى درنقش میرزا، بازی میکرد و نامۀ كه به شخص بیسوادى ازخارج و به گفته اش ازخارجه رسيده و آورده بود تامیرزا صاحب برايش بخواند، میرزاآغازبه خواندن نامه نموده، برادربزرگوارم را برادر بزگيركورم خواند! او واقعأدرنقش كميدى درزمرۀ هنرمندان تياترانگشت شمار بود.
جنت مكان عبدالحكيم اطرافى زادۀ هرات باستان است، دريك خانوادۀ فرهنك پرور پابه عرصۀ جهان گذاشت. اوخودرافرزند چهار شنبه سورى می خواند. درسال١٣١٤خورشیدی درهرات تولد شد. پدرش ازمحله ریكاخانۀ كابل ومادرش ازهرات باستان بود، اومیگفت خون شيعه و سنى در وجودش عجين بود، چون والده اش قزلباش و قبله گاهش اهل تسنن بود. مرحوم اطرافى درليسه سلطان درس خواند ونظربه علاقۀ وافركه به هنرتمثيل داشت، در درامهاو پروگرام هاى مكتب سهم میگرفت، زمانیكه نوجوانى راپشت سرگذاشت و مكتب رابه پايان رسانيد، دورۀ مكلفيتش فرارسيد ورهسپاركابل شد، در دورۀ عسكرى درپوهنى نندارى به كمك وهمكارى كاكاى بزركوارش، شخصيت ارزندۀ هنرى استادساير هروى به تياتررفت، و به نقش آفرينى واستعدادآفرينى دربخشهاى كميدى پرداخت، بعد از دوره مكلفيت، ازدواج كرد وبا دختر كاكايش محترمه حليمه سپاهى عروسى نمود وبه شغل شريف معلمى پرداخت، به ولايت هیرمند به شغل تدريس وتعليم وتربيه نونهالان آغازبكارنمود ودر پهلوى وظيفۀ رسمى، درهيرمند تياتر ولشكرگاه نندارى همكارى نموده اضافه از يك دهه درآنجاباقى ماند. اودرسال١٣٥٤دوباره به هرات برمیگردد و درهرات نندارى يعنى هرات تياتروصحنۀ تمثيل به هنرنمايى مىپردازدويادگار وشهكاری ازخود دردل علاقمندان هنرتمثيل بجا گذاشت، كه كارهاونقشهايش ماندگار خواهد ماند.
مرحوم اطرافى درسال١٣٥٧كه تلويزیون كابل هسته گزارى شد، دوستان و همكاران سابق پوهنى نندارى او رادعوت مینمايندكه براى اساس گذارى برنامه هاى حرفوى به مركزبيايد، و بعد در درام ها و نمايشنامه هاى وسايل ارتباط جمعى صوتى وصورتى به ايفاى نقش بپردازد، شهرتش افغانستان شمول میشود وتا زمانیكه طالبان برپايتخت چيره میشوند، به كفته خودش در زينب نه نه دارى وديگرنه نه داریها مصروف هنرنمايى بود. بعدبه پاكستان مهاجرگردید، تا بالاخره در اخيرقرن بيست و شروع قرن بيست ويك يعنى آغازهزارۀ جديد به كشور نيوزيلانديا زيلاندنو پناهنده میشودوتاروز وفات كه جان را به جان آفرين تسليم کرد، درهمان مملكت زندگى نمود و درهمان ديار به خاك سپرده شد، هرچند سخت آرزوداشت كه به وطن به خاك سپرده شود، كه اميد اين آرزویش متحقق گردد،
من بحيث يك مطبوعاتى سابقه دار درسالهاییكه ازمريضى ودشوارى ها رنج میبرد، بصفت يك دوست سابقه دار ازخدمتگزارى برايش تا حدتوان مضايقه ننموده بودم ودرنوشته وچندين مصاحبه از اوشان در زمان حيات شان ياد نموده بودم كه به لطف و مهربانى همواره ياد آورى مینمود، وبه دوستان فرهنگى بصورت عام وبه آقاى ذبيح الله امانيار واستاد هدف واستادجفايى و مرحوم سرور بطورخاص ياد آورى ها مى نمودند.
اوبه كارش عشق میورزيد، وتجارب ستيژها اورا به فولادآبديده مبدل نموده بود، بلى عشق مانندپيانوست، اول ضرورى است كه قانونش رايادبگيرى وبعد طريقه اشرافراموش نمايى وازقلبت بنوازى، معيار وا قعى هنر واقعى كه ثروت اصلى پنداشته میشود، ازيك بى هنر وبى قلم همين است كه اگرپولش راگم كند چندمى ارزد، در حاليكه صاحب قلم وكلام ودرمجموع داراى هنراست، دارايى جاودانه را دارا می باشد.
درحاليكه به روح اين هنرمند پرمايه ودوست گرانمايه درود مى فرستم، به نمايندگى از اتحاديۀ سراسرى هنرمندان افغانستان وهمه همكاران گرامى مطبوعاتى ام وهكذا ازطرف همكاران عزيزو بينندگان گرامى برنامۀ تلويزونى دريچۀ سخن، وهمه اعضاى محترم خانواده ام، وفات اين هنرمندبرازنده وبا قناعت وبى طمع رابه خانواده گرامى، همكاران ارجمندشان وبه جامعۀ فرهنگى وهنرى و بالاخره به كافۀ ملت قهرمان مان صميمانه وخالصانه تسليت مى گويم روانش شاد، يادش گرامى وجنت فردوس مكانش باد ! با حرمت و ارادت.
مشتاق احمدكريم نورى معاون اتحاديۀ سراسرى هنرمندان افغانستان و متصدى شوی تلويزیونى دريچۀ سخن
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته