به مناسبت سالگرد خونین شهادت فرخنده
۲ حمل (فروردین) ۱۳۹۵
فرخنده ـ پرچم خونین تاریخم !
درمرگت به سختی
گریسـتم
« دود بود ودود بود ودود بود
گل میان آتش نمــــرود بود»
درقیـامتگاه این ننگ بزرگ
مردی وانسانیت مـردود بود
فرخنده !
آی بانوی مظلوم سرزمینم !
نمیـــدانم سانحۀ شهادتت را
با کدام سوژۀ تلخ تاریخ
تفسیرکنم
که ازتکرارآن زبانم میسوزد
و ازفاجعۀ آنهمه درنده گان ناموس شکن
وسالوسیان منبرالهی
که بی هیچ گناهی برجانت ریختند
و درنهایت مظلومیت،
تن محجوب ومهربانت را تکه تکه کردند وبعد
درآتشت سوختند،
روحم ازقالب انفعال « اشرف المخلوقات »
شرمسارانه فرارمیکند.
28 حوت 1393 ، فاجعه بارترین روز درتقویم انسانیت
که درتهاجم دسته ئی ازنامردان ناموس ستیز
دربرابرچشمان انبوهی،
ازتماشاچیان بی همت وخاموش
ازاین حادثۀ هول انگیز،
جهانی به تکان آمد
ومحشری ازخشم وعصیان
زمین وآسمان را، درهم نوردید
ولی ازآنسوی صدرنشینان دربار ومزدوران بی بند وبار
بویژه رولاها وسیماها،
یکی ترسا ودیگری اسلام نما
که ازداعیۀ حقوق زن افغانستانی واسلام،
ریا کارانه فریاد میکشند،
هیچگونه صدائی برنخاست
ودرهمسوئی با خطبۀ خطیب منبرتلبیس وزیراکبرخان
هیچگونه تسلیتی برخون پاک این دوشیزۀ معصوم
نثارنگردید.
آه ! ازین همه رنگ بازیها، دردین وسیاست
که بازیگران آن سـده هاست
ملت سنت زده وصامتـی را
درایستگاه عصرتحجر
به حـــراج ایستاده کرده اند.
آی دوشیزۀ قهـرمان !
خونبهایت دردل تاریخ میهنم،
با ولوله های خونین خود
تولد دیگری را رقـــم زد
تولدی که دریک تحول فکری وتاریخی
حریم نامقدس جادوگران دین را خانه تکانی کرد
مرزانسانیت و جهاٌل سیه اندیش را
ازهم جدا ساخت.
فـــرخندۀ شهید !
خواهران سیه پوشت که دیگرازمردان،
کراهییت داشتند ،
جنازۀ سوخته ات را خود بردوش میکشیدند
فریاد خشم وانزجارشانرا ازین جنایت تکاندهنده،
پایانی نبود،
آفرین بر شیر بانوانیکه خرافۀ سنت را شکستند
ودرخط مقدم خونخواهی،
رژۀ تابوت به دوشی را، خود دراختیار گرفتند.
رستاخیز اینهمه فریادها، درانتقام بیگناهی ات
ازارازل اوباش ونامردان حقیــــر وبی مروت
نه درشعارابزاری الله واکبـر
بلکه درداد خواهی ازخدای داد گستر
تا به آسمانها ودیارفرشته گان تنــوره میکشید
وپژواکش چون سیلی خروشان
درسراسرجغرافیای میهنــم
به قیامهای خودجوش مبدل گردید.
همه درانتظارانتقام خونینت
شب زنده دارنشستند
ودیده برعدل قانون الهی بستند
اما نه ازمنبرشریعت مداران مزدور
ونه ازحنجرۀ نظام فاسد ورنجور
صدائی برنتابیـد
اگرصدای کاذبانۀ هم بود
درهمسوئی با مافیاهای خون وخشخاش
به برائت آدم کشان خاتمه پیداکرد.
خدای من ! که درجغرافیای سیه پوشـم،
چه محشری برپاست ؟
درین خونبهای مظلومیت
که تا درگاه بلند ملکوتی ات،
دادخواهی پروندۀ خونین این دختر بیگناه،
چون صاعقۀ کهکشان، تیر میکشید
ولی، چه ساده وبیرحمانه،
درفتوای قضات فاسد ودادستانهای حرام خوار
فرجام این رستاخیز
ازکیفر دار وسیه چال
به رهائی آدم سوزان مبدل گردید.
چگونه زمین نه ترکید
واین دستۀ تبه کاررا با اینهمه جنایات هولناک،
درخود فروکش نکرد !
اما نسل بیدارکشورم که ازخون فرخنده،
بمثابه ناموس مقدس پاسداری خواهند کرد
فریاد میکشند :
وجدانهای حقیر سردمداران نظام
ودارالقضات گسیخته ایمان،
در دادرسی به این تراژید بزرگ
ازلجن خیانت ملی سربدرکردند
که اینک درقالب تابوت نفس میکشند
عنقریب درشوره زارتاریخ
مدفون خواهند شـد.
آی شهبانوی سربلند !
با چنین فاجعۀ سنگین
که نا مردان حقیر، باربارترا کشنتد
ودرآتش نمرودیان به شعله زارشقایقت
مبدل ساختند،
درتاریخ میهنم جاودانه جا گرفتی
ونامت چون اسطورۀ مقـدس،
دروجدان سرزمینم،
وبرتارک تاریخ خراسانم
همیشه ماندگارخواهد ماند .
ولی من بربینوائی ات سخت گریستم،
آن دم که ترا چون گلی غریب وپرپرشده
بی هیچ گناهی،
آتش میزدند و
دردل خاک می سپردند.
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته