«پری» شنیدن دارد، دیدن ندارد!
۱۲ دلو (بهمن) ۱۳۹۴
گویند روزی و روزگاری، در سرزمین دوری، شاعری می زیست که شیفتۀ شعرهای « پری حصاری یا پری بخارایی»* بود. چنین بود که روزی کلچۀ سفر برکمر بست، پای در راه سفر گذاشت و هی میدان و طی میدان روانه بخارا شد.
چون به شهر بخارا رسید ، شامگاهان بود. از کسی سراغ خانۀ پری بخارایی را گرفت. گفتندش خانۀ شاعر در آن گوشۀ شهر است. تا به پشت دروازۀ خانۀ دوست رسید، دلاش می خواست چنان کبوتری به پرواز در آید و فراز بام دوست بنشیند ، به گفتۀ اخوان : لحظۀ دیداری نزدیک بود! دروازۀ حویلی را کوبید چند بار و هربار با شدت بیشتری تا این که مردی سر از دروازه بیرون کرد. نه نیکو منظر؛ بل چهره یی داشت سیاه و پر آبله که به لانۀ زنبوران ماننده بود! تا قامت مرد در چارچوب دروازه پدیدار شد، چشم در چشم مسافر دوخت و با صدای آمیخته با خشم پرسید: چه کسی هستی و چه گونه نا به هنگام اینگونه در می کوبی!
مسافر گفت: از سرزمین دوری آمدهام به دیدار پری بخارایی!
مرد همچنان با صدای خشم آلود پرسید: بگو در این شام تاریک با پری چه کار داری؟ من خودم پری بخارایی هستم! مسافر خیره در چشمان پری نگاه کرد و سر فرو افگند و گفت: هیچ! شعرهایش را شنیده ام، آمده ام تا چشمی به دیدار او روشن سازم، شعری و سرودی از او بشنوم!
مسافر که چنین دید، برگشت و راه بازار پیش گرفت. دیگرصدایی از پری نشنید جز صدای بلند بسته شدن دروازه را. صدای درواز در کوچه پیچید و آخرین رشته های محبت مرد را از هم درید و دیگر نگاهی به پشت سر نیفگند. خاموش و اندیشهناک در کوچههای خلوت راه می رفت این بیت در ذهناش تکرار می شد:
پری چون روغن پاک بخارا
شنیدن دارد و دیدن ندارد
چه معلوم شاید این مرد این همه راه را برای آن آمده بود که می پنداشت پری بخارایی، بانو شاعری است به زیبایی ماه و شفافیت چشمۀ گوارایی درکوهستانی!
این روایت از آن آوردم که هنوز شماری و حتا آنهایی که به گونهیی دست اندرکار بررسی تاریخ شعر زنان پارسی دری اند، نام پری بخارایی را درفهرست بانو شاعران ردیف کرده اند! مانند آن است که نام خوش طنین پری بخارایی هنوز ما را افسون می کند که به بهانۀ شعرهایش راه دور درنوردیم و برویم و زیبایی اش را تماشا کنیم . در چشم هایش نگاه کنیم و اگر نگاهی کارگر افتاد خود الهامی خواهد بود برای یک تغزل مدرن!
در حالی که این پری حصاری یا پری بخارایی ملا رجب نام داشته است. خداوند شاهد است وقتی فهمیدم که او ملا رجب نام دارد. بلور پندارهای من نیز شکست! باز دلم برایش سوخت که یک نام چگونه توانسته است او را ازجمهوری هم جنسان اش بیرون راند. بسیار دیدهایم که نام او را درشمار بانو شاعران ردیف کرده اند. ملا رجب در شعر پری تخلص می کرده و از این جهت بیشتر تذکره نگاران به این اشتباه اندر شده اند که پری باید یک بانو باشد نه یک مرد.
زنده یاد صدر الدین عینی نویسنده و پژوهشگر تاجیکستان، در کتاب« نمونۀ ادبیات تاجیک» در پیوند به این ملا رجب، پری حصاری می نویسد :« تاریخ وفاتش معلوم نشد؛ اما از تاریخهای که برای عمارتها انشا کرده است تا سال 1270 هجری در حیات بودنش معلوم می شود.» عینی با استفاده از یک مجموعۀ دست نویس چند غزل پری را در کتاب خود آورده ؛ اما در پیوند به آن مجموعۀ دست نویس اطلاعاتی ارائه نکرده است.
بریده باد ز دستم سر چهار انگشت
که دست می کشد از دامن نگار انگشت
اشارت آیینه دار هلال ابروی کیسست؟
به چشم من مژه گردید یک قطار انگشت
زدم به حلقۀ زلف تو بادا باد
کسی نبرده چو من در دهان مار انگشت
به رنج آمده انگشتری ز انگشتم
به چشم حرص ندارد کمی زخار انگشت
دگر چه دست دهد با وصال، گستاخی
« پری » چو شانه رساندم به زلف یار انگشت
از شعرهای آمده در این کتاب چنین برمی آید که پری در غزل سرایی خود گرایشی به غزل سرایی مکتب هند دارد.
باورم ناید که امشب یار آید در برم
در برم آید ببینم تا بیاید باورم
ساغرم از عکس روی یار دارد موج می
موج می جوش تجلی می زند در ساغرم
پیکرم از زخم شمشیر تو دارد آبرو
آبرو تا صبح محشر کم مبادا از پیکرم
دلبرم هرگز نمی آید به خوابم در بغل
در بغل آید به بیداری زمستی دلبرم
گوهرم عالی است از گرد یتیمی در نظر
در نظر آیینۀ حسن معانی گوهرم
جوهرم عرض کمال خویش دارد در شکست
در شکست آیینۀ صد آبرو شد جوهرم
کمترم داند« پری» از ذره حسنش می سزد
می سزد گویم که من از کمتر او کمترم
*
تنها نه نگاه تو کند مشق رمیدن
چشم تو کشد سرمۀ عشاق ندیدن
بر چرخ رسانید هلال از رۀ تسلیم
از ابرو مشکین تو معراج خمیدن
شب، آیینۀ جلوۀ خورشید نگردد
از من چه خیال است، به وصل تو رسیدن
سود است در آیین وفا اهل وفا را
جان دادن و از لعل لبت بوسه خریدن
در خاک نشاند اگرت جای به چشم است
بر روی کسان بیهده چون اشک دویدن
در عشق نیاموخته ای از « پری » آموز
دیوانهگی و جیب شکیبایی دریدن
هان گونه که استاد صدرالدین عینی یاد آوری کرده است. بیت آخرین یا مقطع غزل دشواری وزنی دارد. عینی می پندارد که شاید واژۀ « نیاموخته ای» ، « نو آموخته ای » باشد که نسخه بردار آن را به اشتباه « نیاموخته ای» نوشته است. به همین گونه در مصراع دوم در واژۀ « شکیبایی» یای دوم از تقطیع بیرون است. به باور عینی هرچند پری در شعر هایش زبان ساده و روان دارد، با این حال در بعضی جاها از چنین اشتباهاتی بر کنار نمی ماند.
این غزل پری را عینی از تذکرۀ تحفة الحباب نقل کرده است.
سه چیز کرده مهیا به قتلم آن بد خو
کرشمۀ تیغ و مژۀ ناوک و کمان ابرو
ترا که هست سه چیز از سه چیز نازکتر
دهان ز غنچه، لب از برگ گل، میان از مو
دلام به وقت بهاران سه چیز می خواهد
کنار آب و می ناب و ساقی گلرو
به چشم وعارض و گیسو ، ربوده ای تو به سه چیز
سیاهی از شب و نور از مه و رم از آهو
محبت تو به دل، از سه چیز نزدیک است
به می ز نشئه، به چشم از نگه ، به گل از بو
سه چیز به چشم آشفته کرده ای ز سه چیز
بنفشه از خط و سنبل ز زلف و گل از رو
« پری » دو چشم ترا با سه چیز می خواند
یکی مکار و دوم ساحرو سوم جادو
عینی می نویسد که: « گویند که پری کریه البشره بود، فضلای بخارا که از حسن گفتار، طرز اشعارش طالب دیدار او شده بودند باری به بخارا خواندندش. پری در جواب این بیت را نوشته فرستاد:
پری چون روغن پاک بخارا
شنیدن دارد و دیدن ندارد
نمونۀ ادبیات تاجیک، 1385، ص 117- 118.
پری برای شماری از تذکره نگاران یک واژۀ فریبنده بوده و همان گونه که گفته شد این امر سبب شده است، گاهی تذکرده نگاران، نام او را در شمار بانو شاعران آورند. در حالی که او حتا چهرۀ نیکو منظری هم نداشته است. پاسخی که پری برای بزرگان بخارا می نویسد که پری شیدن دارد و دیدن ندارد، این امر را برهان می آورد که نمی تواند به بخارا سفرکند، گونهیی رقت در انسان پدید می آید. پری خود را به روغن پاک بخارا همانند می کند. « روغن پاک » البته برای غیر بخاراییان نیز می تواند یک واژه فریبنده باشد؛ اما روغن پاک در بخارا به روغن گوسفندان مرده می گفتند که مردم آن روغن را برای بعضی از نیازمندی های خود، غیر از خوردن نگهداری می کردند. مثلاً برای چرب کردن کفشها و چارقهای شان، یا هم در زمستان برای چرب کردن ترفین، ترفی یا راش بیل خود تا به آسانی برف بامهای خود را پاک کنند. در بدخشان تا کنون چنین چیزی رواج دارد!
*- بر بنیاد یکی از گزارشهای بی بی سی، حصار شهری است با تاریخ سه هزار ساله که در 25 کیلومتری غرب شهر دوشنبه موقعیت دارد. در همین گزارش به گفتۀ مسعود میرشاهی پژوهشگر ایرانی در ادبیات و باستان شناسی آمده است که بخشی از تمدن نواحی جنوب تاجیکستان به نام « فرهنگ حصار» معروف است که از هشت هزار سال پیش آغاز شده است. بدون تردید شهر حصار در درازای تاریخ فراز و فرودهای زیادی را پشت سر گذاشته است. چنان که در سدۀ نزدهم و اوایل سدۀ بیستم مرکز اداری بخارای شرقی بود. آن گاه که در 1920 عالمخان آخرین پادشاه بخارا از ارتش شوروی شکست یافت و به افغانستان فرار کرد، او در جریان این ماجرا همراه با خانواده شش ماه را در قلعۀ حصار به سر برد. وقتی که شوریها بخارا و مقاومتهای مردمی آن را در هم کوبیدند بیشتر آثار تاریخی شهر باستانی حصار را تخریب کردند. هرچند شوریها چنین کردارهای تخریبکارانه را این گونه توجیه می کردند که گویا با واژگونی جهان کهن می خواهند دنیای نوینی ایجاد کنند؛ اما در حقیقت می خواستند مردمان یک حوزۀ مهم تمدنی را با فرهنگ و تمدن شان بیگانه سازند. آنان را از هویت فرهنگی و تاریخی شان جدا سازند و هویت جعلی به آن ها بدهند. بر بناید همین گزارش شورویها بناها، مدرسهها، مسجدها ودیگر ساختمانهای تاریخی و نمادهای تمدنی شهر باستانی حصار را تخریب کردند و از خشت و سنگ آن در ساختمان شهر دوشنبه کار گرفتند.
شهر حصار در درازی تاریخ نامهای گوناگونی مانند شومان، حصار شومان و حصار شادمان داشته است که امروزه از این شهر باستانی دژی برجای مانده است، دو مدرسه و یک کاروان سرای. سخن آخر این که خبر پایه گذاری جمهوری تاجیکستان به سال 1324 در میدان مرکزی شهر حصار اعلام گردید.
این چند نکته از آن یاد آوری شد که زندهیاد صدرالدین عینی از پری به نام « پری حصاری » یاد کرده است، در حالی که که او بیشتر به نام پری بخارایی شهرت دارد. شاید این شهرت از این جا سرچشمه می گیرد که در روزگاری که پری می زیست، شهر حصار مرکز اداری بخارای شرقی بود و از این جهت او به نام پری بخارایی شهرت یافته است ورنه اگر او در شهر بخارا می زیست، آنگاه نیاز نبود تا دانشمندان بخارا از او دعوت کنند که جهت دیداری باری به بخارا سفرکند!
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته