بیان مفهوم شعر به زبان ساده – بخش دوم

۱۶ قوس (آذر) ۱۳۹۴

حالت شعری و نقش آن در سرودن شعر

 

دوستان گران ارج، درود بر شما باد  !

در قسمت نخست،  مراد ازسخن ما این بود تا حد ممکن پاسخی را  در پیوند به پرسش" شعر چیست؟" برای خویش بیابیم.   اینک در قسمت دوم   برای آنکه پله های  این نردبان را رعایت کرده باشیم ،  می رویم به سوی  گرفتن سراغ حالت شعری (( الهام )) و نقش آن در سرودن شعر   .

  با توجه به این برداشت که حالت شعری را هر انسان  به گونهٔ  جدا گانه تجربه می کند، بی لزوم نخواهد بود ، اگر  بگوییم که   پیدایش حالت شعری، رها از هرگونه قاعده های  تعریف شدنی  است .  برای تجربه کردن حالت شعری لازمی  نیست که ما شاعر باشیم و یا از دانش ادبی بهرمند .بلکه گاهی  درحالات مختلف  مانند  هیجان و اندوه ، دلتنگی و غیره  حالت شعری به شکل ناگهانی  و شگفت انگیز  برای هر شخص بوجود آمده می تواند.

این حالت را  می توان  تا حدودی چنین یافت:

مثلن  هنگامی که شما غزل و یا  موسیقی   دلپسند ( مانند  نوای نی)  را می شنوید  و لذت می برید و از همین لحظات لذتبخش برایتان هیجانی دست میدهد و با شاعر و یا هنرمند همنوا می شوید و آن سروده را به زیر لب زمزمه می کنید؛ این هیجان ها، زیبایی پرواز یک  پرنده ی بلند پرواز را به آسمان آبی و بی کران می ماند.  یعنی انسان در هوای  چنین هیجان دل انگیز اوج می کشد. تو گویی اگر بال و پری داشت پرواز کرده بود.

گاهی شاید چنین حالت دل انگیز  را  دریک  شب مهتابی تابستانی هنگام قدم زدن در جاده های خلوت تجربه  کرده باشید.

و یاهم تصور بکنید که در یک صبح زود، فصل بهار که عطر زمین از باریدن باران شب قبل  روح آدمی را جان تازه می بخشد و آفتاب جوان ترین شعشعۀ خویش را با تمام مهربانی نثار آدم می کند. در قهوه خانهٔ کنار جاده، با پیالهٔ قهوه تان نشسته اید و تمام اتفاقات  جاده  را  نظاره می کنید...

ویا ، گاهی هم یک اتفاق تلخ، یک خبر تکان دهنده ، یک رویداد دل آزار ذهن و روح آدمی را چنان اسیر خود می سازد که در آن لحظات تمام دغدغهٔ روز گار، پیش آن کم می آورند ... در چنین یک دم  شاعر نمی تواند نسراید. چنانکه علی صفری  می گوید:

" بغض وقتی می رسد شاعر نباشی بهتر است

بغض وقتی گریه شد، خودکار می خواهد فقط ‌"

 به هر روی ، من دانش روانکاوی ندارم و نمی دانم که چرا در بعضی از لحظات خاص چنین حالتی   "حالت شعری"  برای ما دست می دهد ؟ هچنان  باید گفت بر اساس این  که گره گشایی  این پرسش بحث کاملن جداگانه و  وسیعی را طالب است ، من از موشگافی  و پاسخ یابی برای این پرسش حذر کرده تنها می گویم که ا کثرن  در یک همچو  لحظات ذکرشده،  من حضور  شعر  را در  خود احساس کرده ام، بی گمان  هر یک شما نیز  تجارب خود تان را داشته اید.

گاهی هم شعر می تواند در یک زمان  که اصلن انتظارش را نداشتید، خیلی ساده و بی دغدغه( مثلن وقتی شما آشیزی می کنید و یا دندان تان را مسواک می زنید ) سراغ تان بیاید.

. من دراین  قسمت  با در نظر داشت  اندرز بزرگان، که گفته اند:

" صحبت کردن  در مورد چیزی که فرد تجربه اش کرده ،پُر فایده تر از تظاهر دانش است" اجازه می خواهم تا  از تجربه خود در این پیوند بنویسم.

 من هم  مانند هر یک شما گذر شعر و یا به قول استاد محمد رضا شفیعی کدکنی بگویم  ( رستاخیز واژه ها ) را  اکثرن  ناگهانی  تجربه کردم . گاهی مانند واژه های ترکیبی  و یا واژه های   پراگنده و پاشیده  حضور میکند و باری هم به گونهٔ بیتی. گاهی با یک سکوت آرام می آید و رفته رفته در مغز سر من  به دغدغهٔ مبدل  می شود، رها ناشدنی ...  گاهی یک شعر را  در ظرف دقایق محدود سروده ام .گاهی  هم هفته ها نیاز داشتم . و یک تعداد واژه های  آشفته نیز در  دفترم  موجود هستند، که  شاید یکی دو سال قبل یاداشت کردم اما هنوز شعر نشده اند. این چنین حالت ها بی گمان برای عده ی بسیار  بیگانه نیست .

به عقیده من حالت شعری به رویأ و خواب دیدن مانند است .

چنانکه  خواب دیدن عمل خارج از اراده انسان است. یعنی  ناگهان خواب می بینیم و ناگهان بیدار می شویم .گاه گاهی هم  از چیز های مانند پرواز کردن همچو پرنده گان خواب می بینیم،  در حالیکه که نه قادر به انجام دادن آن هستیم و نه شاید  به آن اندیشیده باشیم . همین گونه اگر ما  حالت شعری را در نظر بگیریم ،  متوجه می شویم که در چنین حالتی  ما  ناگهانی  توسط یک نیروی تعریف ناشدنی  ذهن  نا آگاه موفق به دستیاب اندیشه های ناب  و دست  ناخورده می شویم و یکباره  واژه های را استفاده می کنیم که شاید دیر ها نشنیده و نگفته باشیم .  حتی واژه های ترکیبی در ذهن ما شگفته می شوند که اصل تا آن زمان به آن گونه  وجود نداشته اند.

شوربختانه  چنان که همه تجربه کرده ایم، اکثرن  این چنین لحظات ناب( حالت شعری) عمر بسیار زیاد نداشته و مهمان  کوتاه مدت اند.

با این همه حال، به هر پیمانهٔ  هم که تجربه کردن حالت شعری و احساس شعری  شورانگیز،  فریبنده و زیبا باشد،هرگز تضمینی نیست که ما  با تکیه بر آن، بتوانیم خود را شاعر بنامیم  . بلکه دانش اندوزی و استفاده ی هوشمندانه از آن،  حاکمیت  کامل  بالای واژه گان ، استعداد خیال پردازی و تصویر آفرینی ،  دیدمتفکرانه و غیره ...   سبب می شود تا ثمر چنین یک حالت ، به  شعر  ماندگار تحقق یابد.

چنانکه پُل والری در این پیوند نوشته است :

" وظیفهٔ شاعر تجربه کرن حالت شعری نیست. این مسأله، مسألهٔ خصوصی او است.  وظیفهٔ او به وجود آوردن حالت شعری  در دیگران است. شاعر به این واقعیت ساده شناخته می شود، یا حد اقل  هر کسی شاعر خود را بدین گونه باز می شناسد"  (  فصلنامه ارغنون ـ  در باره شعر ـ  مجموعه مقالات صفحه ۸ )

 

پس با آنچه که تا حال گفته شد، به این نتیجه می رسیم که حالت شعری،  به قول والری ،  سنگ های  با ارزش و تراش ناشده ای را می ماند، که روی تصادف وبا  یاری بخت،  گاه و نا گاه خود را برای انسانها نمایان می سازد . این سنگ های دست ناخورده بدون کار خردمندانهٔ انسان  هیچ ارزشی نخواهند داشت. 

دوستان گرامی !

 در قسمت  سوم بیان مفهوم شعر به زبان ساده سخنان خواهیم داشت در پیوند به تحقق حالت

شعری به شعر و آغاز سرودن"آفرینش شعر"

تا درود دیگر  شما را در پناه خداوند یکتا  می سپارم  .







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

غزال رعنا11.12.2015 - 09:11

  وقتی دیوان شاعری را میخوانید یا شعری را به صورت تک فرد می یابید سوژه شعر یا درهمان مطلب یا طور دیگر ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍آن به شما دست میدهد.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



یلدا صبور