متن اطلاعیۀ انحلال «سـفـزا» و ادغام آن به حزب دموکراتیک خلق افغانستان

۳ قوس (آذر) ۱۳۹۴

اگر در سر یک ملت بذر دانش و اخلاق بکارید،

آنها را آبیاری کنید، حاصلخیز کنید، روشن

و تربیت کنید، خواهید دید که دیگر نیازی به بریدن

و به دارآویختن این سرهای نازنین نیست!

(خاطرات یک محکوم، ویکتور هوگو)

 

اشاره: خوانندۀ گرامی! این نبشتۀ سریال گونه را تا آخر با ما دنبال کنید، جالب بودنش را در دنبال کردن آن خواهید یافت.

من و کتلۀ وسیعی از جوانان، از جمله جناب عظیم بشرمل، تشنۀ معلومات تاریخ واقعی، بخصوص حقایق و رویدادهای بیش از شش دهۀ اخیر کشور خود میباشیم. راستی در پی دریافت حقایق تلخ و شیرین فعالیتهای چند نسل پیش از خود می تپیم و برای دریافت آنها بی حد بیقرار و بی نهایت بی تابیم. از اینکه رویدادها، حوادث و رخدادها در این مدت، با سرعت و شتاب راه پیموده و یورش و مداخلات دولتها،  قدرتها و نیروها، مستقیم و یا غیر مستقیم، طور جنون آمیز به این مرز و بوم (بدون مرز و دیوار) بار بار صورت گرفته، از این بابت کشور آبایی ما تلفات جانی غیر قابل شمار، خسارات مالی خارج از محاسبه و سرکوب و نابودی معنوی جبران ناپذیری را متحمل شده است و با تاسف تا هنوز که هنوز است فاجعه در سرزمین ما ادامه دارد. به راستی دست یافتن به اسناد و مدارکی که بتواند ما را به کنه رویدادها برساند، کار آسانی نیست و کمتر از بازماندگان و زنده های این دوره ها، گره های اصلی حقایق را باز گو کرده اند، اما با دریغ و درد، کور گره های اصلی در زیر هفت من خاک هنوز باقی است. و بسیاری های دیگر حاضر به گفتگو نیستند-  یا حرف های ناپلیون را در زمینه نشنیده اند و یا به آن بها نمیدهند که گفته بود: «دنیا پر از تباهی است، نه بخاطر وجود آدمهای بد، بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب». برخی ها از بیان حقایق طفره میروند و تعدادی حقایق را جعل میکنند. و کسانی هم قلمفرسایی مینمایند ولی چون خود از نسل آن روزگار نیستند، بدین لحاظ آنچه را که شنیده اند، از یک زاغ چهل زاغ و یا از چهل زاغ یک زاغ میسازند. فراموش نباید کرد که اسناد دیداری، شنیداری و نوشتاری به جا مانده از رسانه در آرشیف ها حتما موجود اند که میتوانند بازگو کنندۀ حقایق و واقعیت ها باشند. ولی دست یافتن به آنها کار ساده و آسانی نیست، هم زحمت میطلبد و هم بدون موشگافی زیاد و دیده درایی مثبت میسر نمیباشد.

ما جوانان در راه یافتن حقایق و واقعیتهای در تلاشیم که بر این کشور گذشته و همچنان برای جستجوی کارنامۀ اشخاص و شخصیتهای که کارهای ارزنده ای را انجام داده اند، و نیز کسانی که تزویر و جفا را بر کشور ما روا داشتند و زمینۀ آوردن بیگانگان را بر سرزمین ما مساعد گردانیدند و در نتیجه نظامیان و ملیشاهای گوناگون را به روی نعش زندگان و مردگان ما رهنما شدند و هست و بود ما را از برای هوا و هوس غیر انسانی خویش به پای ایشان ریختند و این سرزمین را دوزخ دنیا گردانیدند. ما سیماب وار و بی قرار در پی روشن شدن زوایایی تاریک رویدادها و وقایع یاد شده هستیم، تا بتوانیم از میان انبوهی از تجارب دو سه نسل قبل از خویش، شمعی را دریافته و لااقل برای گامگذاری در راه فردای خویش چراغی در دست داشته باشیم.

تاریخ کشور بعد از رویداد 11 سپتمبر 2001 ترسایی که خود ناظر رویدادهای آن هستیم، واضح و روشن است. با آنهم بایست زوایای ناشگافتۀ آن را بیشتر بشگافیم. اما برای رویدادهای قبل از آن به کند و کاو زیادی نیاز هست و به طرح سوالات و دریافت پاسخ ها. ما برای چنین کاری دست به کار شده ایم، اما خوب میدانیم که گام گذاشتن در این راه و این سفر دور و دراز کاری آسانی نیست. ولی آرزو داریم که از این سفر دست پر برگردیم تا کمترین کاری را برای روشنگری نسل خود و آنانیکه نیازی به برخی از حقایق پشت پرده دارند، انجام داده باشیم. 

ما به بخشی از اسناد این دوره ها دست یافته ایم و آنها را جسته و گریخته و یکی پی دیگر با علاقمندان شریک میسازیم. نخستین سند، اطلاعیۀ انحلال «سازمان فداییان زحمتکشان افغانستان» یا «سفزا» میباشد که در سال 1356 خورشیدی از بدنۀ سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان جدا شد (...؟) و در 26 اسد 1357 خورشیدی، تحرکات نظامی را عیله حاکمیت 7 ثور (جنابان: نور محد تره کی و حفیظ الله امین) در دو نقطۀ ولایت بدخشان (ولسوالیهای کشم و بهارک) و ولسوالی رستاق ولایت تخار راه انداخت و بعد از تلفات سنگین و دردآور... سرانجام در ماه سرطان سال 1363 خورشیدی، پس از برپایی مذاکرات بین رهبری سفزا و حزب دموکراتیک خلق افغانستان،، سفزا خود به حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان پیوست که رهبری آن را آقای ببرک کارمل در سایۀ قوت های 120 هزار نفری لشکر شوروی سابق در افغانستان به دوش داشت. هیئت رهبری سفزا این انحلال و ادغام را در اطلاعیه ای به نشر رساند.

خوانده محترم!

در زیر، متن (اطلاعیه هیئت منتخب سازمان فدائیان زحمتکشان افغانستان) یا «سفزا» را که به تاریخ 22 سرطان سال 1363 خورشیدی در روزنامۀ «حقیقت انقلاب ثور»، ارگان نشراتی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به چاپ رسیده است، بدون هیچگونه دخالتی پیشکش خوانندگان میکنیم. منبع: (اکامی علوم افغانستان و کتابخانه عامه کابل).

 

«........

اطلاعیه هیئت منتخب سازمان فدائیان زحمتکشان افغانستان (سفزا)

هیئت منتخب سفزا که ارگان رهبری این سازمان میباشد تصمیم خویش را راجع به انحلال سازمان و قطع هر گونه فعالیت از طرف آن اعلام میدارد.

این فیصله عمیقاً سنجیده شده بعد از مذاکرات ثمربخش و مثبت با رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان صورت گرفته است.

موضوع اصولی هیئت منتخب سفزا مبنی بر این است که حزب حاکم یعنی حزب دموکراتیک خلق افغانستان این پیشآهنگ سیاسی طبق کارگر و همه زحمتکشان وطن محبوب مان افغانستان بخاطر رشد و تکامل انقلاب ثور فداکارانه مبارزه مینماید و بیانگر منافع تمام زحمتکشان و نیروهای ملی وطنپرست بوده آنها را به مبارزه علیه ضد انقلاب، ارتجاع، امپریالیزم بین المللی در رأس امپریالیزم امریکا و هژمونیزم توسعه طلب چین بمنظور بهبود زندگی مردم و ایجاد جامعۀ فاقد استثمار بسیج و سازمان میدهد.

هیئت منتخب سفزا با تاکید این نکته که حزب دموکراتیک خلق افغانستان بحیث نیروی رهبری کننده و سمت دهندۀ جامعۀ ما وظیفه تاریخی خویش را بشایستگی اجراء مینماید، باین نظر است که در افغانستان نباید احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی دیگر بجز ح.د.خ.ا. وجود داشته باشند. تمام وطن پرستان واقعی افغانستان و آن عده اشخاصی که برایشان آیندۀ وطن ما ارزشمند و عزیز میباشد باید بخاطر وارد نمودن ضربۀ قاطع به دشمنان انقلاب ثور و تحقق هر چه زودتر اهداف والای آن بدور ح.د.خ.ا. متحد شوند.

هیئت منتخب سفزا از تمام اعضای سابق این سازمان دعوت بعمل می آورد که با پیروی از احساس وفاداری بانقلاب باساس اعتقاد و پیروی از برنامۀ عمل و اساسنامۀ ح.د.خ.ا. بطور منفردانه به صفوف ح.د.خ.ا. شامل شوند. وبا رعایت وحدت و انضباط آهنین حزب دموکراتیک خلق افغانستان و وحدت تمام خلق افغانستان بدور ح.د.خ.ا. سلاح بکف علیه باندیتیزم، ضد انقلاب داخلی و خارجی مبارزه و قدرت انقلابی را تحکیم و توسعه بخشند و در رشد اقتصاد ملی سهم فعال گرفته بخاطر ایجاد جامعۀ نوین در وطن واحدمان افغانستان انقلابی کار و پیکار نمایند.

ما معتقد هستیم که انحلال سفزا وپیوستن اعضای سابق آن به ح.د.خ.ا. پاسخگوی منافع تمام انقلابیون واقعی افغانستان خواهد بود.

ظاهر حاتم                 عبدالمطلب حارس             محمد اسماعیل اکبر

(امضا حاتم)               (امضام حارس)                   (امضا اکبر)

.........»

 

ما از همه اعضای سابق این سازمان (سازمان فدائیان زحمتکشان افغانستان یا سفزا) چه موافق، چه مخالف و چه بی تفاوت طلب داریم تا دربارۀ محتوا و متن اطلاعیۀ مذکور توضیحات لازم را ارائه فرمایند، به خصوص از آقایان: محمد اسماعیل «اکبر»، (که فعلاً مصروف نشر خاطرات خویش هستند و تا کنون از بخش 1 الی 82 را با یادداشتی عنوانی عظیم بشرمل، در صفحه فیسبوک خویش پست نموده اند که ما در بارۀ هردو در آینده  پرسشها، پاسخها و تبصره های نیز خواهیم داشت)، عبدالمطلب «حارس»  (که به نماینده گی هیئت منتخب سفزا در پای اطلاعیۀی مذکور امضا نموده اند و شکر که هنوز در قید حیات اند)، عبدالحبیب (که بر مسایل وارد و درجریان رویدادها مستقیماً حضور داشتند) و عطاالله «کریم» (قومندان کندک قومی ایشان مشهور به دهقانان در بهارک بدخشان). البته ما را منت خواهند گذاشت و قبلاً سپاسگزار خواهیم بود. همچنان آنان که پیرامون پسمنظر سفزا، از جمله علل جدا شدن آن از بدنه اصلی سازمان، دلایل عصیان سفزا علیه رژیم آن وقت (حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان) و عملیات گروگانگری «ادولف دابس» سفیر ایالات متحده امریکا در افغانستان (تاریخ 14 فبروری 1979 م) چیزی میدانند، خوب هست بدون کم وکاست و دور از حب و بغض بنویسند تا روشنایی لازم و بیشتر ازاین رویدادها بدست آمده باشد.

همچنین از استاد فیض الله «جلال» خواهشمندیم به ادامۀ سخنان شان در ارتباط با این موضوع که در محفل یاد بود محمد طاهر بدخشی به تاریخ هشت عقرب امسال، اندک چیزهای گفتند که راستی- سخت جالب و شنیدنی بود، میخواهیم ابعاد گفتنی های خویش را بیشتر بشگافند. البته ما به نماینده گی از یک نسل (نسل امروزی) خدمت هر یک از شخصیتهای (داخل کشور وخارج از آن)، که شناخت حضوری و یا غیابی با آنها داریم و خوب میدانیم که چیزهای سودمندی برای گفتن دارند اما تا هنوز آنچه لازم بود به بیان آنها لب نگشوده اند و یا قلم درباره نجنبانده اند، از طریق همین تربیون سوالاتی مطرح و ارایه خواهیم داشت و منتظر پاسخ های دقیق ایشان برای خواننده گان و علاقمندان در زمینه هستیم.  

 

آه از ستمکشیکه درین صیدگاه وهم

عمری بخود تنید نفهمید دام اوست

                              (بیدل)  

 

نوت: از استاد مقیم مسئول ولایتی بدخشان وقت آن سازمان (سفزا)، که متاسفانه چند روزی قبل چشم از جهان فرو بستند، یادداشتهای از قبل تهیه شده داریم وهمچنان از افراد صاحب نظر دیگر نیز چیزهای تهیه داریم که به موقع آنها را نیز با علاقمندان شریک خواهیم ساخت.

یادآوری: با ختم بحث فوق، متن پرتوکول همکاری حزب دموکراتیک خلق افغانستان و سازمان انقلابی زحمتکشان را، با ضمیمه نمبر (1) آن که مربوط به بخش های نظامی آن سازمان (سازا) میباشد به نشر سپرده و در باره آن نیز به بحث و پرسش و پاسخ خواهیم پرداخت و بدنبال آن مسایل دیگر، که شاید به برخی ها جالب باشد ادامه خواهیم داد.

(تشنگان راه حقیقت و واقعیت...)







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

مرادی30.03.2020 - 22:05

 نخست درود تقدیم میکنم به همه جوانان آگاه و پژوهشگران فرهیخته دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ دانی که پس از عمر چه ماند باقی عشق است و محبت است باقی همه هیچ مولانا

دهقانپور08.12.2015 - 01:32

  همینجا می خواهم از همه بزرگانی که بامن صادقانه همکاری کردند و بخصوص جناب داکترصاحب صاحبنظرمرادی و داکترصاحب جمال الدین سینادلیری ازصمیم قلب تشکری کنم و ناگفته نماند که تمامی تصاویررهبران محفل انتظار را جناب داکترصاحب مرادی در اختیارمن قراردادند و به این نظرم که جناب داکترصاحب مرادی همراه با داکترصاحب دلیری و انجنیرصاحب سکندری حق وصلاحیت این را دارند که این جریان سیاسی را آنطوریکه لازم است نقد خردمندانه کنند و یا تاریخچه محفل انتظار را بنویسند و آن را درخدمت نسل جوان امروز وفردای کشورمان قراردهند ونیزتاکیدمی کنم که امروز برای نسل جوان مثل مجید پورعزیزهیچ چالش جدی وجود ندارد که یک مسیردرستی را برای خود انتخاب کند ولی بازهم هرکس حق دارد که راجع به امروز و فردا فکرکند یا گذشته های دوری !

دهقانپور07.12.2015 - 23:29

 ورهبری آن چنین اتهامات بزرگی را وارد نکنید که پاسخگویی هم دارد ودر ضمن بی اعتمادی و فاصله ها را بیشترمی کند که به نفع هیچ کسی و شرایط امروز نیست . درمورد خودم باید به شما بگویم که من تاریخدان ، نویسنده وپژوهشگرواقعیت های تاریخی نیستم ولی شک نکنید که آنچه اتفاق افتاده است برای من هم جالب است و علاقه زیادی داشتم ودارم تا این جریان سیاسی مورد نقد جدی و بی طرفانه قراربگیرد ودر این مسیراولین کسی بودم که در بیرون از مرزهای افغانستان قدم برداشتم و از یک بزرگوارخواهش کردم که اولترازهمه اسماعیل اکبررا نقد کند وبرایش گفتم که دیگرهیچ دلیلی وجود ندارد که واقعیت ها را درمورد او ، سفزا ، سازا و هر یکی از رهبران برجسته محفل انتظار بشمول شهید « بدخشی » و شهید « باعث » نگویی و او بزرگوار که شاهد زنده رویدادهای تاریخی بوده و با هریکی از رهبران محفل انتظار شناخت ورابط نیکی داشته به خواست من پاسخ مثبت داد که از نزدش اظهارسپاس وقدردانی می کنم و مقاله ی را تحت عنوان « اسما عیل اکبر در بوته نقد» در چهاربخش نوشت و به من روان کرد ومن آنها را ازطریق ساست « فراترازمرزها» دو مرتبه نظر به تقاضای بعضی از دوستان نشرکردم که بسیاریها و ازجمله جناب محترم ودوست همه مان پهلوان قیام الدین خبردارد و نیزبیشتر از سی مقاله در مورد مولانا بحرالدین باعث بمناسبت سی ومین سالگرد شهادت او که یکی از ابتکارات مشترک من با جناب داکترصاحب سینادلیری و یک دوست دیگرم بنام عمرراوی بود ( بعضی بزرگان که ضرورنست ازآنها نام ببرم با ما همکاری نکردند وماهم در دل نگرفتیم ) ، ده ها مقاله و یاداشت های با ارزشی در مورد شهید محمد طاهربدخشی ، « طوفان شمال » اثر شهید قربان محمد « پساکوهی » و چند شهید دیگر و ازجمله دولت حکیم و آهنگرپور را در سایت فراترازمرزها که طراح و مدیریت آن برای یک دهه بدوش من بود نشرکردم ‌که اگر توسط دو ویا سه نفرجمع بندی و یکپارچه سازی شوند ، با اطمینان می توان گفت که ازآنها بهترین تاریخ محفل انتظار ، سازا وسفزا را ساخت زیرا بسیارکم سوال باقی مانده است که بی پاسخ باشد . همینجا می خواهم از همه بزرگانی که بامن صادقانه همکاری کردند و بخصوص جناب داکترصاحب صاحبنظرمرادی و داکترصاحب جمال الدین سینادلیری ازصمیم قلب تشکری کنم و ناگفته نماند که تمامی تصاویررهبران محفل انتظار را جناب داک

دهقانپور07.12.2015 - 07:00

  جناب آرش بدخشی ، تحقیق وبرسی یک جریان سیاسی و رویداد های تاریخی مربوط به آن کار یک نفرنیست و در ضمن مجیدپورعزیز پیش ازآنکه تحقیق کند تا واقعیت ها را کشف ، قبلا قضاوت کرده و به یک نتیجه ی رسیده است پس دیگرچه نیازی به تحقیق دوباره دارد ؟ به نظرمن ، هدف مجیدپورعزیز و بعضی دوستان دیگرانست که همه عملکردهای انقلابی و حرکت های جسورانه وبه موقع دوستان سفزایی را ضرب صفرکنند ولی بی خبر از اینکه این ممکن نیست ، تاریخ از شهامت ، قهرمانی ، حادثه آفرینی و مبارزه برحق آنها سخن می گوید و آنها را ثبت حافظه خود نموده است و باوجود آن چندین مرتبه به این سوالات ، بزرگان سفزا و سازا پاسخ دادند ( اگرخواسته باشید در همین جا دوباره نشرشان می کنم ) ولی این دوستان و ازجمله شما هنوز هم متاسفانه براین باورهستید که ایجاد سفزا بخاطرضربه زدن به محفل انتظارو رهبرآن شهید محمدطاهربدخشی بوده و مجری آن محمد اسماعیل اکبر، بدون آنکه کدام سندی داشته باشید و این یک اتهام بزرگ به همه سفزایی های است که آگاهانه عضو این سازمان سیاسی شدند وصادقانه بخاطرعملی کردن اهداف سازمان شان مبارزه کردند نه اینکه یک نفر بنام محمد اسماعیل اکبر نیزبا این فکرو اندیشه ونیزبا این فکرو اندیشه نقش رهبری شهید محمد طاهربدخشی ، مولانا باعث و ده ها عضو فعال سیاسی وحرفوی و با اراده مستقل محفل انتظار را زیرسوال می برید . آیا در این مورد کسی از بین شماهم فکر کرده است ، یاخیر ؟ اگرشما واقعأ به این باورهستید که هدف از تشکیل سفزا کاراستخبارات وبرای ضربه زدن به محفل انتظار بوده و سپس تسلیمی آن به حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، پس مشوره کوچک من به شما انست که با اعضای سازمان استخباراتی دولت آن وقت ، بزرگان حزب دموکراتیک خلق افغانستان و حتی استخبارات شوروی سابق درتماس شوید و با جمع آوری اطلاعات مؤثق از این چینل ها ثابت بسازید که حقیقتأ سفزا و رهبری سفزا مرتکب چنین یک خیانت نابخشودنی در حق رهبری و صفوف محفل انتظارشده است نه از طریق رهبران سازا وسفزا واعضای سابقه دار محفل انتظار چون مطمئنم که آنها چیزی در این مورد نمی دانند و همه شان به یک نظر نیستند و این چیزی را ثابت نمی کند و اگر می دانستند حتمأ از ظهور این پدیده مشکوک بنام سفزا( بگفته شما) در آن زمان جلوگیری میکردند درغیرازآن لطف نموده بدون سند وشواهد به یک سازمان انقلابی ورهبری آن

دهقانپور05.12.2015 - 19:46

  آرش بدخشی عزیز، من همیشه جوانان را تشویق کردم که حقایق تاریخی را جستجو کند و از مغز انسانی ، توانمندی و خلاقیت های جوانی خودشان کاربگیرند و این توقعی است که از آنها داریم ولی چه ضرور است که به زخم های کهنه نمک پاشی کنند آنهم در روزهای که ازروشنفکران افغانستان غیراز بعضی ازدوستان سازایی وسفزایی مان یکی از بهترین روشنفکران جامعه مان را که محمد اسماعیل اکبرنام داشت ازدست داده است ؟ این سند و یا اطلاعیه کدام معجزه نیست که جناب مجیدپور وشما آن را امروز کشف کرده باشید، در همان وقت درجریده رسمی نشرشده بود ودر ضمن پاسخ به سوال شما درمتن همین اعلامیه آمده است و آن ضرورت شرایط بود مبنی برتحکیم پایه های حزب ودولتی بود که دربرابرتنظیم های جهادی می رزمید وجلوگیری از خطراتی بود که سفزایی ها ونیروهای مترقی را تهدید میکرد ، این دلیل اصلی انحلال سفزا بود و اینکه شما آن را موجه میدانید ، یاخیرمربوط به شماست . هیات رهبری سفزا بادرنظرداشت شرایط و تغییراتی که آمده بود لازم دیدند که سفزا را منحل کنند و انحلال خود بخودی دیگراحزاب سیاسی ثابت می کند که سفزایی ها قبل ازآنها شرایط را خوبتر وبهتردرک کرده بودند . بیایید که بی پرده سخن بگوییم !

آرش بدخشی05.12.2015 - 16:34

 آقای دهقانپور، چرا حاشیه میروید و میخواهید به روی اصل موضوع این نوشته خاک بپاشید؟ آقای مجیدپور که از عکس اش پیداست که خیلی جوانتر از من و شما است، به حیث یک جوان سندی را به دست آورده است و میخواهد از امضاکننده گان این سند و یاران نزدیک شان در مورد این سند توضیح بخواهد، فقط همین! مجیدپور و خیلی از جوانان مانند او میخواهند بدانند که وقتی آقای اسماعیل اکبر و یارانش سفزا را از بدنۀ اصلی سازمان بدخشی جداکردند، چرا چند سال بعدتر این شاخۀ جداشدۀ سفزا را با دو دست ادب تقدیم حزب دموکراتیک خلق نمودند؟ و چرا طوریکه در این سند دیده میشود، خود برای ح. د. خ. کاسۀ داغتر از آش شدند؟ آیا از همان آغاز برپایی انشعاب، هدف آنها همین بوده است یا چطور؟ و خیلی چرا های دیگر! ولی شما چسپیده اید به این که آیا شیوۀ تحقیق مجیدپور درست است یا نه! اول این که مجیدپور محقق نیست، جوان است و به همین دلیل ذهن جستجوگر دارد. سندی را هم که ارائه داده است همه میدانند که اصل است چون منبع آن را ذکر کرده است، اگر اصل نمیبود تا حالا ده نفر یخن اش را میگرفتند. و شما که شیوۀ تحقیق را به این خوبی بلدید، پس چرا خود در این مدت زیادی که در آرامش تمام و با تمام امکانات رسانه یی در کشور کانادا به سر میبرید، تا حالا آن تحقیق مورد نظر تان را به راه نینداخته اید؟ لطفا جوانان را سرکوب نکنید و بگذارید آوازشان را بکشند، حتی اگر این آواز به مزاق شما و رهبران زنده و مردۀ شما برابر نباشد! حتی اگر این آوازها بتهای ساختۀ ذهن شما را میشکنند و خیانت شان را برملا میسازند! بیایید انتقادپذیری را از خود شروع کنیم!

دهقانپور05.12.2015 - 09:49

  دوستان وعزیزان زیادی جناب فرزاد « مجیدپور» را تعریف و تشویق کردند که به کارخود ادامه دهد ومن هم برایش مؤفقیت آرزوکردم ولی در کار وشیوه تحقیق این جوان ملاحظاتی دارم که امیدوارم جدی درنظرگرفته شوند نه اینکه غلط فهمی شوند : خودش می فرماید که « ما نمی خواهیم مسایل و قضایا خلط گردد و نباید به این کوچه و آن کوچه و از این شاخ به آن شاخ پرید » ومن با ایشان موافقم ولی از طرح سوالات خودش برداشت من انست که موصوف براستی که ازاین شاخ به شاخ دیگری پریده است وبه این معناست که محورکاراوفقط متمرکزبه کارو فعالیت های سیاسی یک جریان سیاسی بنام « سفزا» است نه جریان سیاسی که سفزا بخشی ازآنست و این سوال برانگیزاست . پیشنهاد من انست که موضوع را از ریشه و تحت یک ساختارمنظم و پلان شده ( چه سوالاتی مطرح شوند ، چگونه به اطلاعات دسترسی پیداکنیم ، با کی ها دیدارو مصاحبه شود، ازکجا بدانیم که اطلاعات درست اند و یاخیر وغیره ) ، یعنی شروع از آغاز پیدایش این جریان سیاسی تا ختم فعالیت های سیاسی سازا وسفزا مورد برسی ویا نقد جدی گرفته شود و این بسیارمهم است که شخص تحقیق کننده تاختم پروسه کاملا بی طرفی خود را حفظ کند وازهرگونه پیش داوری خود داری کند . اگربا شرح وقایع بترتیب زمانی پیش برویم که یک شیوه علمی وتاریخی است ، اولین سوال « دلایل جدایی سفزا از بدنۀ اصلی آن ( محفل انتظار) » نیست زیرا تا رسیدن به این مرحله سوالات زیادی در ذهن بسیاریها وجود دارد که هنوز کسی به آنها پاسخ نداده است و چند سوال آن مربوط به نقش رهبری شهید محمدطاهربدخشی است و درمورد محفل انتظار و اینکه چرا بجای محفل انتظاریک سازمان سیاسی را تشکیل نداند که از خود اساس نامه و برنامه مشخص می داشت . به پیشنهاد جناب ضیا باری هم موافقم زیرا او بزرگوارخوب میدا ند که چه بگوید زیرا کار یک گروه متشکل از جمع دوستان سازایی وسفزایی مان بمراتب ازکار یک نفرکرده بهترودقیق تراست وبهتری آن زمانی است که نتیجه کارشان اعلان شود چون احتمال قوی وجود ندارد که باعث سؤتفاهم شود . شخصأ به این نظرم که بیایید گذشته را فراموش کنیم و راجع به آینده فکرکنیم که آمدنی است ودر این راستا هیچ مانعی وجود ندارد و جامعه امروز را بهترازکسانی میدانیم که متاسفانه امروز زنده نیستند و عقل انسانی مان حکم می کند ما باید مشکلات امروزی خود مان را خودمان حل کنیم.

ضیا باری بهاری05.12.2015 - 10:52

  پیام دوستانه، فرزاد عزیز آغازی خوبی است به امید موفقیت بیشتر شما جوانان آگاه و جستجوگر. طوری که در بعضی نوشته هایم قبلأ تذکر داده بودم از چندین سال به اینطرف هم تیلفونی وهم رو در رو از بزرگان سابق "محفل انتظار" هر دو شاخه (سفزا و سازا) البته آنهای که از دم تیغ "میرغضب" و دم شمشیرهای خونچکان نماینده های شیطان و ارواح خبیثه در روی زمین زنده مانده اند، بارها تقاضا نمودم بهر وسیله ای که می شود تاریخچه سازمان را بنویسند تا نسل های بعدی در آینده آگاهیی درستی از کارنامه های پر فراز و نشیب محفل انتظار و عملکرد های مثبت و منفی کادرهای نظامی و سیاسی این سازمان داشته باشند و از تجارب مثبت و منفی آن پند و عبرت بگیرند، اما با وجود وعده های "فردا و پس فردا" به من و به دیگر دوستانم، فردا هاست که بسرعت پی هم میگذرند، اما متأسفانه تا به حال از طرف هیچ کدام آنها کدام حرکت سازنده ای در این راستا صورت نگرفته است، یگانه کسی که در ارتباط رخداد های درونی و بیرونی سازمان محفل انتظار یک مقدار خاطره نویسی نموده است، زنده یاد اسماعیل اکبر بود که یادداشت های از آن زنده یاد تا اندازه ای در مطبوعات به نشر رسیده است که البته بخش بزرگ از دیدگاه ها و خاطرات او مورد تأیید و پسند بسیاری ها (هم سازایی و سفزایی) قرار نگرفته است. شوربختانه سازمانی که در حدود چهار هزار از اعضای فعال و اکثریت از کادر های رهبری اش را از بهترین های جامعه را در راه آرمان ها و ارزش های والای انسانی قربانی داده است رهبران دیروزی اش تاریخش را به باد فراموشی سپرده اند. به قول دکتر علی شریعتی: "اگر یک خون پیام نداشته باشد، در تاریخ گنگ می‌ماند و اگر یک خون پیام خویش را به همه نسل‌ها نگذارد، جلاد، شهید را در حصار یک عصر و یک زمان محبوس کرده است" واقعأ اگر بزرگان سازمان هر کدام احساس مسؤلیت می کردند و حد اقل چند سطری از تاریخ سازمان محفل انتظار را می نوشتند یقینأ که امروز بسیاری از پرسش های شما جوانان بی پاسخ نمی ماند. بهر حال برایم جایی بسیار خرسندی است که شما جوانان با رسالت، خود را مکلف دانیستید و صادقانه می خواهید در این زمینه با استفاده از امکانات محدود خویش پژوهش و جستجو نمایید. از اینرو با کمال خوشی می خواهم در این خصوص به شما نورچشمی های عزیزم یک پیشنهاد یا بهتر بگویم یک مشوره دوستانه بدهم: به نظر این کمترین در گام نخست بهتر خواهد شد شما جوانان که باهم فکر و اندیشه مشترک دارید از جمع خود یک کمیسیون و یا گروه کاری را ایجاد نمایید بعد در چند نشست از آغاز محفل انتظار تا حوادث پی در پی سازمان و تجزیه و الا فروپاشی آن، طور مثال انگیزه های حرکت مسلحانه درواز (1354) و قیام مسلحانه (1357) "سفزا" در بدخشان و تخار و همچنان جذب "سفزا" به حزب دمکراتیک خلق افغانستان و همچنان انگیزه ها و چگونگی شکل گیری "جبهات" سازمان در شمال و شمالشرق در دوران حاکمیت حزب دمکراتیک خلق افغانستان، پروتوکول همکاری "سازا با حزب و دولت جمهوری دمکراتیک افغانستان و همچنان لغو ساختار تشکیلاتی "سازا" در آغاز به قدرت رسیدن دولت "مجاهدین" در اجلاس کمیته مرکزی این سازمان در شهر مزار شریف 14 سرطان (1371) و سرانجام ادغام "سازا" به حزب نو تشکیل آزادگان و دو باره تغییر در رهبری و کمیته مرکزی آزادگان و تجزیه آن. همچنان در ارتباط به سیاست های داخلی و بیرونی سازمان همچنان در ارتباط به برنامه ها و نقشه های سیاسی و نظامی این سازمان و در مجموع خطوط اساسی محفل انتظار از آغاز و پلینوم ها و اجلاس این سازمان غیره و غیره پرسش های را شماره وار ترتیب نموده و در چند کاپی به کادر های دست اول دیروز محفل انتظار (هم سفزا و هم سازا) و دیگر بزرگانی که از حوادث و رویداد های داخلی و بیرونی سازمان آگاهی روشن دارند و آنهای که شکر هنوز در قید حیات اند و توان نوشتن و خواندن را دارند برایشان ارسال بدارید و از هر کدام جدا جدا تقاضا نمایید بهر وسیله ای که می شود در رابطه به آغاز و پایان حیات سیاسی این سازمان خاطرات و یادداشت های خود را با شما تحریری شریک بسازند اگر چنین "معجزۀ" از طرف رهبران و کادر های سابقه دار سازمان اتفاق بیافتاد شما همه نظرات و نوشته های مختلف را در یک مجموعه جمعبندی نموده و بعد از بازنگری و بحث نقادانه آنرا به نشر برسانید، در قسمت نشر آن یقین دارم دوستان همکاری خواهند کرد، ممکن این اقدام آخرین تلاش باشد در غیر آن فردا کسی دیگری پیدا خواهد شد، اگر فردا کسی دیگری تاریخ این سازمان را غیر آگاهانه و نادرست و از بی معلوماتی نوشته و به بازار کتاب عرضه بدارد در واقع میراث داران سازمان محفل انتظار یک بار دیگر جفای بزرگی را در حق جان باختگان نهضت مبارزان راه و رسم عدالتخواهی و جنبش روشنگری در کشور روا داشته اند. درود به روان پاک همه جانباختگان راه عدالتخواهی و آزادی! با احترام ضیا باری بهاری

محمد يونس مرادي03.12.2015 - 16:23

 1- عزيزانيكه ميخواهند معلومات موثق و مستدل از حوادث و واقعات ٤-٥ دهه اخير كشور معلومات بدست آورند بايد متذكر شد كه هنوز بسي اشخاص مهم و كدر هاي فعال سازا و سفزا موجود اند ميتوانند با انها در تماس شده به شرطيكه حقايق را كتمان نكنند معلومات بدست آوريد. اما انچه در نوشته بالا خواندم ، منهم كه شاهيد وقايع چند دهه بودم بعضا چشمديد هاي خود را خدمت پژوهشگران عزيز تقديم ميدارم. قبل از همه متذكر بايد شد كه يكي از نقاط اساسي عمليات مسلحانه سال (٥٧) ولسوالي شهربزرگ بود كه در اينجا نامي از آن برده نشده و بزرگترين تلفات را شهربزرگ متحمل شده است، بد بختانه در اين عمليات يكي از بهترين معلمات منطقه بنام قدوس حازم توسط همين گروپ سر بريده شد. عامل اساسي رشد سفزا از پيكر سازا طرح تئوري مبارزه دهقاني و منسجم ساختن توده هاي مردم در دهات بود، ولي رهبري سازا تطبيق اين تئوري را در شرايط آنزمان زياد تاكيد نمي كردند ولي تعدادي زيادي از فعالين سازمان به روستاها روي آورده و هسته هاي اساسي مبارزه حرفوي را در روستاها بنيان گذاري نموده بودند، در سال ٥٦ بعد كودتاي ثور مسئولين حزب ديموكراتيك خلق آقاي دستگير پنجشيري به نمايندگي حزب خلق نزد محمد طاهر بدخشي آمده و پيام حزب حاكم را به بدخشي ابلاغ ميكند كه چند موضوع بود، اول - بدخشي بايد وزير معارف شود، دوم- اگر وزارت را قبول نميكند بايد سفير شود، سوم- در صورت رد دو پيشنهاد فوق بايد به زندان برود، موضوع از طرف بدخشي به رهبري سازمان پيشنهاد ميشود(هنوز سفزا در بدنه سازا و تحت هدايت بدخشي كار و فعاليت ميكردند). اما رهبري سازمان پيشنهادات طرح شده از طرف بدخشي را رد نموده و بدخشي را متهم به تسليم طلبي مينمايند، در حاليكه بدخشي چنين انديشه داشت كه موقتا همچو صلح درست الي معلوم شدن موقف حزب و دولت در مورد مخالفين سياسي اتحاد نمائيم. ادامه دارد...

فرزاد مجيدپور03.12.2015 - 05:45

 بایست گفت: آنان که به نبشتۀی یادداشت گونۀ ما چند تن از جوانان اهمیت دادند و پیرامون آن اندکی تحریرداشتند اولاً تشکرمیکنم به دنبال آن درود میفرستم. آنطور که قبلاً یادآور شده بودیم، ما در پی دریافت حقایق و واقعیت های بیش از نیم قرن سرزمین خویش هستیم. لازم نمی دانیم و جداً تاکید داریم، کسی به کسی توهین روا دارد و یا- نیش زهر به ما حواله کنند. چه بهتر تسامح، یکدیگر پذیری، شیوه های درست انتقاد کردن و پاسخ دادن به پرسشها را دریابیم، بیاید کمی هم شده تمرین کنیم. همچنان اخلاق بیان حقایق و اعتراف به اشتباه را پیدا کنیم، تا چه وقت سرتمبه، در جاده- یکطرفه بگویم و بتازیم، نه به آینۀی عقبی خویش نظر اندازیم و نه آینه های راست و چپ خویش را بنگریم ؟! با تاسف به گفتۀی شخصی « اعتراف را با بی غیرتی یکی بدانیم، بخشش را ترسوی تلقی کنیم و انتقاد را دشمنی تعبیرنمایم...»، این شیوه و برخورد، از ذهنیت های نظام های قبیله ای و ارباب رعیتی نماینده گی میکند و نه از تمدن امروزی ولو خود- نکتای بپوشیم و یا در « پاریس » مادر زیبایی شهرها زیست داشته باشیم، یعنی هرکی و هر چه هستیم، ذهنیت ما در این باره و به همین گونه باشد، با تاسف قرون وسطایست. جناب دهقانپور، از لابلا تصویر و نبشته ایشان بر می آید، یا در آمریکا و یا کانادا زیست و زندگی دارند، دعا داریم با خانواده خویش خوشحال و موفق باشند. جناب شان از بیان تناقض گویی عدۀی از جوانان از جمله اسم ( مجیدپور) من را مشخص ساختند. خوب قضاوت را به خواننده میگذارم، تهمت و اتهام هم اندازه دارد. باز هم تکرار میکنم، بگذارید آنهایی، که مستقیم در قضایا بودند و یا آگاه از مسایل اند ( تحقیق و جستجو مستمر در مسایل دارند) حرف اول را بزنند و ما ناظر باشیم و در آخیر نظر و حکم خویش را صادر کنیم. راستی من اسنادی از برخی گویا نویسنده گان؟! دارم - یک نبشته اش از نبشتۀ دیگراش متفاوت چه- حتا متضاد یافته ام، چون به مسایل وارد نبوده به گفته جنابی « برخی ها عادت دارند،چشم خویش را پت و دهن شان را- باز کرده هر چه دل تنگ ایشان خواست صدا سر می دهند...». کسانی دیگر را میشناسم، اصلاً در مسایل مطروحه و رویدادها، نو جوانی بیش نبودند و در جوانی کشور را ترک کردند و در زمینه کدام تحقیق لازم ندارند، از هر کسی چیزی شنیده گویا حقیقت ناب را دریافته هست، در حالیکه راه رسیدن به حقایق کمی زحمت میخواهد و مانند من و ما، در آغاز چنین کاری آن قرار داریم. حرف دیگر اینکه ما نمی خواهیم مسایل و قضایا خلط گردد و نباید به این کوچه و آن کوچه و از این شاخ به آن شاخ پرید. چنین شیوۀی فعالیت و کار درست از آب بدر نیامده و نمی آید. بارها دیدیم کسانی مورد انتقاد قرار میگیرند، به عوض پاسخ به انتقاد، انتقاد را با انتقاد جواب می دهند و موضوع را خلط میکنند یا بلد به صحبت و اخلاق آن نیستند و یا آگاهانه از موضوع بحث طرفه می روند و ما این را نخواهیم پذیرفت و مورد پسند ما نیست. جناب عبدالحبیب موضوعاتی را مطرح ساختند، قابل شگافتن و کند و کاو عمیق هست، ایشان در بخش های یک الی هشتاد و سه- نبشته های « اکبر »، کامنت های دارند، بر وقوفشان بر مسایل مطروحه حکم دارد، چه بهتر که بیشتر بنویسند، ممنون ایشان خواهیم بود. اما در مورد عدد 380 درجه تغیر ممکن اشتباه تاپی صورت گرفته باشد و مفهوم نقطه اولی را معنی میدهد و شاید منظور ایشان 180 درجه باشد...منتظر معلومات بیشتر شما ییم هموطن عزیز. اشارۀی مجدد: مسئله مطروحه ما بسیار واضح و روشن است: 1- دلایل جدایی سفزا از بدنۀ اصلی آن. 2- علل وعوامل قیام نافرجام سفزا. 3- چگونگی ماجرایی « دابس » سفیر امریکا در کابل. 4 - علل انحلال سفزا و منطق دعوت همه احزاب و سازمانها برای پیوستن به حزب حاکم وقت از طرف هیئت منتخب مذکور. اینکه جریان های همسو و غیره چه کردند و مسائل دیگر در جایش قابل بحث هست و به آنها به نوبت خواهیم پرداخت، امیدواریم خلط موضوع را کنار بگذاریم. شاد و خرم باشید. مردی از تبار درویشان روشن ضمیر دیار ما زمزمۀی مستانۀِ داشت اینگونه: ( دلگیر مباش از مرغانی که، نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتن، ایمان داشته باش- روزی بوی کباب شان به مشامت خواهد رسید)

عبدالحبیب03.12.2015 - 08:21

 4- سلام عرض کرده و درود ویژه به دوست گران ارج ام دهقانپور!شادروان محمد اسماعیل اکبر به یکی از یادداشت های اخیر خویش اظهار نموده که؛بعداز رهایی از زندان مسئولیت تشکیلاتی در سازمان نداشته و از بلخ عازم کابل شده - به مرحوم تالقانی در تماس میشود که موصوف زمینه ای باب مذاکره را با حزب حاکم زمینه سازی و بگشاید.در حالیکه سازمان در آن زمان حدودآ دارای تشکیلات بود وما؛ بعداز قیام 1357 در جستجوی تراکم نیروهای خویش بودیم و در سال1359 سازمان نیرو های خویش رابازیابی کرد .اکبر از پروسه ای باز سازی نیروها آگاهی داشت .پس چرا بدون اینکه دیدگاه یی خویش را مبنی بر مذاکره با حزب حاکم باشد؛در میان سازمان جهت بررسی انتقال نداد و انسان غیر مسئول از لحاظ تشکیلاتی ؛ خود سرانه عمل کرده است؟من؛ این عمل مذکور را خیانت تلقی کردم و خیانت هم بود!کنار زدن اکبر ویا هم نجات سازمان از وجود اکبر کاری بود؛ دشوار.شما؛ خوب میدانید که شخصیت پرستی یکی از پدیده های شوم سیاسی حاکم بر ذهنیت روشنفکران بوده و است.در بالا اشاره کردم که ؛ شرایط بار آمده و تحلیل از آن باب مذاکره را کنون گشوده؛ استقبال میکنیم و استراتیژی این مذاکره با حفظ استقلال سیاسی <سفزا>توآم یابد ونه انحللال!هیئت مذاکره با پیشنهاد ما؛ لبیک گفته و گونه ای استراتیژی پذیرفت.اواخیر 1362 به اثر یک توطیه رفقای سازا ؛وارد زندان شدم باید گفت که بهتر این بود وارد زندان شوم وتا اینکه در قرارگاه صمد انتقال و شکنجه شوم ولاجرم مرگ!بعداز 8 ماه از زندان رهایی یافتم و جنان درک کردم که انارشیزم مطلق در میان سازمان نفوذ کرده و علت این بیماری سیاسی هم اکبر بود.موصوف طی تماس های زیر زمینی علیه مرحوم حاتم ؛ مطلب مارشال وو؛ کار کرده و یکی از نامه اش که در پلخمری بودم ؛ دریافت کردم که نام برده<اکبر> حاتم و مطلب را پهلوان پنبه توصیف نموده بود.اکبر به این کار ها اکتفا نکرد و کمیته دانشجویان را جهت پیشبرد هدف اش که بدنامی رهبری موجود در سازمان باشد؛ تشکیل داد.یکی از اعضای این کمیته که عطاالله رحمن بود؛ نزدما در تخار آمد و مستقیمن با پشتبانی اکبر وارد بحث شد و من؛ پاسخ منفی داده و نام برده را از بحث های بعدی محروم کردم.ادامه دارد! چون امبولانس آمده منتظر است که بیمارستان بروم.

سید03.12.2015 - 15:14

 درودر بر روح پاک شهدا از جمله سالار شهدا مولانا بحرالدین"باعث"و یاران با وفایش که با سپردن جان های شیرین شان صفحه ی تاریخ معاصر افغانستان را رقم زدند و راه را برای عدالتخواهی باز نمودند. در ضمن آنانیکه خویش را متعهد به اندیشه و روش شهید"بدخشی" و سردار شهدا "باعث" میدانند با موضعگیری های خصمانه و غیر مسولانه ی تعدادی از عناصر کم سواد و بی درایت مخالف اند و هرگز نمی گذارند تاجران سیاسی با استفاده از نام های سبز و سرخ یک نسل دیگر را در در این مرحله از تاریخ معامله نمایند.تعدادی فراری از وطن در جغرافیایی عاری از خشونت و تبعض خلوت گزیدن شهامت حضور در بازی های سیاسی را ندارند اما برای منحریف ساختن پیروان یک جریان انقلابی از هر مسیری استفاده می نمایند.خواهش من از شما جوان عزیز مجید پور این است که برای جمع شدن و انسجام خود تان نظر خواهی نماید تا باشد فرداها را رقم زنید در غیر آن یاوه گویی ها و ساخته بافی های انسان های آزموده بدبینی جامعه ی سیاسی و اجتماعی افغانستان را نسبت به اندیشه های باعث و بدخشی بیشتر خواهد ساخت.

عبدالحبیب02.12.2015 - 18:21

 3- پیش از اینکه جهت تحصیل از کشور خارج شوم ؛ با جمع از رفقا کمیته ای برد مشورتی را تکشیل دادیم. هدف کمیته این بود که با آقایان اکبر؛ حاتم و مطلب وفت داده شود وتا در جلسه ای بعدی حضور یافته و پیرامون انحلال غیر قانونی سازمان پاسخ ارایه کنند. شخص خودم با مطلب تماس گرفته و محتوای کمیته را بازگو کردم و موصوف بدون تامل پاسخ مثبت دادو جناب ولی شیبانی مسئول ارتباط با اکبر وحاتم بود که طی تماس ها هردو آمادگی شرکت در جلسه ای بعدی را اعلام کرده بودند. بعداز دو سال ؛ در یک روز سه تلگرام گرفتم که بایستی به وطن برگردم و عازم وطن شدم. در کابل در خانه ریئس شیبانی جابجا شده و پرسان کردم که آگاه هستی که چه گپ است؟ موصوف پاسخ داد که آن کار ها را<کمیته ای برد مشورتی> منظورش بود؛ آغاز کردیم باید تااخر برسانیم. گفتم که اکبر وحاتم حاضر اند که بیایند؟ پاسخ مثبت بود. اما- در روز جلسه میبایست در قصبه خانه تدویر یابد؛ هر دو جنابان از شرکت در جلسه خودداری کردند. من؛ اعلام کردم که این دوشخص توانایی مبارزه را از خود داده و در تعهدات خویش در برابر حزب حاکم صادق اند. شرکت کننده گان کمیته برد مشورتی را انحلال کردیم و من ؛ دوباره عازم کشوریکه دانشجو بودم. حرکت کردم.

دهقانپور02.12.2015 - 19:33

  دوستان عزیز، بعد ازخواندن نظرکوتاهم متوجه شدم که بجای آنها ، آن نوشتم و یا درعوض اهداف از پیش تعین شده چیزی دیگری نوشتم وغیره که امیدوارم آنها را نادیده بگیرید ومن اعتراف می کنم که ازهنرنویسندگی چیزی نمی دانم ولی کوشش می کنم بطور ساده و بی پرده اظهارنظرنمایم. ویک سوال ساده از دوست عزیزم داکترصاحب عبدالحبیب دارم وانست که اگر اسماعیل اکبر به سازمان خیانت کرده باشد وشما مطمیین بودید پس چرا سازمان را ازشرآن خلاص و ازخطر انحلال نجات ندادید که امروز شاهد یک سفزای دیگری می بودیم که نقش کلیدی در سرنوشت سیاسی امروز افغانستان می داشت ؟

دهقانپور02.12.2015 - 16:50

  یک تناقض گویی دربیان بعضی دوستان وازجمله جوان بااستعداد ما فرزاد مجيد پوردیده می شود وانست که می خواهد حقایق را از زبان کسی بشنود که به حرف های او باور ندارد و این یک شیوه درست برای درک واقعیت ها نیست . جای شکی نیست که هرکس کوشش می کند ازعملکردهای خودش دفاع کند و حرف های نمی گوید که به ضررش باشد و زنده اسماعیل اکبرازاین امرمستثنی نبود ودیگر اینکه او تنها عضو محفل انتظارنبود و بدون شک یگانه کسی هم نبود که مرتکب خیانت ویا اشتباه شده باشد و محفل انتظارهم یگانه سازمانی نبود که درآن انشعاب به وجود آمده باشد ونیز سفزا هم یگانه سازمانی نبود که منحل شده باشد پس علت شکست ها را باید وسیعترمطالعه کنیم اگرمی خواهیم به یک نتیجه خوبی برسیم وازآن درس خوبی بگیریم . درمحفل انتظارانشعاب به وجودآمد و این بی علت نبود و نمی شود آن را کار یک نفربدانیم ، قیام درواز و بدخشان شکست خوردند و دلیل شکست آنها هم فقط اشتباه یک نفرنبود بلکه دلایل زیادی داشت که یادآوری ازآنها ازحوصله من نیست ، سفزا منحل شد چون نتوانست به دلایل زیادی وموجودیت چالشهای بزرگی که در پیش رویش قرارداشت به مبارزه خود بدون دستیابی به اهدافش از پیش تعین شده اش ادامه دهد و این نه قابل افتخاراست ونه هم خجالتی بلکه شناخت واقعیت ها و یک راه حل و یک امرعادی است . به نظرمن پیش ازآنکه کسی را متهم به خیانت کنیم باید شرایط آن زمان را مطالعه کنیم که تاثیرات بزرگی داشت ونیز درجه بلوغت سیاسی احزاب سیاسی و عوامل داخلی وخارجی را وطورمثال سطح پایین فهم مردم را که نمی دانستند از کی ها حمایت کنند و کشورهای خارجی که در دو قطب متضاد قرارداشتند و از احزابی حمایت می کردند که مدافع منافع آنها در این کشورباشند و این فقط درمحدوده افغانستان نبود بلکه یک پروژه بزرگ در سطح جهان بود . من شک ندارم که همه اعضای محفل انتظاروسپس سازا و سفزا صادقانه مبارزکردند وراه شان برحق بود ولی مرتکب اشتباه شدند و این ناشی از احساسات آنها ، ناپختگی سیاسی جامعه واحزاب سیاسی و شرایط سختی بود که خارج ازحیطه قدرت وصلاحیت آنها بود که دلایل خارجی داشت و دلایل خارجی ویا بهتراست بگویم چالشهای بیرونی خطرات بزرگی اند که پیش بینی و جلوگیری ازآن بسیارسخت است .

عبدالحبیب02.12.2015 - 15:45

 2- روابط خویش را محکم نموده و گاه گاهی دید گاه خویش را پیش کش میکردم که دیده شود؛ چه عکس العمل نشان میدهند! حرف ها زیاد است ووقت کم! خلاصه من ؛ جهت تحصیل کشور را ترک کردم وبعداز چند سال اوضاع کشور 360 درجه تغییر نمود که باعث انحلال همه سازمان های چپ و انقلابی شد.

عبدالحبیب02.12.2015 - 14:28

 1- درود برشماو احترامات ویژه به نوسینده یی این نوشته! پیش از اینکه <سفزا> تحت رهبری مرحوم اسماعیل اکبر؛ شادروان حا تم ومطلب حارس در جریان سه سال مذاکره و لاجرم طی اعلامیه خود سرانه یی آن سه نفر در وجود حزب حاکم منحل شود؛ گفتمان داغ مبنی بر چگونگی شیوه ای مذاکره در میان اعضای سازمان جریان داشت.در جریان تبادل نظر و گفتمان به این نتیجه رسیده که سازمان به عنوان نیروی مستقل در پهلوی حزب حاکم قرار گرفته وبا احترام متقابل علیه نیروهای ارتجاعی مبارزه صورت گیرد. البته این پیشنهاد دستاویز یک نشست همگانی که در تخار صورت گرفت. من؛ پیرامون محتوای فیصله ؛ با مطلب در خانه ای مرحوم استاد وهاب ؛ تبادل نظر نموده و تاکید کردم که بدون کجروی و چالش هیات رهبری مذاکره از این فیصله دفاع و برمبنای آن استوارانه حرکت نمایند.جناب مطلب موافق کرد و نظریات جمع شده را به کابل انتقال داد.زمان که اکبر ؛ از موضعگیری ما مبنی بر حفظ استقلال سازمان ناراضی شده و اقدام به چانه زنی زیر زمینی زده و با افراد مسول بطور انفرادی رابطه گرفته و تا بتواند که حلقه ای محکم را تشکیل داده بودیم ؛ بشکاندولاجرم پلان شوم اش را پیاده نماید.در جریان دو سال ؛ آنچه را اکبر طور زیر زمینی کار میکرد؛ کشف و جمعآوری میکردم.لازم نمیبینم که داخل جزیات شوم ومن؛ برعکس به ساختار تشکیلاتی پرداخته و تاثرات حلقه ای موافق به اکبر و انحلال را محدود میکردم.خوب؛ سازمان را این سه نفر بیشرمانه و غیر مسولانه در وجود حزب حاکم انحلال داد. بعداز اعلام انحلال ؛ به تشکیلات زیر زمینی زده و از طریق رفیق عین آنچه را میخواستم تحقق ببخشم ؛به رفقای بدخشان انتفال دادم و خواستار کار در چهارچوب تشکیلات محکم زیرزمینی شدم. و من - سوی کندوز وبغلان و کابل حرکت کرده و موضعگیری خویش را در میان اعضای سازمان تفهیم نمایم. کار ها در شمال شرق بخوبی پیش میرفت و خود را به بهانه ای اینکه دانشجو میشوم؛ در کابل جای گرفتم.در 1364 به بهانه یی یک ضیافت ؛ به ابتکار رفیق قیمت دهقان ترتیب یافت و در این ضیافت حدود40 نفر اشتراک کرده بودند که ؛ طی یک بیانیه از استقلالیت سازمان دفاع نموده و اختلافات خویش را در چهارچوب تیئورکی باشد؛ بطور تلویحی توضیح داده و خواهان یک کنفرانس گردیدم که در آن کنفرانس سرنوشت قماربازان سیاسی را تعین نمایم.در عین زمان با شادروان حاتم و مطلب مارشال

فرزاد مجيدپور02.12.2015 - 06:36

 به شما هم میهنان عزیز که زیر نبشتۀی من و ما، کمنت دادید سلام و تشکر که چیزکی مثبت و یا منفی نوشتید. بایست گفت: تاریخ و رویدادهای فعالیت های بشری همه اش -شرین و مثبت نبوده و در آینده نیز چنین نخواهد بود. باید رویدادها و تاریخ را با دقت مطالعه کرد و در ضمن به تناسب توان به تحقیق آنها پرداخت، تا سره را از ناسره و مثبت را از منفی تفکیک کرد و از هر دو آن ( مثبت و منفی) درس گرفت و به راه خویش ادامه داد. خسته شدن از برسی رویدادها کاریست ناجور و همه پسند نیست. بگزارید ما خود به آنچه میخواهیم دست یابیم و در این راه خود و کسانی را میدانند و حوصله دارند زحمت دهیم. علاقمندان، تاریخ جنگها و نبردها و مسایلی دیگری را از جمله چگونگی اعمار اهرم های مصر و دو جنگ جهانی را که هر دو جنگ را که فاجعه آفریدند مطالعه میکنند تا بشر بدانند و اگر توانند از تکرار آن اجتناب صورت گیرد. بیاید حوصله کنید و یکجا به کند و کاو رویدادها بپردازیم و همه را چه چپ، راست دیروز و امروز، افراطی، تندرو و دموکرات داخلی و خارجی و غیره را مورد پرسش برای پاسخ قرار دهیم و در آخیر به داوری بپردازیم، نه قبل از آن، شرين در آینده خواهد بود. از جناب « قیام » برای همکاریشان در این راستا قلباً ممنونم. احترام موفق باشید.

lمجید صالحی رستاق01.12.2015 - 17:55

  ای جوان نادیده رنج آن زمان ۱ بهتر است از دیو و دد مار و اژدر خوک و خرس بنویسی نه از حزب دموکراتیک وطن فروش و متحدین و موتلفین آن. هر لحظه آتش درد و غم مارا پکه نه کن .

قیام01.12.2015 - 03:04

 هرکه فکر خام خود را آزمود اینجا و رفت انقلاب آورد هرکو، فکر ناسنجیده داشت (...عالمی) پاسخ به پیشنهاد اشاره: جوانان هم میهن و ارجمندم جناب فرزاد « مجیدپور » احترام و درود بر شما ! نبشتۀی شما عزیزان را با دقت تمام مطالعه کردم، از اینکه در جستجوی حقایق و رویداداهای تاریخ وطن خویش برای روشنی فردا خویش هستید و در این راه به گفته خویش بیقرار بوده ومی تپید، مایه خوشنودی اینجانب گردید و امیدوار شدم که پشت کار دارید و در تلاش هستید و متیقین هستم، که کمبودی های این مرحله و مرحلۀی زمانی فردا را همچون شما عزیزان پر خواهید کرد و من در این راه بدون چون و چرا در خدمت شما هستم. فهم من این است که شما ارجمندان پرسش های دارید: که علل و عوامل ظهور پدیدۀی بنام (سفزا) در درون بدنه اصلی سازمان چه بود؟ و اسباب قیام نافرجام آن سازمان (سفزا) در 26 اسد سال 1357خ کدام هاست؟ و مسئلۀی گروگانگیری سفیر آمریکا (14فبروری1979م) توسط اعضای مربوط به آن (سفزا) چگونه بود؟ همچنان از انحلال آن سازمان ( در 22سرطان 1363 خ) توسط هیئت منتخب سازمان و دعوت اعضایش به حزب دموکراتیک خلق افغانستان، پرسش های داشتید. راستی به بخشی از این پرسشها باید مسئولین و رهبری بدنه اصلی وقت سازمان ( سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان )، و به همه سوالات یاد شده لازم است- مسئولین و کادرهای آن وقت سفزا ( سازمان فدائیان زحمتکشان افغانستان) که در قید حیات اند، پاسخ و جواب ارایه فرمایند. من جسته و گریخته در متن برخی رویدادها از جمله آنچه که شما اشاره داشتید، قرار داشتم و زوایایی دید و چشمدید خویش را فشرده در سایت ( فراتر از مرزها) که فعلاً لاک شده، و سایت (گفتمان)، زیرعنوان ( محمد طاهر « بدخشی » که بود، چگونه می اندیشید و چسان جان باخت... )، با پرسش و پاسخ، یکجا با جناب استاد کریم شاه « میر »، در چند قسمت حدوداً شش سال قبل به نشر رسیده است ( به نظر من قابل بازنگری و بازبینی می باشد، زیرا به اسناد و مدارک بیشتری دست یافته ام)، شما عزیزان شاید به آن نبشته دست یافته باشید و یا با ثبت عنوان نوشته مذکور در «گوگل»، می توانید به آن دست یابید. جدا از آن، پیرامون مسئله مطروحه شما و برخی مسایل دیگر که خود مستقیماً در جریان قرار داشتم و یا از آنها آگاه ام، بدون کم وکاست، و بدون طرفه رفتن از اصل مطلب و شانه خالی کردن از بیان حقایق – با افتخار در خدمت شما « تشنگان راه حقیقت و واقعیت»، خواهم بود. نا گفته نباید گذاشت زیر عنوان ( 7 و 8 ثور را بیاد دارم)، نکاتی از رویدادهای کشور را شتابان تهیه دیده بودم و در هفت بخش به نشر رسید، از جمله در آرشف « تارنمایی خراسان زمین» موجود هست و باید ادامه می یافت ونظر به توصیه داکتر، ادامه آن موقتاً به تعویق افتید (انشاالله به ادامه کاری آن خواهم پرداخت) و مروری به آنچه نبشته شده، به پروگرام شما مفید خواهد بود و باید گفت نبشته مذکور به بازنگری مجدد نیاز دارد چون به مدارک بیشتر نسبت به مسایل محتوای آن، دست یافته ام. به امید موفقیت شما عزیزان پر تکاپو. اینجا به روز روشن خورشید را ربودند جایی که روشنی نیست، دزدی جزا ندارد (... شفق)

فرزاد مجيد پور01.12.2015 - 05:50

  خبر مرگ محمد اسماعیل اکبر راشنیدم، بسیار دلتنگ شدم. اگر چه مرگ امر طبیعی هست و هیچ موجود زندۀی را راهی گریزی از آن نیست، مگر زیاد حرف های بود ( از جمله ادامۀی بخشهای خاطرات اش که به ٨٣ بخش رسید ) لازم بود، به پایان می رساند و نیز زیاد پرسشهای داشتم بایست ایشان پاسخ میگفتند، اما با تاسف مرگ مجال نداد و در این مورد خود را ناموفق یافتم. اما شکر هست همفکران و همرزمان ایشان حیات دارند، در زمینه از ایشان طلب همکاری و روشنگری دارم. خداوند همه رفتگان را بیامرزد.

امین نعیم بدخشان01.12.2015 - 06:39

 پیوستن به حزب مزدور دموکراتیک خلق افغانستان خیانت ملی بود و است

م.عیسی دانشی01.12.2015 - 06:43

 ای جوان ساده انگارچرا اینقدر شله استی حزب اجیر دموکراتیک خلق افغانستان مرده تو میخواهی اورا احیا کنی یا تفاله هارا به خورد جوانان بدهی . هر آنکه مزدور روس چین و غیره بود با دیگر چپی ها همه دفن قبرستان تاریخ شده اند . جنایات حکومت های بعدی هم گناهش به حیث موسس بحران کشور دامن گیر حزب دموکراتیک است ا

کریم نوری30.11.2015 - 05:28

 آن قدح بشکست و آن ساقی نماند
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



فرزاد مجیدپور