بیان مفهوم شعر به زبان ساده - بخش یکم

۹ قوس (آذر) ۱۳۹۴

خوانندهٔ گرامی!

پیرامون شعر و مفهوم آن بسیار گفته شده است. بیان مفهوم شعر به زبان ساده، شیره یی از مطالعات من  در پیوند به شعر است، که آنرا طی چند مقالهٔ برای شاعران جوان علاقمندان شعر و بالاخره برای آنعده از دوستان که مانند خودم صید این صیاد مقتدر( شعر )  شده اند، پیشکش می نمایم.

 آرزو، امید و نیز مقصد ازنوشتن این چند سطر ناقابل  تبادلهٔ اندوخته های مان با همدیگر؛ و در نهایت حد ممکن درک ذره یی از سحر این ساحر توانمند می باشد. بنابر آن، توقع دارم که صحبت در بارۀ این عزیز دوست داشتنی وجفا کش بار ادبی را از دیده فرو نگذارید.

قسمت اول

شعرچیست؟

قبل از آنکه هر گونه بحثی را در پیوند به شعر بتوانیم آغاز بکنیم، باییست از خود پرسیده باشیم که شعر چیست؟

برای پاسخ به این پرسش؛ شاعران، دانشمندان، و فیلسوفان جهان نظریات مختلف دارند.

عده یی از شاعران تعریف شعر را بس مشکل دانسته، حتی نظر به آن دارند که شعر تعریف نا پذیر ترین چیزی است که وجود دارد.

نظریه افلاطون در پیوند به شعر این است ،

 شعرعلم نیست زیرا نه می توان آن را به تعلم کسب کرد و نه می توان با تعلیم به دیگران آموخت، بلکه امری است الهامی و یکی از اسرار خدایان است.(1)

درحالیکه پُل والری شاعر وفیلسوف فرانسوی با مفهوم (( الهام )) در سرودن شعر مخالف بوده و انرا صرفاً حجابی بر جهل ما نسبت به فرایند پیچیده آفرینش هنری میدانست. در نظر وی عوامل بسیار در سرودن شعر  دخیل اند: کلمات، معانی، تصاویر، تأثرات،واقعیت،خیال،منطق،نحو،سنَت، شرایط تاریخی، و غیره و غیره. (2)

شاعر، ادیب ونویسندۀ شهر زبان فارسی، محمد تقی بهار پیرامون شعر می گوید که:

"هر شعری که شما را تکان ندهد، به آن گوش ندهید. هر شعری که شما را نخنداند و یا به گریه نیندازد، آن را دور بیندازید. هر نظمی که به شما یک یا چند چیز خوب تقدیم ننماید، بدان اعتماد ننمائید. تا شما را یک هیجان وحشی حرکت ندهد، بیهوده شعر نگوئید. اوٌل فکر کنید که چه چیز سایق شعر گفتن شماست ؛ آیا کسی را دوست دارید، کسی را دشمن دارید، مظلومید، فقیرید، شجاعید و می خواهید تشجیع کنید، گِله دارید، امتنان دارید، خبر تازه یا سرگذشت قشنگی به خاطر دارید، نکتهء حکیمانه و فلسفهء خوش و دقیقی در نظر گرفته اید، چه چیزی است که شما را و طبع شما را می خواهد به خود مشغول کرده و به لباس یک یا چند شعر خودش را به مردم نشان دهد؟ هر چیزی که هست، همان را با هر قدر فکر و عقل و ذوقی که دارید همان طور که هست، بدون گزافه و با حقیقت و صدق به نظم در آورده، یا به نثر بنویسید. شاعر آن است که در وقت تولد شاعر باشد. به زور علم و تتبٌع نمی توان شعر گفت. تقلید الفاظ و اصطلاحات بزرگان و دزدیدن مفردات و مضامین مختلفهء مردم و با هم ترکیب کردن، کار زشت و نالایقی است و نمی شود نام آن را شعر گذاشت. کسی که طبع ندارد، کسی که از کودکی شاعر نیست، کسی که اخلاق او از مردم عصرش عالی تر و بزرگوارتر نیست و بالاخره کسی که هیجان و حسٌ رقیق و عاطفهء تکان دهنده ندارد، آن کس نمی تواند شاعر باشد ولو مثل قاآنی صد هزار شعر بگوید، یا مثل فتحعلی خان صبا چند کتاب پر از شعر از خود به یادگار بگذارد. شاعر رودکی است، فردوسی است، خیٌام است، مسعود است، منوچهری است، سعدی است،شاعر ویکتور هوگو است، ولتر است، که در مشرق و مغرب همه جا و همه وقت زنده اند. فردوسی و خیٌام شاعر دنیا ومال همهء جهان اند، ویکتور هوگو، شیلر و ولتر، همه وقت از آن همهء ملل بوده و خواهند بود. ایران، فرانسه، آلمان، نمی توانند آن ها را به خود اختصاص دهند، چنان که انگلیس نمی تواند شکسپیر را مختصٌ به خود بداند و عرب هم ابوالعلاء معٌری را باید شاعر و فیلسوف روی زمین بشناسد."(3)

جناب محمد رضا شفیعی کدکنی شاعر و استاد زبان ادبیات دانشگاه تهران، در پیوند به این پرسش که شعر چیست مینویسد:

شعر حادثه یی است که در زبان روی می دهد و در حقیقت، گویندهء شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام می دهد که خواننده، میان زبان شعری او، و زبان روزمره و عادی، تمایزی احساس می کند."(4)

شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته باشد.

وی در جای دیگر می گوید:

"شعررا رستاخیز کلمه‌ها خوانده اند. زیرا در زبان روزمره، کلمات طوری به‌کار می‌روند که اعتیادی و مرده ‌اند و به هیچ روی جلب توجه ما را نمی‌کنند؛ ولی در شعر ـ و ای بسا که با مختصر پس و پیش شدنی ـ این مردگان زندگی می‌یابند و یک کلمه که در مرکز مصراع قرار می‌گیرد، سبب زندگی تمام کلمات دیگر می‌شود. اگر بپذیریم که مرز شعر و نا شعر، همین رستاخیز کلمات است، یعنی تمایز و تشخّص بخشیدن به واژه‌های زبان، آنگاه به این نتیجه خواهیم رسید که رستاخیز کلمه یا صورت تشخّص یافتن آنها در زبان، می‌تواند تعاریف متعدد از چشم‌انداز متعدد داشته باشد"(5)

 ادیب  بزرگوار، شاعر و نویسندهٔ  توانا استاد پرتو نادری درگفتگوی با حسین جعفریان نویسنده ، شاعر و خبرنگار ایرانی، شعر را چنین تعریف  می کند:

« شعر روح آدمی را تسكين ميدهد، همان گونه كه گريستن.»‌ (6)

او در قسمتی نیز در پیوند به شعر  می گوید :

«بر خلاف آنچه كه ميگويند، شاعر بايد از مردم و جامعه بگويد، من شعر را از خود آغاز ميكنم و از خود ميگويم نه از مردم و نه از جامعه. هنگام سرايش، نه با مردم كاري دارم و نه هم با جامعه، بلكه آن جامعه و آن مردمي در شعر من بيان ميشوند كه با من و درنهاد من زنده گي ميكنند.

من براي بدبختی، آواره گي، عشق و آزادي و چيز های ديگر شعر نميگويم، بلكه آواره گي، بدبختي، آزادي و عشقی را بيان ميكنم كه در نهاد من است و من آنها را تجربه كرده ام.

 شعر در صميمانه ترين بيان خويش، جز بيان صادقانهء دنيای دروني شاعر چيزی ديگری نيست. » (7)

خوانندهٔ ارجمند!

با آنچه از دیدگاه ی  برخی ازبزرگان عرصه شعر و ادب خوانده آمدیم، میتوان به این نتیجه رسید که:

برای تعریف شعر نظریات بسیار گوناگون وجود داشته و همان شایسته که هر شاعری در خویشتن  پاسخ این پرسش را (شعر چیست ؟)   دریابد و  این حس درونی و الههٔ روح پرور را با آموزش قاعده ها و دانش ادبی لازم به شایستگی  بازتاب دهد.

برای پاسخ این پرسش ( شعر چیست ؟)  نکات ذیل را نیز می توان سزاوار یاد آوری دانست.

۱ـ شعر در لغت به معنی دانستن و دریافتن چیزی، دانش، درک، فقه، فهم، ادراک ،آمده  و به  آن سرود، چامه ، چکامه، ترانه، غزل، سخن  و غیره..  نیز می گوییم. 

۲ـ شعر هنر زبانی و اما، متمایز از زبان عادی و روزمره یی  ماست. برای آنکه این هنر را به شیوه درخشان انجام داده بتوانیم،  به افزار کار (واژه گان) نیازمندیم.

۳ـ شعر پیامی از خیالات و روح  شاعر است که با حریر واژگان آراسته شده و با تناسب  آهنگ و معنا حامل عاطفه و ایجاد گر هیجان و حالت شعری  برای مخاطبش می گردد. هر چند اذعان باید کرد که در جامعه ما  گروه مخاطبانی که برتری شعر را بر موزون بودن آن میدانند، بیشتر از دسته یی هستند که لذت را در معانی جستجو می کنند. با آنهم مخاطبانی هم که شعر را تنها از زاویه سنت منتالیستی یا عادت ذهنی گرایی، ندیده و بر معنی آن بیشتر ارج گزارند، کم نیستند.

۴ـ اکثر شاعران نظر دارند که  شعر در لحظات خاص به سراغ آدم می آید. این چنین اشعاری که بهره لحظات خاص سرایشگر  ایشان  باشند،  اکثرن از قوت عاطفی بیشتر برخوردار هستند.

۵ـ  در نهایت شعر از دو جز (ماده و نما) ساخته شده است

ماده همان معنا و مفهوم و پیامی از تفکر و تخیل شاعر است .

 نما و یا صورت همان جامهٔ موزون  (وزن و قافیه )  و در نتیجه اهنگ  شورانگیز واژه هاست که شاعر با ذوق و حاکمیت که بالای واژگان دارد، می تواند اندیشه خویش را تزیین بخشد.

 

ادامه دارد...

 

.........................................................................................................................................

 

منابع 

 

  • افلاطون فیلسوف یونانی  428/427 - 348/347  پیش از میلاد .
  • پل والری1871- 1945 . نویسنده، شاعر وفیلسوف فرانسوی.

          فصلنامه ارغنون مجموعهٔ مقالات در بارهٔ شعر  ص 9

  • محمد تقی بهار ـ   کتاب « بهار و ادب فارسی»
  •  تارنمای انجمن شعر « مقالات و مباحث »
  • محمد رضا شفیعی کدکنی.   کتاب موسیقی شعر، ص 13
  • پرتو نادری « از واژه های اشک تا قطره های شعر »
  • پرتو نادری   « از واژه های اشک تا قطره های شعر »






به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته

محمدفخاری22.12.2021 - 19:37

 عرض سلام خدمت شما و همه دوستان که طالب ادب و شعر هستند به ویژه سرکار خانم که وقت گرانبهاوارزشمند خودشان را صرف این مطالب نمودند.
بنده ازاین مطالب لذت بردم.

محمد یوسف اسناوندی30.06.2021 - 20:11

 شعر کلامی عاشقانه یا عارفانه است که شامل شادمانی ، غم و اندوه و موارد فوق تصور افکار عادی می شود . والسلام

سیامک28.01.2021 - 04:41

 جالب بود ممنون

محمد04.12.2020 - 15:51

 خوب بود

پالیز03.01.2020 - 02:38

 بسیار خلاصه و در عین حال جامع و شیوا نوشته شده.

Sajedh29.01.2019 - 11:10

 جالب بود

فیصل تاج03.12.2015 - 17:30

  خیلی عالی است برای تان توفیق میخواهم تا از ثمر تحقیق آن خواهر گرامی بیشتر فیض ببرم .

راشد رستمی30.11.2015 - 09:29

  جالب بود. موفق باشید. منتظر قسمت های بعدی هستیم.
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



یلدا صبور