چرا بزرگترین تظاهرات مدنی پایتخت بی نتیجه پایان یافت؟

۲۴ عقرب (آبان) ۱۳۹۴

سرهای ذبح شدۀ هفت هموطن جاغوری مان در زابل توسط تروریستان بی وطن و نا انسان، قبل از آنکه سرهای هفت هزاره می بود، سر هفت انسان این سرزمین بود. در میان آنها شکریه تبسم طفل و دختر 9 ساله به تمام اطفال زمین و به تمام جامعۀ انسانی تعلق داشت:

 احساس و عاطفۀ تبسم مانند احساس و عاطفۀ کودکان جوامع و سرزمین های مختلف و متعدد بشری بود.

او مانند تمامی کودکان هم سن و سالش، معصومیت و صداقت کودکانه داشت و هیچ گناه و جنایتی را مرتکب نشده بود.

او همچو اطفال و کودکان هر هموطن ما در تمام ولایات و ولسوالی های افغانستان و مانند هر خانوادۀ انسانی در اقصی نقاط جهان، آرزو ها و تخیلات کودکانه در سر می پروراند.

سر بریدۀ تبسم و سر های بریدۀ مردان و زنان مظلوم جاغوری بدست ترویستان طالب یا داعش موج عظیم اعتراض را برای اصلاح و تغیر در اوضاع ناهنجار و نابسامان حاکم بر کشور ایجاد کرد. صد ها هزار نفر فریاد حنجرۀ این سر های بریده در پایتخت شدند(20 عقرب 1394 /یازدهم نومبر 2015)تا ضرورت تغییر در وضعیت رقت بار امروز کشور را به گوش زمام داران افغانستان بر سانند و آن ها را وادار به این تغیر کنند.

من که در شبانگاه انتقال سر بریده شدۀ شهدای جاغوری به پایتخت در صفحۀ فیسبوک خود نوشتم که این سر ها قبل از آنکه، سر هفت هزاره باشد، سر هفت انسان است که از سوی تروریستان بریده شده اند؛ حتی اگر تروریستان طالب یا داعش این سر های مظلوم و بی دفاع  را از نام خدا و شریعت خدا بریده باشند، بریدن حتی سر یک انسان در قرآن کتاب خداوند به معنی بریدن سر تمام بشریت است. (مَنْ قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِ نَفْسٍ أوفَسادٍ فِی الأَرضِ فَکانَّما قَتَلَ النَّاسَ جمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیا النَّاسَ جمیعاً (سوره المائدة آیه 32 -  هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یافساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته، و هر کس. انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.)

و در سحرگاه تظاهرات ملیونی مردم که در اطراف ارگ گرد آمدند، نوشتم که سازماندهندگان و مدیریت کنندگان تظاهرات این چهار نکته را جداً مورد توجه و مد نظر داشته باشند:

1-    مطالبات خود را در مورد تغییر اوضاع در مسیر ثبات، عدالت و توسعه با در نظر داشت جنبه های عملی و تطبیقی آن بگونۀ صریح، روشن و شمرده ارائه کنند.

2-    مسیر تظاهرات باید برای اصلاح و تغییر اوضاع سازماندهی و مدیریت شود، نه برای انقلاب و بر اندازی.

3-    انقلاب و بر اندازی دولت و نظام حاکم سیاسی در افغانستان، راه حل نیست و راه بسوی ثبات، عدالت و توسعۀ پایدار نمی برد. به اصلاحات و تغییرات در ساختار نظام و مسئولین حاکمیت تاکید شود و تضمین دقیق در جهت  عملی شدن و تطبیق این اصلاحات و تغیر ایجاد گردد.

4-    این نکته را باید مسئولین تظاهرات مدنظر داشته باشند که تاجران سیاسی، قومی و دینی- مذهبی بازهم از این تظاهرات در جهت منافع و اهداف شخصی و تجارت قدرت و ثروت خود استفاده نکنند.

اما وقتی عزیز رویش یکی از سازماندهندگان تظاهرات خواست های معترضان را ارائه کرد که به تشکیل قول اردو در مناطق مرکزی و دفن شهدا به یکی از تپه های کابل و.....  مربوط می شد، بلا فاصله نوشتم که آنچه که به عنوان خواست های معترضان مطرح می گردد حتی اگر عملی هم شود، کشور را به ثبات و عدالت و توسعه نمی رساند.

این فرصت عظیم و بی نظیری که در جهت ایجاد اصلاح و تغییر از برکت شهدای مظلوم جاغوری در اعتراض ملیونی پایتخت مساعد شده بود، با تقلیل سر های بریده شدۀ انسان هموطن سرزمین مان و به قول قرآن کریم قتل تمام انسان زمین، به سر های بریده شدۀ هفت هزاره به عنوان هویت قومی از میان رفت. حتی انتقال این شهیدان مظلوم را به جاغوری قومی ساختند و در پای تابوت جنازه ها، حاجی محمد محقق، سرور دانش و جنرال مراد علی مراد به عنوان هزاره های شریک در قدرت سیاسی قرار گرفتند، نه یک مسئول حکومتی و دولتی از هویت اقوام دیگر. در حالی که قربانی تروریزم و گروه تروریستی طالب در افغانستان تمام اقوام افغانستان است و تروریست قبل از آنکه هویت قومی و نژادی و زبانی داشته باشد، هویت و ذهنیت تروریستی دارد. 

نه ایجاد قول اردو در مناطق مرکزی و نه دفن هفت شهید مظلوم جاغوری در یکی از تپه های کابل، بحران ثبات، امنیت، عدالت و توسعه را در افغانستان حل نمی کند. مگر در آن مناطق و ولایاتی که قول اردو و فرقه وجود دارد، تروریستان طالب غایب هستند و هیچ کُشتار و خون ریزی از آن ها سر نمی زند؟ در حالی که امنیت در بامیان که نه فرقه ای در آنجا وجود دارد و نه قول اردو، بهتر از امنیت در ولایاتی دارای  قول اردو، فرقه و لوا است.

آیا دفن هفت شهید جاغوری در یکی از تپه های پایتخت، راه حرمت گذاری و ادای حق این شهدا بود؟ اگر چنین بود، حرمت و حق هموطنان دیگر مان که هر روز در گوشه گوشۀ افغانستان اعم از مردان، زنان، کودکان، سربازان و نظامیان توسط تروریستان طالب به شهادت می رسند، چه می شد؟

مگر در قندوز هزاران نیروی نظامی دولت به شمول یک لوای ارتش وجود نداشت؟ چرا چند صد طالب تروریست بر این همه هزاران نیرو چیرگی یافتند و شهر را اشغال کردند؟

مشکل اصلی افغانستان، مشکل نظام و ساختار سیاسی حاکم و سیاست داخلی و خارجی ناشی از ماهیت این نظام است که بدون اصلاح و تغییر در این نظام و این ساختار، بحران عمیق و فراگیر در عرصه های مختلف حیات سیاسی، امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و .......  حل نمی شود. وقتی در ولایت قندوز مردم نمی توانند بر عملکرد والی به عنوان نمایندۀ رئیس جمهور نظام ریاستی شاهانۀ افغانستان نظارت داشته باشند و والی ولایت و یا هر رئیس و مسئول دیگر حکومتی، احساس و مسئولیت پاسخگویی در برابر مردم نداشته باشند، ایجاد فرقه و قول اردو هیچ کمکی به ثبات، عدالت و توسعه نمی کند. اگر مشارکت مردم در قدرت و نظارت مردم بر قدرت و پاسخگویی حکومت کنندگان در برابر حکومت شوندگان، مستلزم و متضمن اعتماد، ثبات، عدالت و توسعه در جامعه و کشور باشد، این الزام و این تضمین در نظام حاکم سیاسی و ساختار این نظام وجود ندارد. 

تظاهرات ملیونی بیستم عقرب 1394 برای داد خواهی از شهدای مظلوم جاغوری می توانست نقطۀ عطفی در تاریخ معاصر افغانستان باشد و به عامل و محرک اصلی اصلاح و تغییر در نظام سیاسی حاکم و ساختار آن تبدیل شود، اما تقلیل این موج خود جوش و عظیم از هویت شهروندی و مدنی به هویت قومی و محلی، این فرصت را ضایع ساخت.







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



محمد اکرام اندیشمند