چند چارانۀ میهنی
۱۵ سنبله (شهریور) ۱۳۹۴
ما آزموده ایم دم ِ *مرگبار را
تن لرزه های رفتن خود پای ِ دار را
سر میدهیم ناله پس از مرگ هر عزیز
در هر طرف *سکوت پس از انفجار را*
***
دو چشم نا امیدش روی در ماند
دل از جا کنده شد ،خاکش به سر ماند
یکی فریاد زد....ای وای مادر
جوانت مرد و نعشش در کنر ماند
****
شکستند کوهِ بر جا را شکستند
غرور پیر و برنا را شکستند
به آتش بسته اند تاریخ ما را
دو تا تندیس بودا را شکستند
***
من میدانم که حال مادر چون است
طفلش مرده ، عروسکش پر خون است
امسال بهار بوی ِ باروت آورد
در میمنه نو روز چه نامیمون است
****
بدستش از شهادت جام، افسر
نبرده از جوانی کام، افسر
زیارت گاه مادر گشته هلمند
به هرسو مرده یک گمنام، افسر
***
پسر جان ، مادرت کی هوش دارد
بمی ، جای ِ تو در آغوش دارد
جهان چشمش به روی ِ ناله ا ت بست
خدا هم پنبه ی در گوش دارد
****
دوباره سر خط اخبار فاجعه ، خون است
شمار کشته و زخمی ز پیش افزون است
دو باره دست و سر و پای کودکان هر سو
چه کربلا و فلسطین؟ اینجا ارگون است .
***
ابری که غمی هزار میباراند
مرگ وبم وانتحار میباراند
پیوسته به روی ِ مردم بیچاره
تندر زده انفجار میباراند
***
گلو را بغضی از فریاد بسته
صدای ملتِ نا شاد بسته
اسیر وحشت خونین ٬ بلخم
خدایا ٬ دست مارا باد بسته ؟
***
بد بختی بگو٬ در این وطن بسیار است
از جنس خشونت است وخود مردار است
روز خوش ما ن تب شده یا دلتنگی
اوج غم ما ٬ گریه به ننگرهار است
***
بدبختی ز جرم ، راه خواهان گرفت
صد دست غم آورد و گریبان گرفت
هر فاجعه تا از آسمان نازل شد
نا آمده ، دامن ِ بدخشان گرفت
****
خونابه دل آواره ی کویی ، مادر
نعشِ پسرت کجا بجوییِ مادر
تن هست و سر ی نیست بیارم پیشت
حقّ میدهم ار کفر بگویی ، مادر *
***
وردوج ... نکرد خاطری آزرده
جنگ است و از آن سود حکومت برده
برخیز و صدایِ داد خواهی سر کن
فرزندِ من و توست که آنجا مرده !
***
بدبختی ِ آزگار ، آری وطنم
زخمی تنِ در حصار ، آری وطنم
یک تکه بریده از وجودت ، یمگان
یک پیکر ِ داغدار ... آری وطنم
***
یک همهمه ٬ بیرو بار... اینک کابل
پس لرزه ی انفجار٬ اینک کابل
تیتر همه ی رسانه ها با خطِ سرخ
فوری خبر ... انتحار ... اینک کابل
***
بس فتنه که از دامن انگریز آمد
یک قوم اجیر کرده ، خونریز آمد
واگیر شده وحشت آدم کشتن
هلمند و کنر گرفته ، جلریز آمد
****
رهبر نه ، منافق قدیمی ، بی شک
با دشمنِ ملتت ندیمی ، بی شک
کابل که به خون نشسته پروایت نیست
در کشتن ما ، تو هم سهیمی ، بی شک
مادر وطنا دردِ تو فریاد زنم
سنگ و کُلخت بر سرِ ناشاد زنم
کس مصلحتِ ترا پشیزی نخرید
پیشِ کی بگریم و به کی داد زنم
****
مادر وطنا فروختندت ارزان
نه نام و وقار و آبرو ماند ، نه زبان
سود ت که به جیبِ چند نا آدم رفت
افسوس ... شدی تو صوبه ی پاکستان !
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته