تیشه ها و فرهاد ها

۱ سنبله (شهریور) ۱۳۹۴

من روستایی ام

زان روستا که عدۀ فرهاد های آن

بیشتر از تیشه هاش بود .

 

 ( ) ( )

  

من انتظارِ حادثۀ عشق و مرگ را عمری کشیده ام

من

    دردِ کاملم

آشفتۀ تمام .

 

 ( )  ( )

  

بسیار سال رفت ولی تا هنوز هم

سوی نشیبِ منتظرِ باد

من اولین مسافر کشتی آتشم

و اولین کسی که به خود گفت :

                   « والسلام ! »

 

---------------------------------

برلین ،

 دسمبر دو هزار و نُه ترسایی

تحریر دوم

[ [

[ [

[ [







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رفعت حسینی