رحمت و تقصیر

۷ جوزا (خُرداد) ۱۳۹۴

ز بس به آیـیـنۀ سعی هرزه نم باقـیـســـت

شـکـســت آبله در نقـش هـر قدم باقیســت

چـــــــو ســـنگ کعـبـه بـنـای حقیقتم لیکن

هنوز در ســــرم اندیشـــه صنم باقـیـســت

ز راه تـا بـرســــــــد قـاصـد پـیـام وصــال

نگاهِ مـنـتـظرم در رهِ عــدم باقـیـســــــــت

چگونه جان برم از چـشـــم فـتـنه انگیزت

به ملک حـسـن تو تا معبد ســتـم باقیسـت

به غیر نالـه مـتـاعـی نـمـانـده در کـف دل

به باد رفـت هـمـه لشـکر و علم باقیســت

ز تیغ مـرگ، کجـا کام خـواجـه تـر گـردد؟

به تار و پود کفن حســـرت درم باقیســـت

دوام رحمت و تـقـصـیـر را نهایت نیســت

گدا، گداســت به حدی که تا کرم باقیســت

شــهـیــد تیغ کدامین سـخن شـدی، ای دل

که نـقـش خون تو در دامن قلم باقـیـســت

حریف دیده شــــب زنده دار شـــبـنـم باش

هزار جلوه در آغوش صبحدم باقـیـســــت

رســــــا فتــــــاده دمــاغ قـنـاعــتــم دانـش

شراب عشرت اگر نیست، جام غم باقیست







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



احمد دانش