قِـصَـه
۲۳ حمل (فروردین) ۱۳۹۴
[یک]
غروب شد پیدا
و شام و شب رویید
در انجمادِ کاهشِ دل ها
سراغ ِ باغ نیامد دگر تبِ رویش
صدای بالِ بشارت
به روی دشتِ شقاوت
شکست و تکید
[دو]
زبهرِ وصفِ سپیدارکس قصیده نگفت
برای جلوۀ پروانه شب مجال نداد
غریوتیشۀ فرهادیان بلند نشد
برای قامتِ دلدار کس غزل نسرود
[سه]
کنارِ متنِ سکون
ردیفِ خستهء اشیا تداوم ِ غم شد
و ابر گشت سترون
و طرحِ پیکر برگ ، زیادِ باغ برفت
و نام های نگهبانِ فاصله ها
و روز های پُر از زخم
سپاهیان غضبناکِ غصبِ شهر شدند
[چهار]
برای دیدنِ آیینه اعتبار نماند
دعای منتظران مرد و مستجاب نشد
زمین حکایتِ جان های خسته را نشنید
سر جنازۀ عشاق کس نماز نخواند
و بر مزارِ درخت بیکسی مجاور شد
---------------------------------
سپتمبر دو هزار و سیزده ترسایی
تحریر نهایی
آلمان
[ ] [] [ ]
به دیگران بفرستید
دیدگاه ها در بارۀ این نوشته