دیشب صدای باران

۱۰ حمل (فروردین) ۱۳۹۴

مثل همیشه بود دیشب صدای باران ،اما

چیزی به سانِ کودکی ام با خود داشت

چیزی ز عهدِ پیری و مرگِ من در دوره های دُور

 

(()) (()) (())

 

دیشب صدای باران

روییده از گلوی تبِ انتظار بود

و ز قصه های گمشده گان لبریز

 

(()) (()) (())

 

دیشب صدای باران

پژواکِ دردِ نامتناهی

تنهایی ستمگر و ژرفی بود

بوی جهانِ تلخِ مرا می داد

 

(()) (()) (())

 

دیشب صدای باران

کوهی ز خستگی جان

صد دل شکستگی بود 

 

 

*********

آلمان ، تحریردوم

دوهزارودوازده عیسایی







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



رفعت حسینی