نسل نوروز

۳ حمل (فروردین) ۱۳۹۴

بگو به دشت، به دریا، به کوه؛ دردِ مرا

که خاک گشتم و بادی نبرد؛ گردِ مرا

بهار با همهٔ رفت و آمدنهایش

نخواند قِصهٔ پاییزهای زردِ مرا

پلنگِ زخمی آهم! برو به ماه بگو

حکایتی ز شبِ سوت و کور و سردِ مرا

بگو که وحدتِ کفتارها چگونه شکست

حریمِ بیشهٔ شیرافکنانِ مردِ مرا

چگونه رشتهٔ خرمهره‌ای به دستم داد

ربود از کفِ من کوهِ لاجوردِ مرا

بگو به خصم: اگر قِصه‌هایِ رستم را

نخواندی؛ این گز و میدان! ببین نبردِ مرا

ز سرزمینِ خراسان؛ ز نسلِ نوروزم

ز شاهنامه برون آر؛ کارکردِ مرا

خبر رسید که امسال؛ شنبه‌نوروز است

به فالِ نیک؛ بیارید تخته‌نردِ مرا

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شب چهارشنبه آخر سال نود و سه

کوپنهاگن







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



فضل الله زرکوب