این چنین بار بار میرقصد!

۱۷ حوت (اسفند) ۱۳۹۳

زهر در کام مار، میرقصد

عقده بی‌ بند و بار، میرقصد

آسمان ساز مرگ می‌کوبد

تا زمین انتحار، میرقصد

زنی‌ از هستی سیر آمده‌ ...و

در دلش انزجار میرقصد

هرچه دُهلی‌ نواختند به او

سرِ ‌خم در حصار، میرقصد

روز‌هایش فراز ِ دلتنگی

شام را انتظار، میرقصد

شب هماغوش درد میخوابد

تنش از غصه زار، میرقصد

لحظه‌ها را تمامِ بیهُدگی

دم به دم بیشمار، میرقصد

نفرتی پرده رویِ چشمانش

عشق در شوره زار، میرقصد

عاقبت دست مرگ می‌گیرد

دلهره صد هزار، میرقصد

زنی‌ پروانه‌هایِ امیدش

در بلندای دار، میرقصد

......

نه‌ یکی، دو و سه، که صد‌ها زن

این چنین بار بار ... میرقصد







به دیگران بفرستید



دیدگاه ها در بارۀ این نوشته
نام

دیدگاه

جای حرف دارید.

شمارۀ رَمز را وارد کنید. اگر زمان اعتبارش تمام شد، لطفا صفحه را تازه (Refresh) کنید و شمارۀ نو را وارد کنید.
   



نگین بدخش